تعالیم استاد الهی
نوشته: پروفسور ج.و. موریس
مشی فکری استاد الهی مبتنی بر شناخت جوهر و اصول مشترک تمام ادیان است که درک آن فقط از طریق عمل به معنویت میسر میباشد. استاد الهی در تألیفاتش، به زبان کُردی و فارسی، عقاید خود را در هر دو زمینهی الهیات و عرفان اسلامی بسط داده است. با این وجود، در تعلیمات شفاهی خود، برای کسانی که با ادیان و ملیت و عقاید مختلف برای راهنمایی نزد او میآمدند، به طور مستقیم و با روشی سیستماتیک و فراگیر به تشریح کاربُرد عملی حقایق معنوی پرداخته است. این تعالیم در دو مجلد به نام آثارالحق گرد آوری شده است.
استاد الهی با تعلیمات شفاهی خود و پاسخ به سه سؤال بنیادین متافیزیکی و اخلاقی دربارهی منشأ و فطرت انسان، حقوق و وظایفش و مقصد نهاییاش، دانشگاه معنوی را برای تمامی انسانها با هر فرهنگ و عقیده، پایهگذاری کرد. آموزههای استاد الهی، روش عملی منسجمی را در اختیار انسان قرار میدهد که پیشرفت معنوی او را در تمام مراحل مختلف میسر میسازد. از نکات اساسی تعالیم او میتوان به توضیح مفهوم نقش مظهریت الهی اشاره کرد.
تعالیم استاد الهی بر اساس فطرت معنوی انسان و متمرکز بر طبیعت چند بعدی «خود» و نقش آموزندهی کشمکش میان روح ملکوتی و عدم تعادل مداوم امیال نفس اماره میباشد. استاد الهی با تفسیر منطقی اصل «زندگی های متوالی» ضرورت این اصل را در فرایند سیر کمال روحی به وضوح مشخص میسازد. او معتقد است پختگی معنوی با ضعیف کردن نفس اماره از طریق ریاضت حاصل نمیشود، بلکه باید روح ملکوتی و اراده را تا حدی تقویت کرد، که دیگر نفس اماره تسلطی بر آن نداشته باشد. همچنین معنویت عبارت است از برقراری تعادل در تمامی امور. تعادلی که میبایست در بطن یک زندگی فعال بهدست آورد زیرا فقط در اجتماع است که انسان میتواند فطرت واقعی خود را بشناسد و خصوصیات انسانیت را در درون خود رشد دهد و به کمال برساند.
تعالیم استاد الهی همواره بر ضرورت مدارا، اتحاد و صلح متمرکز است. این تعالیم که در زمان درگذشت او تنها به گروهی کوچک از شاگردان ایرانی و فرانسوی محدود میشد، بعدها از طریق شاگردانی که به آن عمل میکردند، و رفتار آنها سرمشق جامعه بود، چنانکه استاد الهی بر آن تأکید داشت، گسترش یافت. انتشار گفتارهای او ( و سایر تألیفاتش که اکنون در دست ترجمه میباشند) و چندین خلاصه از تعالیم او، از جمله کتاب راه کمال که به زبانهای انگیسی، فرانسه، یونانی، ایتالیایی و لهستانی برگردانده شده است، نیز در انتشار مشی فکری او در حوزههای وسیعتر مؤثر بوده است. شاگردان استاد الهی به مناسبت یکصدمین سال تولد او مراسم بزرگداشتی در پاریس، نیویورک، لندن و لوسآنجلس با شرکت یونسکو و همکاری چندین دانشگاه معتبر برگزار کردند. بنیاد استاد الهی با نام نور فاندیشین در نیویورک قرار دارد.
برگرفته از دایره المعارف ایرانیکا
با عرض سلام خدمت شما
بسیار از مقاله زیبا و مفیدتان سپاسگزارم.
دو سوال برایم ایجاد شده که اگر دوستان لطف کرده و جواب حقیر را بدهند ممنون خواهم بود:
۱) در مورد این جمله : (باید روح ملکوتی و اراده را تا حدی تقویت کرد، که دیگر نفس اماره تسلطی بر آن نداشته باشد.)
چگونه می توان روح ملکوتی را قوی کرد؟ واینکه واژه تا حدی به چه منظور بکار برده شده یعنی حدی دارد و روح را نباید از حدی بیشتر قوی نمود یا آنکه ضرورت جمله چنین انشائی را می طلبیده؟
۲) در مورد این جمله: (تعالیم استاد الهی همواره بر ضرورت مدارا، اتحاد و صلح متمرکز است.) مفهوم این جمله چیست؟ خیلی برایم جالب است که چنین مواردی تا این حد مهم است که از ضروریات تمرکز در تعالیم استاد الهی شمرده شده؟ !!! آیا مفهوم همدلی را هم در درون خود دارد؟اگر ممکناست در مورد این جمله بیشتر توضیح بدهید.ممنون
سلام ممنون از متیس عزیز که مقاله جدیدی برایمان گذاشت ، با توجه به این جمله که در متن آمده :–تعالیم استاد الهی همواره بر ضرورت مدارا، اتحاد و صلح متمرکز است–
تجربه من این است: من آدم اهل مدارا و صلح و اتحادی نیستم معمولا دیرجوش و گوشه گیر و دور از اجتماع هستم با دیدن این جمله به یاد این ضعف اخلاقی ام افتادم خیلی برایم سخت است که با طبیعتم مبارزه کنم البته به ندرت با فشار زیاد این کار را می کنم.
دوستی تعریف می کرد از فرصت از دست رفته ای که با گوشه گیری اش از دست داد و اکنون حسرتش را می خورد و باخود می گوید کاش با اطرافیانش مدارای بیشتری می کرد.
با توجه به جمله برقراری تعادل در تمام امور باید سعی کنیم که صفات خارج از تعادل را به تعادل برسانیم تا روح لطیف در آن دنیا حسرت فرصت های از دست رفته را نخورد.
با تشکر از ترجمه ی این مقاله بسیار زیبا ؛ دو نکته ی بسیار مهم، در این مقاله بر روی من خیلی اثر گذاشت :
۱- مشی فکری استاد الهی مبتنی بر شناخت جوهر و اصول مشترک تمام ادیان است ««که درک آن فقط از طریق عمل به معنویت میسر میباشد»».
۲-«از نکات اساسی تعالیم او میتوان به توضیح مفهوم نقش مظهریت الهی اشاره کرد.» از زحمات شما متشکرم.
به نام خدا
تعالیم استاد الهی نعمتی است که خداوند به ما هدیه کرده است شاید باورتان نشود ولی هر چه سوال از زمانیکه خود را شناختم برایم بود درتعالیم ایشان یافتم واقعا خدا را شکر .همیشه هدف از خلقتم واینکه چرا انسانها باید بیایند وهریک هم به شکلی در زمان های مختلف بروند برایم سوال بود که زندگی های متوالی به طریق سیر صعودی جواب کامل وقانع کننده ای بود که عقل آنرا پذیرفت.
برای من یک آغاز بود حال به دنبال آن بودم تا در این وقت موقت که حضرت شیخ فرموده اند بیشترین بهره را ببرم چیزی که رضایت خدا درآن باشد به حق و وظیفه رسیدم اینکه چه وظایفی دارم وچگونه به آنها عمل کنم فکر نمیکردم اینقدر دقیق باشد به طبقه بندی وظایفم نگاه کردم نسبت به خودم روحم جسمم خدا اطرافیانم حتی اشیایی که با آنها سرو کار دارم هر یک حقی دارند جالب اینجاست من به وظایفم عمل میکنم ولی خدا از من راضی میگردد مثل بچه ای که درسش را میخواند موفقیت برای خودش است ولی مورد تشویق پدر و مادر قرار میگیرد.
در گفتار ۶۱۶ هم خواندم وظیفه شناسی یعنی خداشناسی دیدم که خدا چقدر کریم است من وظیفه ام را انجام میدهم او مرا به بالاترین شناخت میرساند .
نفس اماره هم هر وقت که میخواهم به وظیفه عمل کنم حاضر در کنارم ایستاده است تا با توجیهاتش نگذارد انجام وظیفه کنم باید حواسمان به آن رضایت خدا باشد تا نفس برود وگرنه سعی میکند کارش را بکند بهترین راه این است که هیچوقت خود را تنها نبینیم او از خود ما به ما نزدیکتر است خداهمیشه با ماست.با تشکر از همه دوستان عزیز
با سلام و تشکر از متیس
زمانی که من با تعالیم استاد آشنا شدم وتغییر کردم و از بعضی از خوش گذرانی های مورد علاقه ام … دست کشیدم و رو آوردم به عرفان و اخلاقیات تمام خانواده حتی خودم باورمان نمی شد که چطوری شد من تغییر کردم به عبارتی در زندگیم معجزه ای رخ داد ، همچنین در اول آشنایم هم به کتب و مشئی استاد الهی تفألی به خواجه حافظ زدم و خواستم نظر حافظ هم در این مورد بدونم و این غزل آمد :
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
با سلام
در باره سؤال نازی :روح نیز همچون جسم برای رشد خود نیاز به تغذیه دارد مهمترین غذای روح عمل به اصول اخلاقی اصیل ،مبارزه با نفس ،توجه به مبدأو… میباشد چنانکه حضرت شیخ میفرمایند روح در مبارزه با نفس اماره ترقی میکند نه در رفاه ویا استاد میفرمایند در شبانه روز تقریباً چهار ساعت برنامه تقویت روح دارم
در ارتباط با حد تقویت روح من فکر میکنم در کشاکش رشد روح نفس بیکار ننشسته است پس باید تلاش کنیم تا همیشه روح بر نفس تسلط داشته باشد حضرت شیخ در جواب سؤال گاهی نفس قوی وگاهی ضعیف است ؟چرا؟علت روح است که بیشتر تسلط پیدا میکند هردو با هم درمبارزه اند .نفس حالت جیب بر را دارد وهمیشه در کمین است . مثل این که آدم می رود خرید، بایدیک فکرش به خرید باشد و یک فکرش به جیب برها.باید دو فکره باشیم،یک فکره نمیتوانیم باشیم.فکرمان باید هم پیش روح باشد وهم پیش نفس . نفس تا دم آخر با روح است.
بنا بر این به نظر این حقیر حد تقویت روح تسلط بر نفس است. البته این برداشت اینجانب میباشد
با تشکر
با سلامو عرض تشکر بابت ارائه این مقاله در این سایت؛
در مورد سوال اول “نازی” عزیز نکتهای به ذهنم رسید که عرض میکنم، از دوستان استدعا دارم در صورت اشتباه، تصحیح بفرمایند. برداشت این حقیر اینگونه است که مفهوم جمله “باید روح ملکوتی و اراده را تا حدی تقویت کرد، که دیگر نفس اماره تسلطی بر آن نداشته باشد.”، میتواند بیانگر تلاش بی وقفه و دائمی برای مبارزه با نفس اماره باشد و عبارت ” تاحدی” نیز، اگر جمله با لحن مخصوص و خاصش خوانده شود، بیانگر حد پایین رشد روح و اراده ما.
اینطور که از محتوای متن متوجه می شوم منظور از تا حدی تقویت کرد… یعنی تا اندازه و جایی که روح تسلط بیاید. مفهوم لغوی حد یعنی انچه در حیطه اختیار ،توانایی و قوای شخصی فرد قراردارد.
در ادامه نکتهای که در بالا نوشته بودم بایستی اضافه نمایم که “حد تقویت روح و اراده” به نظر میرسد حداقل تقویت روح و اراده منظور باشد نه حداکثر. یعنی به برادشت شخصی بنده، به مفهوم این نیست که: نباید روح را بیشتر از حد خاصی (که در جمله مسلط نبودن نفس بر آن ذکر شده)تقویت نمود، بلکه ظرفیت و توان بالقوه روح میتواند بینهایت (نسبی) باشد. و این ظرفیت و توان با گسرتش میدان ادراک، افزایش مییابد، همانطور که دکتر بهرام الهی در کتاب طب روح ص ۷۱ میفرمایند ” هرچه آگاهی موجودی غنیتر باشد قلمرو آگاهی او وسیعتر و عمیقتر و کیفیت آن دقیقتر است.”، که نهایتاً به ادراک بینهایت بعدی میرسد.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است *با دوستان مروت با دشمنان مدارا
مدارا -اتحاد – صلح
حضرت شیخ میفرمایند:
هر مکتبی، چه ظاهری و چه باطنی، یک نوع ابزار دفاعی دارد؛ ابزار دفاعی ما نیکی کردن به مردم است.»
اول باید مدارا را یاد بگیریم مدارا با من وجود تعارض دارد انگاه که توانستیم خود ودیگران را همانجور که هستند بپذیریم و در صدد بهتر کردن و بهبود بخشیدن به معنای خود و دیگران باشیم آن وقت شاید مدارا را اموخته باشیم و اتحاد هم معلولی است که با علتی همچون ازخودگذشتگی حاصل میشود در اتحادهای معنوی “من”های فانی “ما”ی باقی میشوند و صلح…………
نازی عزیز. سؤالاتی که مطرح فرمودید باعث شد که در کتاب آثارالحق و راه کمال به دنبال پاسخ بگردم. که نتیجه را در ذیل میآورم:
در مورد مدارا : آثار الحق جلد ۱،گفتار ۴۵: « …. اگر مربی هر آنچه خودش فهمیده برای کسی گفت، نباید فکر کند که مسئولیت از او سلب شده، بلکه باید با آن شخص آنقدر مدارا کند تا فهم او را تقویت نماید و به تدریج چیزهایی برایش بگوید که بتواند درک کند»
و نیز در گفتار ۱۱۴۶: « … اگر ائمه اطهار نبودند و مدارا نمیکردند، حالا دیگر مسلمانیای نبود»
در مورد اتحاد: همدلی، اتحاد خانوادگی، وحدت ادیان به ذهن متبادر میشود. آثارالحق جلد ۱، گفتار ۱۵۵۹: اتحاد خانوادگی بسیار مهم است، و خیلی کمک میکند، هم در ظاهر و هم در باطن…» و نیز در مورد یاران مرنو میفرمایند: آثار الحق جلد ۱، گفتار ۱۲۲۰: « … از آنچه که در اثر اتحاد و پایداری و جانبازی حقجویانهی یاران مرنو به جای مانده سه نکته نتیجه میشود: امتحان، اتحاد، جانبازی. پس هر سالک واقعی باید در امتحانات معنوی پایدار باشد، در اتحاد و قول و قرارش استقامت داشته باشد، تحمل هر گونه ناملایمات را بکند تا به حقیقت و فیض عظما برسد…. »
در مورد صلح: آثار الحق جلد ۱، گفتار ۲۳۰: « … توصیهام این است که با تمام عالم با صلح و صفا و یکرنگی و محبت رفتار کنید، اعم از اینکه آنها خوب باشند یا نه…»
در مورد تقویت روح: در آثار الحق جلد یک گفتار ۵۱۲ میفرمایند: « …خدمت به خلق یک نوع تقویت روح است».
گفتاری دیگر که مستقیماً به تقویت روح اشاره دارد: آثار الحق جلد ۱، گفتار ۷۱۲: « … راه تقویت روح آن است که شأن روحش را بشناسد و به مقام روحش علاقهمند شود تا ملکهی فاضله پیدا کند، یعنی از هر چه که مادون شأن روحش است تنفر پیدا کند. ملکهی فاضله، یعنی خصایل نیک جزء نفس و عادت بشری شدن. مثلا اگر شخص محترمی از برابر یک چلوکبابی بگذرد که مردمانی پست آنجا باشند رغبت به چلوکباب از او میرود.»
یک راه دیگر تقویت روح، احتیاط است: آثار الحق جلد ۱، گفتار ۱۰۳: « موضوعی که برایمان ناشناخته است باید احتیاط کرد. اینگونه احتیاط، تولید رشتهی ایمان میکند و به تدریج روح را تقویت میکند تا برسد به جایی که اطمینان پیدا کند. ما باید قدرت روحیمان را به حدی برسانیم که بر طبیعتمان فائق آید…»
با سلام خدمت دوستان
از نظرات زیبای شما عزیزان ،رهرو ، شیفته و “علی م” تشکر می کنم…همچنین از دوستانی که سوالات حقیر را لطف کردند و پاسخ دادند نیز در عین شرمندگی سپاسگزارم. (ali ، “ح ر” ،ترانه ، mohamadreza، کارما)
ضمناً ‘کارما’ عزیز از اینکه با مستندات در کتب بنده را تا این حد راهنمایی فرمودید بسیار ممنونم ، در حقیقت تنبلی بنده را شما با تلاشتان جبران کردید، إنشاءالله بیشتر در کتابها دقیق شویم.
• از دوستان عزیزم خواهشمندم اگر نکات دیگری به نظرشان آمد که در این میان بتواند به حقیر کمک کند ، اعم از تجربیات شخصی برای تقویت روح ، صلح ، مدارا و همدلی و…و یا آنچه از کتب برداشت کردند یا از دوستان دیگر شنیده اند ، مثل همیشه راهنمایی بفرمایند، زیرا که بنده بسیار در این موارد مخصوصاً” تقویت روح” دچار مشکلم و هر لحظه “ترس” آن دارم نفس چنان بر من غالب شود که همه چیزم را ببازم…
با سلام و تشکر مجدد:
این جمله در مقاله “ضرورت عمل به تعالیم” بسیار برایم قابل فکر بود و در عین حال باعث شرمندگی هر چه بیشترم نیز شد:
((این تعالیم … بعدها از طریق شاگردانی که به آن عمل میکردند، و رفتار آنها سرمشق جامعه بود، چنانکه استاد الهی بر آن تأکید داشت، گسترش یافت.))
(( نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس / ملالت علما هم ز علم بی عمل است )) “حضرت حافظ”
برای اطلاعات بیشتر درباره تعالیم استاد الهی به زبان فارسی به سایت زیر مراجعه نمایید
http://www.ostadelahi.com/farsi
با سلام
در مورد سئوال ِ نازی ِ عزیز، بنظرم نه استاد و نه آقای دکتر هرگز جمله ایی را برای ضرورت انشایی ننوشته و نگفته اند. تعلیمات ایشان بسیار دقیق است
سئوال شما بانی عمل خیری شد که بنده هم سری به آثارالحق و راه کمال بزنم. از این بابت از شما ممنونم
در آثارالحق فرموده ….. خدمت به خلق، چون یک نوع تقویت روح است، بر بقیه مقدم است. روح تا حدی بر نفس مقدم است که خطر جانی در میان نباشد. مثلاً غذای خود را تا حدودی میتوان انفاق کرد که خطر جانی پیش نیاید. در راه کمال ص ۴۷ نیز چنین آمده: هر گاه عمل خلاف وجدان از انسان سر بزند و یا نیت خلافی در سر داشته باشد، نفس لوامه یا وجدان ِ اخلاقی او را مورد سرزنش قرار میدهد. انرژی نفس لوامه اگر از حد بگذرد احساس گناه بیمارگونه ای در شخص ایجاد می کند. این دو مثال نشان میدهد، همانطوریکه در متن مطلب پرفسور موریس آمده، «معنویت عبارت است از برقراری تعادل در تمام امور». نباید گذاشت که نفس اماره بر روح تسلط پیدا کند. حد در تعادل است. حق مشروع نفس را باید داد و بدینوسیله آنرا تقویت کرد. سپس در موقع لازم باید توی سرش زد و اجازه نداد که بر روح ملکوتی تسلط پیدا کند
با سلام
اشرف عزیز بی نهایت از لطفی که داشتید ممنون. ضمناً آذر مهر عزیز ممنون که به زیبایی بنده را راهنمایی فرمودید…
برای آشنایی بیشتر با محیط کودکی “استاد الهی” و “حاج نعمت الله “جیحون آبادی (پدر استاد الهی) می توانید از سایت زیر که به سه زبان فارسی فرانسه و انگلیسی است ،استفاده کنید:
http://www.hadjnemat.com
در مورد بخش دوم سئوال نازی ِ عزیز میخواستم یکی به گفتار ۱۵۲۴ آثار جلد یک در مورد مدارا اشاره کنم که برای یاد آوری بخشی از گفتار را میاورم.
«تا دل مرد خدا نامد به درد، هیچ خلقی را خدا رسوا نکرد
وقتی مردان خدا در مواقع خاصی به حالی بیفتند خیلی موثر است. خدا نکند مرد خدایی از جایی دلگیر شود و به حال سوز و گداز بیفتد. البته عبث… عبث از حال طبیعی خارج نمیشوند، اما اگر دلشان بگیرد، خدا دنیایی را آتش می زند. در مکتب ایشان این چیزهایی که در مکتب ما هست، که نباید از کسی دلتنگ شویم، نبود.»
این نمونهء بارزی از مدارا در تعلیمات استاد است. در مورد اتحاد و همدلی نیز بهترین نمونه گفتار ۲۲۸ آثار جلد دوم است. که در بخشی از آن فرموده: «آج۲ ص ۷۶ ….سعی کنید همه متحد و یکدل باشید. …. در ذکر ها و فکرها و در هدف باید همه یکدل و یک زبان باشید تا نتیجه ای که می خواهید بگیرید وگرنه فایده ای نداردو هرچه رشته اید پنبه می شود. شما مانند دانه های یک تسبیح هستید، چنانچه پاره شود همه پراکنده می شوید …. » همانطور که میبینید همدلی نیز با اتحاد در ارتباط تنگاتنگ است. استاد میفرماید اگر می خواهید با همدیگر و بطور دسته جمعی بیایید و هدف سیر کمال باشد باید سه شرط را بپذیرید، و گرنه تک تک بیائئد. کار دسته جمعی خواص زیادی دارد. ( هر چه مینویسم، میبینم کم است. اگر کمی حال داشتید، بروید خود گفتار ۲۲۸ ج ۲ را بخوانید. ادم خود را در آن دوران احساس میکند. اینست نشان اثر کلام حق هر وقت بخوانید تازه است و هرگز کهنگی ندارد.)
البته به تجربه میدانیم که اگر گفتارها را بارها و بارها بخوانیم و در آنها غور و تعمق کنیم، جواب همه سؤالاتمان را پیدا میکنیم.
چیزی که من در سطح شاگردی خودم فهمیدهام این است که:
– روح سالم احتیاجی به نیرو از بیرون ندارد.
– از آنجاییکه انسان در این دنیا سرگردان در برابر کانالهای علیت است: در زندگی روزمره هر روز و حتی هر لحظه داریم تصمیم میگیریم. مثلاً از صبح بیدار میشوم بگویم به نام خدا یا نگویم. ۵ دقیقه وقت دارم بنشینم یک صفحه مطالعه معنوی داشته باشم یا بروم جلوی تلویزیون یا اینترنت بی هدف، و … هر تصمیم هم یا با روح است یا با نفس. وقتی روح بتواند فکر را کنترل کند و از تسلط نفس در بیاورد یک امتیاز به نفع روح میشود. میتواند تصمیم خیلی سادهای باشد. مثلاً خوابم میآید تنبلی کنم یا بروم مسواک بزنم … یا مشکل ترو پیچیده تر.. تعداد این تصمیمات روزانه بسیار زیاد است و در واقع ماحصل آن این است که یک صبح تا شب به روح تغذیه مناسب دادهایم یا نفس را قویتر کردهایم. حالا در این میانه از یکسری عوامل تقویتی مفید هم استفاده میکنیم مثل خدمت به خلق، انفاق، مطالعه متون الهی، عبادت، زیارت و … ولی کار اصلی همان مبارزه با نفس است که باعث رشد روح میشود.
– مبارزه یا عملی که با نیت رضای خدا صورت بگیرد ایجاد بهترین تغذیه برای روح مینماید چون که حاوی انرژی مافوق علی است. اما.. انشاءلله باید به طرفی پیش برویم که حتی به تقویت روح و رشد روح فکر نکنیم، بلکه تلاش کنیم همه کارها را انجام دهیم تا وظیفهمان را انجام داده باشیم. انجام وظیفه نماییم تا اینکه خدا از ما راضی باشند.
کتاب ملک جان نعمتی، صفحه ۱۵۵: « وقتی خدا راهی به دستمان داد و گفت باید این کار را بکنید، باید بکنیم و به حرف نفس گوش ندهیم. انسان وقتی سرش را پایین انداخت و وظیفهاش را انجام داد و کار به نتیجه نداشت، درست دارد میرود، روح تقویت شد یا نشد به ما چه!»
در مورد تقویت روح ملکوتی تجربه کوچکی دارم که برای دوستانم نقل می کنم:
من در محل کار بسیار آسیب پذیر می شوم و در مقابل وسوسه های نفس مانندغیبت،قضاوت،ناشکری،غر زدن وخشمگین شدن و… بسیار ضعیف هستم. جدیدا برنامه ای برای خود گذاشته ام که هر گاه خواستم خستگی بگیرم و کمی استراحت کنم به مطالعه آثارالحق می پردازم و یا به سایت حضرت حاجی نعمت و استاد و متیس سری می زنم و سعی می کنم با توجه-در حد توان-مطالب را بخوانم و رویش فکر کنم همین امر مانند یک سپر دفاعی عمل می کند و مرا به خدا و حقیقت متوجه می گرداند و جلوی رفتارهای ناپسند را می گیرد.
زمان زیادی نمی خواهد در حد چند دقیقه چون همانطور که فرموده انداگر از حد بگذرد دزدیدن از ساعات کاری محسوب میشود.
سلام به همه دوستان مهربانم
بیان یک تجربه:
یک روز متوجه شدم دستگاه رسیور ماهواره منزلمان بسیاری از کانالهای ماهواره ای را نمیگیرد. ابتدا فکر کردم دیش ماهواره در اثر باد بوران شبهای قبل تکان خورده و جهتش تغییر کرده. در صورتیکه مطمئن بودم قبلا دیش را محکم کرده و جهت ان درست میباشد ولی باز هم چک کردم.بعداز اطمینان از تکان نخوردن دیش تمام اتصالات و سیمهای ارتباطی بین دیش و ریسور را چک کردم و از سلامت ارتباط نیز مطمئن شدم. حتی دستگاه رسیور(گیرنده)را نیز چک کردم.دیگر کلافه شده بودم همه چیز درست بود و لی من کانالهای دلخواه خودم را نداشتم. با متخصص این کار تماس گرفتم و آمد منزل ما. با کمی بررسی به من گفت کامپیوتر تو به اینترنت وصل است؟ جواب مثبت دادم. سپس رسیور مرا به اینترنت کانکت کرد و بعد از مدتی برنامه آن را به روز کرد و پس از راه اندازی مجدد متوجه شدم تمام کانالها را دریافت میکنم.
بعد از این ماجرا فکرم مشغول شد. متوجه شدم یک جاهائی ما به یک طبیب روح و متخصص معنوی احتیاج پیدا میکنیم. ما نیاز داریم از طریق ولی زمان با خدای زمان در ارتباط باشیم و تعالیم آنها را دریافت کنیم و این تعالیم باید از طریق همین کانال به روز شده و اصطلاحا آپگرید شده باشد. نقش خدای زمان و ولی زمان در مبارزه با نفس بسیار مهم است. شاید در معنویت سنتی برای سرکوب نفس از روشهای ریاضتی مختلفی استفاده میکردند ولی در معنویت امروز و در عصر حاظر با ارتباط با خدای زمان و ولی زمان میتوان تعالیم به روزشده موثرتری دریافت کرد. در معنویت سنتی شاید جهت دیش و سیم ارتباطی آنها درست وصل بود و رسیور سالمی داشتند ولی چون برنامه ارتباطی آپگرید شده ای برای ارتباط با خدای زمان نداشتند(اهمیت شناخت ولی زمان)به مرور زمان کانالهای ارتباطی آنها مسدود شده و شبکه های اتباطی کمتری را از فرستنده اصلی دریافت میکردند.
با تعالیم استاد الهی و کمک درسهای آقای دکتر من توانسته ام این مجموعه ماهواره ای معنوی را راه اندازی و به روز کنم هرچند در عمل و به کارگیری اصول بسیار ضعیف هستم ولی حداقل با دستیابی به این اطلاعات معنوی سالم توانسته ام پی به نقصهای بسیاربسیاربسیاربسیار فراوانم ببرم که تا دیروز از ان بیخبر بودم.در مبارزه با نفس کافیست از طریق ولی زمان با خدای زمان کانکت شده و اطلاعات به روز شده معنوی را دریافت کرده تا شبکه های مبارزه با نفس قوی و به روزشده ای از طریق گیرنده معنویتان بر روی صفحه تلویزیون فکرتان ظاهر شود.
با عذر خواهی تمام مطالب فوق برداشت و نظرات شخصی میباشد.
از رهرو عزیز بابت تجربه کارآمدشان متشکرم
ضمنا از دوستان خواهشمندم چنانچه تجارب و راه حل هایی برای توجه و مبارزه در نظر دارند در میان بگذارند چرا که دانستن به تنهایی نتوانسته مرا در برابر حملات نفس قوی کند.
با تشکر
در مورد جملهای که در مقاله در مورد اهمیت اتحاد، صلح و مدارا آمده است. دیدم بعضی از دوستان اتحاد را بیشتر به اتحاد بین شاگردان تعبیر کردند. آنطور که از تعلیمات استاد متوجه شدهام و در مقاله هم آمده است این مفاهیم را باید در سطح وسیع آن در نظر گرفت. و محدود به ارتباط و همدلی بین شاگردان نیست بلکه اتحاد و مدارا نسبت به کل مخلوقات و در مجموعهای وسیع است چنانکه در گفتارهای متعددی تأکید شده است با تمام عالم با صلح و صفا باشید .
طی مراحل عرفانی بستگی به مبارزه با نفس دارد. سالک که وارد هر مرحله شد ،وقتی فهمید درآن مرحله چطور با نفس مبارزه کند ،به مرحله بالاتر میرود. در مرحله بعد هم به همین طریق است تا به مرحله بالاتر رود .اما اگر در مرحله ای به وسیله نفس اماره اغفال شد، یا درهمان مرحله متوقف میشود یا سرنگون میشودوسیر قهقرایی میکند.آثارالحق ،گ،۹
هیچ کس نیست که خواهش های نفس را تشخیص ندهدوتشخیص ندهد کدام خواهش مشروع است وکدام مشروع نیست وظیفه هرکس هست تا انجا که میتواند مبارزه کند تسلیم نفس نشود ،بقیه اش با خدا است.آثارالحق گ،۶۸۷
از گفتار های فوق چنین استنباط میشودکه حد تقویت روح مبارزه با نفس میباشد ،و در کوران مبارزه با نفس است که روح پخته میگردد راهش هم اینست که برنامه منظم همراه با دیسیپلین جهت مبارزه وتلاش داشته باشیم . برای مثال آیا ما میگوئیم اگر پیش امد کار میکنیم ، اگر پیش امد غذا میخوریم ، قطعاً نه ولی برای مبارزه وتغذیه روح اگر پیش امد وحال داشتیم ویادمان هم بودآنوقت یه تکانی شاید خوریم . دیگر اینکه ما نباید با نفس وارد استدلال ودلیل شویم چون حتماً در دلیل وبرهان نفس پیروز است باید مانند دور کردن پشه توی سرش زد.مهمترین سلاح نفس برای تسلط برروح غفلت است ، آنجا که یادمان میرود ما برای چه به این دنیاآمده ایم وچه وظایفی داریم.
با تشکر
با عرض سلام
در جواب دوست عزیز نکلیسا, من فکر می کنم مطالعه معنوی خیلی اثر دارد.. به طور کلی هر چه مطالعه معنویمان بیشتر باشد بنیه روحی مان قوی تر میشود. این تجربه شخصی ام است. هر وقت مطالعه معنوی ام زیاد است بدون اینکه زحمت خاصی بکشم به طور اتوماتیک آدم بهتری هستم و بهتر عمل می کنم.
ممنون
در مورد مبارزه با نفس، امروز در شرایطی هستم که فقط میتوانم بگویم امان از نفس. جداً که باید به خدا پناه برد. شاید برای شما هم پیش آمده باشد. جریان از این قرار است که مدتهای مدیدی است که میخواستم با یکی از نقاط ضعف بارزم مبارزه کنم ولی نمیتوانستم. نفس متقاعدم کرده بود که نمیتوانم. بعد که روی افکار منفی کار کردم که « نمیتوانم توهمی نفس» را به « میتوانم» تبدیل کنم، از راه « تنبلی» وارد شد. اینقدر تنبل شدم که حد نداشت. حتی با افکار منفی میگفت: تو در این زمینه اراهات فلج است و پیشرفتی نداری… تا اینکه بعد از اینکه در چند موقعیت خجالت زده شدم و بالاخره جانم به لبم رسید و با استدعای عاجزانه از خداوند، توفیق نصیبم شد و برای مبارزه با این نفس خاص یک برنامه نسبتاً جامعی نوشتم و به دیوار زدم که انجام دهم و به شکر خدا ۹ روز است که شروع کردهام. جدا عالی است و باعث شده که در زمینههای دیگر زندگی نظم خیلی خوبی پیدا کنم و کلاً فعال شدهام و اختیار تا حدی به دست روح افتاد. حالا، امان از این نفس بیمقدار، از راه « توقع» و «عصبانیت» وارد شده. طوری که انگار چون من دارم مبارزه میکنم و کلی هم برنامه برای خودم چیدهام، دیگران توی خانه باید رعایت من را بکنند. از گل نازکتر نگویند. تشویق هم بشوم! جلالخالق… نفس میخواهد دیده شود، تحسین شود، مراعاتش را بکنند، که آوانس بگیرد. در یک مکالمه تلفنی امروز صدای خودم را شنیدم که میگفت: الان به هیچ وجه به من انتقاد نکن…!!! به تجربه، قدم بعدی اش میتواند این باشد که غرور را علم کند، غرور هم چنان انرژی منفی دارد که در کسری از ثانیه میزند و برنامه را خراب میکند. یا غرور را علم میکند یا ناامیدی را. که دیگر خراب شد. یا چه فایده که روی این یک صفت کار کنی ولی با خلق خدا ناسازگار بشوی و از این قبیل. حالا بلند بلند با خودم حرف میزنم! در واقع با نفس دعوا میکنم. گفتم ببین من اینکار را برای نتیجه نمیکنم. برای تلاشش میکنم به تو هم هیچ ربطی ندارد برو پی کارت (البته راستش گفتم برو گمشو). دیگر کاری از دستم برنمیآید. برنامه را به روز میکنم. مینویسم: به نفس همچنان بگویم برو گمشو. از شر نفس به خدا پناه میبرم و نهایت سعیام میکنم که تلاشم را ادامه بدهم. اگر هم خراب شد باز انشاءا.. ادامه میدهم. از ما فقط نیت پاک و تلاش و پشتکار میخواهند. پس همین است و خدا را صدها هزار بار شکر.
اگر به نظر دوستان عزیز راهکاری یا پرورش فکری میرسد که جامانده و لازم است در نظر داشته باشم بینهایت ممنون میشوم که بفرمایید.
کارما ی عزیز، بسیار تجربهء پر اثری بود. مهنم در این زمینه تجربه ای دارم. برای خدا مینویسم، زیرا که خدا بر همه چیز نظر دارد. مخصوصاً جاهایی که به او توجه شود، او توجه بیشتری می کند. حالا متیس را که جای بحث دربارهء اوست، وسیلهء ارتباط با او قرار میدهم. در روزی که بطور جدی وارد سایت متیس شدم، بطرز عجیب و غریبی اسیر نفسم شده بودم. هیچکاری هم ازم ساخته نبود. نفس هزار دلیل و برهان میاورد که تو حق داری و اشکال از تو نیست و زمانه برای تو اینطور فراهم کرده است. ولی این بار اولم نبود که به این حال میافتادم. دفعات قبل هم این کار را کرده و نتیجه گرفته بودم. استاد فرموده: در موقع حملهء نفس شاگرد باید اینقدر حال داشته باشد، که از شر نفس به استادش پناه ببرد. نه خیلی جدی به همین سادگی که مینویسم. به استاد میگویم: من دیگر کاری از دستم نمی آید، نفس دارد مرا با خود می برد. منهم دارم می روم، خودت کمکم کن. باور کنید که در آن حال نفسانی، هیچ قدرت و حرارتی نداشتم، ولی او بدادم رسید. یکباره یادم آمد که از یکی از دوستان میلی دریافت کرده بودم، که این سایت درست شده و جالب است. رفتم میل را باز کردم و آدرس را وارد کردم. فکر نکنید که یکباره از این رو به آن رو شدم. نه ولی کمی بهتر شدم بعد راجع به موضوعات مورد بحث اظهار نظری کردم. روزهای بعد دنبال این بودم که ببینم نظرم منتشر شده یا نه. همینطور آرام آرام معتاد سایت شدم. بطوری که اکثراً روزی دو سه بار مراجعه میکنم. به خیابان هم که میروم روی مطالب و سئوالات فکر میکنم و تا آنلاین میشوم، یک سری به آن میزنم. مطالب بسیاری یاد میگیرم و گاهی هم از آموخته های استاد مینویسم. من روزی که با فلسفهء استاد آشنا شدم……..
حالا این بخش را یک روز دیگر برایتان مینویسم. چون طولانیست و من باید سرکار بروم.
راستی متیس عزیز، خواهش می کنم اگر صلاح میدانید، موضوعی را باز کنید، تحت عنوان روزی که با فلسفهء استاد آشنا شدم. بحث جالب است. تنها جالب نیست. بلکه گاهی عجیب است. هر کس دوست داشت، فرم آشنایی خود را برای دیگران بنویسد. تا همه ببینند که معزهء مطابق با زمان یعنی چه، و چه کسی جز خدا میتواند، چنین کند. در روزگاری که همهء دنیا را بی خدایی گرفته ما کجائیم. سایت برای من مثل یک کلاس شده که هر روز هر وقت که اراده کنم به آن مراجعه میکنم و هر چقدر که بخواهم درآن اظهار نظر میکنم. هیچکس هم نمی گوید وقتت تمام شد. هیچ کس را هم نمی شناسم از کسی هم خجالت نمی کشم که فردا قضاوتم کند. همه را هم دوست دارم. کمی شبیح همان جنگلی است که استاد فرموده در آنجا هر کس شماره ای دارد و کسی کسی را نمی شناسد.
با سلام و سپاس بابت پیشنهادات و تجربیات گرانقدرتان
شاید همه ما این تجربه را مبنی بر اینکه با مطالعه و قرار گرفتن در شرایط خاص معنوی به راحتی به خواهش های نفس نه گفته ایم را داشته باشیم.مشکل اصلی که من در حال حاضر با آن روبه رو هستم این است که وقتی وارد روال عادی زندگی می شوم با توجه به اینکه میتوانم خواهش نفس را تشخیص دهم باز هم انرژی اولیه برای مبارزه را در خود حس نمی کنم.صراحتا بگویم اگر اسباب فراهم شود می دانم که هرگز تاب مقاومت ندارم.سعی کردم همانطور که دوست عزیز رهرو پیشنهاد داده بودند مطالعه را در ساعات مختلف روز به ویژه در اصطکاک با اجتماع در برنامه ام بگنجانم ولی ظاهرا بیشتراز چند دقیقه مرا متوجه نمی کند.از این حالت غفلتم می ترسم.نمی دانم چطور و از کجا شروع کنم به قدری ضعف در خود میبینم که دقیقا نمیدانم از کجا شروع و برنامه ریزی کنم.احساس می کنم همه چیز متفاوت شده و اثر اولیه را بر من ندارد.از مشاهده نظراتتان خوشحال می شوم.
با تشکر
با سلام
من خیلی بی اراده هستم و هر کاری که بگویید می کردم (برنامه ریزی روزانه و…)که اراده ام قوی شود ولی هیچ اثر نداشت تا اینکه چند روز پیش در کتاب طب روح خواندم :
س:برای اقدان به درمان،اراده لازم است.اما مشکل ابنجاست که بیماری ، اغلب به همین اراده حمله می کند.
ج:وقتی بیماری روحی، اراده را فلج می کند،معالجه آن فقط در صورتی میسر خواهد شد که خداوند خود شفای عاجلی برای آن شخص حواله کند ویا یک طبیب روح بر او «نظری» بیفکند.شفای عاجل ممکن است به صورت وارد آمدن صدمه و یا بروز درد و رنجی ظاهر شود که ظاهراً دلیلش روشن نیست ، اما در واقع شفای الهی است.
من با خواندن این جمله به خودم آمدم،که قبل این که فلج شوم خداوند کمکم کند که بتوانم با توکل به او واین که میدانم من هیج هستم و باید او کمکم کند یک برنامه ریزی کنم و به آن عمل کنم و خیلی به من کمک کرده است و بهتر از قبل شده ام.
امیدوارم خداوند کمک کند آن طور که او می خواهد باشیم.
باسلام به دوستان عزیز وتشکر از تجربیات ارزنده تان کارمای عزیز تجربه من در مورد مبارزه با نفس این است که همیشه سعی میکنم خدا را حاضر وناظر بدانم درست همانطور که استاد فرموده اند دو تا چشم که همیشه بدون اینکه پلک بزند مراقب شماست .ضمنا از امتحانات خداوند غافل نباشید.
نکیسای عزیز
مهم نیست میزان وقتی را که برای مطالعه ویا مبارزه با نفس میگذاریم چقدر است ،مهم اینست که هر برنامه ای (به ظاهر کوچک) برمیداریم با خود عهد کنیم بمیریم وبمانیم انجام دهیم ،چون اگر تعلل کردیم نفس جلو آمده ودر مرتبه بعد حتی به همان اندازه نیز نخواهیم توانست مقاومت کنیم ،پس کاری را شروع میکنیم که در هر شرایطی(بمیریم )هم انجام دهیم از چند ثانیه توجه تا چند دقیقه مطالعه و…..
با تشکر
با سلام
مفاهیم، صلح، مداراو اتحاد در نزد انسان قرن ۲۱ از جمله مفاهیم اصلی به نظر برسد ولی در سال های حیات استاد شاید این مفاهیم برای مردم چندان اهمیت نداشت . به روزو زنده بودن کلام و اثر کلام استاد امروز خود نمایی می کند و زنده بودن سرچشمه آن را بر ما نمایان می سازد .
با تشکر از آذر مهر و شری عزیز و سایر نظرات گرانقدر دوستان گرامی.
یکی دیگر از زیباییهای تعالیم استاد الهی این است که مردم طوری تربیت میشوند که روحیه همدلی و کمک به هم پیدا میکنند و اگر کسی اشکالات درونی خودش را بیان کند کسی که حتی کمی سعی کرده باشد روی خودش کار کند، آن را آشنا مییابد و فکر نمیکند که خودش بهتر است و دیگران ضعفی دارند که او ندارد یا هرگز نمیتواند داشته باشد. من این حالت زیبا را بجز اینجا هنوز جای دیگری ندیدهام. آدم را به یاد مطالبی میاندازد که در کتب در باره « جو برزخ» خواندهایم.
نکیسای عزیز،
« انسان ولو ایمان هم داشته باشد خدا را فراموش میکند»
خب محیط اثر میگذارد و مسائل دنیای مادی میدان فکر را پر میکنند. «خود» ما مثل میدان جنگ است. یا دست نیروی خودی است یا متخاصم. انشاءا.. روحمان کم کم یاد میگیرد که مثل یک فرمانده خیلی ماهر، استراتژی جنگی برای « خود» بنویسد. به نظرم همیشه واضح نیست که بیماری اراده داریم یا نه. اراده نیرویی است عظیم که میتواند دست هر کدام از این نیروهای خودی یا دشمن بیفتد. ولی هست و ممکن است سالم هم باشد ولی تربیت نشده و کنترلش دست ما نیست. مثلاً من نمیتوانم برای رضای خدا نیم ساعت بروم پیاده روی، ولی ساعتها میتوانم برای رضای نفسم با دوستم بروم خرید! خب، پس اراده هست، ولی دست دشمن است. صداقت از ته دل، انسان را گاهی نجات میدهد. من میروم به خدا میگویم خدایا من شما را دوست دارم و میخواهم به شما توجه کنم اما دنیا و نفس، شما را از یاد من میبرد. خدایا من میخواهم مبارزه کنم ولی نمی توانم. هر چیز که درونمان هست را صادقانه به خداوند بگوییم.
در مورد مبارزه با نقطه ضعف تا آنجاییکه در ذهن من هست از آنهایی که بارزتر هستند شروع میکنیم. نظر شخصیام این است که به هر حال هر مبارزهای از مبارزه نکردن بهتر است. چند سال پیش یک روز شخصی از نزدیکان که مرا نسبتاً خوب میشناخت به من گفت: خب، میگوییم که فلان موضوع نقظه ضعفت است و سخت است و هنوز نمیتوانی رویش کار کنی، آسان هایش چطور؟ آنها را هم نمیتوانی؟ بعد گفت: حداقل آنهایی را که میتوانی انجام بده که بعداً یک چیزی در کارنامهات داشته باشی… البته موضوعات را نام برد اما چون سخت و آسان برای افراد متفاوت است من به طور کلی نوشتم. انشاءا.. همانطور که برای من مفید بود برای شما هم مفید واقع شود و خداوند توفیق بدهند که بتوانیم همیشه به سویشان قدم برداریم.
من حد و اندازه مدارا رانمیفهمم کسی را می شناسم که با همه بی اندازه مدارا میکند ودر نتیجه اینطور که می بینم همه به او زور می گویند ولی خود من وقتی که زور بشنوم اصلا تحمل مدارا کردن را ندارم میفهمم که تعادلش درست است ولی حدش را نمیدانم لطفا در درک این مطلب مرا راهنمائی کنید.با تشکر
پیشنهاد : اگر ممکن است برای نظرات شماره بگـذارید چونکه افرادی مثل من که وقت یکباره خواندن مطالب را ندارند بتوانیم مطالب را دنبال کنیم
ندای عزیز، استاد فرموده: «محبت و گذشت تا حدی جایز است که سالک مورد سوء استفاده واقع نشود و الا ضرر به اجتماع محسوب میشود. این وضعیت معمولاً وقتی پیش می آید که طرف مقابل بالاتر از اوست، و گرنه وقتی طرف هم عرض یا پائینتر از او باشد این وضعیت بوجود نمی آید.» در گفتار دیگری میفرماید: «مدارا خوب است، اما به حدی که سبب سوء استفاده نشود.»
پس حد و اندازه مشخص است. در مثال بالا شما فرمودید: کسی را می شناسم که با همه بی اندازه مدارا میکند. ولی تجربه ای را که من داشته ام اینست که، سالک تا برای کار روی صفتی آماده میشود، نفس هم از راههای خود آمادهء مقابله میشود. بطور مثال وقتی بحث محبت به دیگران را میشنویم، فوری نفس میگوید، باید مواظب بود که طرف سوء استفاده نکند و غیره. در این حال ما هرگز محبت را شروع نخواهیم کرد، زیرا فکر می کنیم که دیگران از محبت ما سوء استفاده خواهند کرد. حالا به نظر من اگر شما اصولاً اهل مدارا نیستید، بهتر است کمی به نفس خود سخت بگیرید تا کار روی این صفت را آغاز کنید. بعد اگر دیدید که واقعاً مورد سوء استفاده قرار گرفتید، جلوی آن بایستید.
سلام ؛ دوست عزیز ،ندا جان، در مورد مدارا به نظر می رسد هر شخصی خود عدم تعادل این صفت را در درون خود بهتر تشخیص می دهد مثلاً طبق فرمایش شما آن شخص خود می داند که این قدر مدارا باعث این حد از سوء استفاده است و… سوال شما باعث شد مقاله نوع دوستی پروفسور بهرام الهی را بار دیگر بخوانم و کمکم کرد به خاطر این موضوع از شما سپاسگزارم. این را هم بگویم که موضوع مدارا بسیار بستگی به آن دارد که بدانی قصدت از آن مدارا چیست و چه نیتی داری ، مثلاً گاهی ممکن است با بیماری با اینکه می دانی از این مدارا سوء استفاده می کند مدارا کنی. گاهی به نیت رضای خدا متحمل سختی ای می شوی که میبینی می ارزد کمی بیشتر مدارا کنی.پرورش فکری کمک می کند در هر شرائطی بفهمیم چگونه عمل کنیم بهتر است .
بهناز عزیز، برای کسانی مثل من که هنوز صلح، مدارا و اتحاد با اهل خانواده، دوستان و همشاگردیهایم را انجام نمی دهم، یا بعبارتی یاد نگرفته ام، بسیار سخت است که دورتر را ببینم. تازه گاهی اوقات من برای اینکه در بیرون از محیط نزدیک خودم بد جلوه نکند، نسبت به بیگانه ترها گذشت و تحمل ام بیشتر است تا با همشاگردیها و اطرافیان نزدیک. زیرا فعلاً در مرحله ای هستم که نقش یک شاگرد خوب را بازی میکنم و هنوز برایم ملکه فاضله نشده. ولی اگر کسی این مشکل را در خود حل کرده، طبیعتاً حوزۀ عمل اش به شعاع دورتری خواهد رسید.
بنظرم این نیز از همان موضوعات یک تا صد است. هر کس در مرحله ای طی طریق میکند. امثال بنده هم اگر خدا لطف و کمک کند، بعد از پاس کردن این واحد به کمی دورتر هم خواهیم پرداخت. در ضمن شاگردان و اطرافیان نیز جزئی از کل مخلوقاتند. چراغی که به خانه رواست….
بیاد دارم که چند سال پیش چنان رفتارم با اهل خانواده در اجتماع بد بود که اطرافیان این ایراد را به من گرفته بودند که این چه سالکی است که هنوز رفتار با خانوادهء خود را هم بلد نیست!
ندای عزیز
مدارا تا به حدی رواست که دو شرط را داشته باشد:
۱٫این که حق جسمتان ضایع نشود.یعنی وقتی پای جسم در میان است اولویت با جسم است.
۲٫این که آن مطلبی که شما در آن به مدارا می پردازید حق اجتماع را پایمال نکند.وگرنه مدارا جایز نیست.مثلا خود حضرت استاد در یکی از گفتارهایشان فرموده اند که به شخص بی ادب در جامعه رحم نکنیم و اگر کردیم حق اجتماع را زیر پا گذاشته ایم.
بنابراین این که در اثر مدارا به آدم زور بگویند درست نیست و اصلا اسم این کار را نمی توان مدارا گذاشت بلکه باید اسم این کار رافراموش کردن شان روحی خود دانست.
آذرمهر عزیر، شما دقیقا صحیح میفرمایید برای هر یک از ما نقطه شروعی لازم است. اگر ما با محیط اطرافمان همکاران خانواده هم بتوانیم اتحاد و مدار و… داشته باشیم قدمی در جهت جلو رفتن برداشته ایم و می توانیم ان را بیشتر وسعت دهیم. منظور من به شخص خاصی نیست و منظورم به فلسفه استاد الهی است و اینکه وقتی استاد صحبت از این موارد میکنند منظور این نیست که فقط شاگردان این حس را بین خودشان تقویت کنند ( چنانکه در برخی مکاتب و ایدئولوژی ها افراد آن گروه تشویق به تشکیل دایره وحدت بین خودشان و حس برادری میشوند تا از این طریق گروه شان مستحکم شود) بلکه استاد از انجاییکه تعلیماتشان جهانی است هر یک از ما را بعنوان عضوی از این زنجیر بزرگ محسوب میکند و تقویت این حس ها بین این زنجیر جهانی است با عقاید و فرهنگ متفاوت. و این سه صفت در سطح وسیع آن منجر به از بین رفتن اختلافات و برتر جویی ها میشود.
بهناز عزیز، از توضیحات شما ممنونم. امیدوارم خدا همهء ما را کمک کند تا بتوانیم هر چقدر کوچک هم که شده حرکتی انجام بدهیم و به جلو برویم. چون ما طبیعتاً حرکتهای کوچک را نمی بینیم، و برای آنها اهمیت قائل نیستیم، گاهی این تیپ کارهای کوچک بیشتر نزد خدا پذیرفته میشود. چون در اثر انجام کارهای کوچک مغرور نمی شویم و فکر نمی کنیم که کاری کرده ایم.
با سلام خدمت متیس عزیز و سایر دوستان.
خوشحالم که این امکان ایجاد شده تا بتوانیم در مورد این موضوعات زیبا و اساسی تبادل نظر کنیم. چیزی که به نظر حقیر میرسد اینکه با در نظر گرفتن تعالیم استاد بطور کلی ، میتوان گفت نقطه شروع هر مورد اخلاقی از درون وجود انسان است و در زمینه صلح نیز باید آنرا ابتدا در درون خودمان و با خودمان شروع کنیم. آیا با خود در صلحیم؟ درصورت موفقیت در این امر بنظر میرسد بصورت اتوماتیک این صلح درونی به بیرون از وجود ما نیز سرایت خواهد کرد. زمانی را به یاد بیاورید که به هر دلیلی از نظر روحی شارژ و سرحال هستیم، درونا همه را بی هیچ دلیلی دوست داریم ، از رفتار دیگران ناراحت نمیشویم و …
نداجان تو میگوئی حد واندازه مدارا نمیدانی ولی من متاسفانه اصلا نمیدانم چگونه کجا وکی باید مدارا کردلطفا اگر ممکن است مطلب مدارا را برای من باز کنید با توجه به اینکه آقای دکتر چندین بار در مورد مدارا تاکید فرموده اند بی نهایت سپاسگزارم
به نظر من دراین دنیای پراز رنج که همه چیز فانی است وانسان وقتی به عالم دیگر میرود چیزی را باخود نمبردنه ثروت نه علم تنها چیزی که انسان همراه خوددارد اجر کارهایی در این دنیا انجام داده پس درکارهای خوب وخدمت به خلق رعایت حقوق که عمده تعالیم استاداست توجه کنیم وسعی درنزدیک شدن به فضیلتها کنیم .
البته انسانها علمشان را با خود می برند.اما علم و عمل توام هستند.یعنی هم این را میبریم و هم آن را.به قول دکتر بهرام الهی تنها چیزی که ما با خود به آن جهان می بریم چیزیست به نام پرورش فکر.و پرورش فکر چیزی نیست جز ترکیب علم و عمل.
salam. bande haghir az didane in mataleb va didane doktor bahram elahi ba tavojoh be shakhsiate elmi bala va vajanate ishan tasmim gereftam dars bekhanam ta betavanam be khodam va bashariat khedmat konam
من تازه با این وبلاگ آشنا شدم و از متیس عزیز خیلی متشکرم که این وبلاگ را راه اندازی کردن.
من یه برنامه گذاشتم که هر روز ۳ نوبت کارهایی که انجام دادم رو تا اون موقع از روز لیست کنم و آنالیز کنم که مثلاً نیتم از این کار چی بوده و اگه نیت علی یا علی – مافوق علی بوده چه کار باید بکنم که مافوق علی تبدیلش کنم و همینطور برنامه مطالعه روزانه برا خودم گذاشتم که اول صبح قبل از هر کاری مطالعه رو داشته باشم که در طول روز حواسم جمع باشه. این برنامه ای که ریختم خیلی تأثیر گذار برام بود. خدمت به خلقم بیشتر شده، مهربون تر شدم، گذشتم بیشتر شده، کمتر عصبانی میشم، کمتر غیبت میکنم و توجه ام بیشتر شده.
امیداورم دوستان در صورت تمایل این برنامه رو اجرا کنن و شخصاً نتایجش رو ببیند.
زندگی در این دنیا واقعا سخته!
با اینکه سعی می کنم تعالیم استاد رو یاد بگیرم ولی در عمل خیلی مشکل دارم. نه اینکه بخوام تلقین فروتنی به خودم بکنم
واقعاً حس می کنم که کم میارم؟
می دونم که باید مبارزه کرد ولی حس می کنم نمی تونم . از نظر تئوری می دونم که باید تلاش کرد و این با خودمه ولی عملاً توش موندم.
چه کنم؟
محسن عزیز،
به نظر من باید اراده ات رو بالا ببری و من با تجربه خودم به این نتیجه رسیدم که یکی از بهترین راههای تقویت اراده عبادت در اوقات شرعی هستش مخصوصاً عبادت سحر . واقعاً هیچ چیزی بجز عشق الهی و رضایت خدا نمیتونه شخص رو برای عبادت سحر از خواب ناز بلند کنه و در طول روز توجه و اراده خوبی رو به انسان میده.
امیدوارم خدا به همگی مون توفیق عبادت و داشتن ایمان و اراده لازم رو بده.
به نظره بنده روش فکری استاد نورعلی الهی برای هر شخص و هر مذهبی قابله عمل میباشد . و منحصر به دین یا مرامه خاصی نیست
برای آشنایی بیشتر با استاد نورعلی الهی می توانید از سایت زیر که به سه زبان فارسی فرانسه و انگلیسی و آلمانی است ،استفاده کنید
http://www.ostadelahi.com/farsi
سحر عزیز ممنون از راهنمایی شما.
در رابطه با کلمه “مدارا” وقتی فهمیدم تعالیم استاد بر ضرورت مدارا متمرکز است کمی شگفت زده شدم چون از کودکی وقتی شعر با دوستان مروت با دشمنان مدارا را می خواندم فکر می کردم مدارا یعنی به دیگران زیاد سخت نگیرم و اگر با من دشمنی کردند یا بنا به هر دلیلی دوستشان نداشتم از کنارشان بگذرم و سعی کنم کاری به کارشان نداشته باشم یا
به اصطلاح آزارو اذیتم بهشان نرسد در ضمن زیاد هم به ایشان نزدیک نشوم ولی این معنی با آشنایی قبلی که از تعالیم استاد داشتم به نظرم جور نمی آمد و فکر کردم شاید معنی لغوی ” مدارا” را نمی دانم . به لغتنامه مراجعه کردم
و تازه فهمیدم مدرا یعنی با ملاطفت، مهربانی و دوستی با دیگری برخورد کردن .
تازه متوجه شدم گاهی حتی معنی لغوی تعالیم را درست نمی دانم چه برسد به اینکه بخواهم به آنها عمل هم بکنم
نتیجه اینکه تصمیم گرفتم با دقت و
تعمق بیشتری مطالب را مطالعه کنم و درصورت نیاز مثل یک دانشجوی واقعی هرچه را نمی دانم یا شک دارم تحقیق کنم.
درباره سوال ندای عزیز وسایر دوستان که همگی جوابهایی قشنگ دادند عرض کنم:
برای پی بردن به اهمیت موضوع و پیدا کردن نقطه تعادل در محبت و مدارا ، باید به این نکته توجه داشت که استاد به دفعات متعدد در گفتارهای مختلف به این موضوع تاکید موکد داشته اند ،از جمله فرموده اند:بیشترین لذت را از خاطراتی می برم که به کسی خوبی کرده باشم در جواب به من بدی کرده و من دوباره در جواب به او خوبی کرده ام.(مفهوما)
و در مقابل تنها در دو یا سه گفتار راجع به مورد سوء استفاده قرار نگرفتن هشدار داده اند .
بنده شخصا سعی میکنم از جلوی بام نیفتم، تا پشت فاصله بسیار است.
نهایتا جمله کلیدی کتاب راه کمال که فرموده اند:
برای کسب این تعادل باید بارهاوبارها مارگزیده شد!
بنا بر این تا وارد گود نشد نتیجه ای نمی توان گرفت
با تشکر از کامنت۱۰
بنده به تازگی با تعالیم وکتابهای استاداشنا شده ام و از
این بابت بسیار خوشحالم بعضی از کتابهای ایشان را مطالعه
کرده ام.ولی نکته ای که فکر بنده رو خیلی به خود مشغول
کرده موضوع زندگیهای متوالی به طریق سیر صعودی است
راستش هنوز در این مورد نتوانسته ام به باور درستی برسم
از دوستان عزیزکه اطلاعات کافی راجع به این موضوع دارند
می خواهم که مرا راهنمائی کنند. متشکرم
غزل جان، به نظر من خواندن کتاب سفر روح (مایکل نیوتن) خیلی به باز شدن مطلب کمک میکند. اگر وقت کردید این کتاب را بخوانید.
در مورد سوال غزل ، زندگیهای متوالی که باعث می شود ۱-عدالت خداوند را بهتر درک کرده چون به هرکس فرصتهایی داده می شود که در زندگیهای مختلف شرایط مختلفی را درک کرده و حجت بر بندگان تمام شود ۲- در یکی از کلامهای شیخ امیر می فرماید اگر دونادون نین در کار چه گنای کردن طفلان شیرخوار یعنی اگر زندگیهای متوالی وجود نداشته باشد بچه های کوچکی که شیر می خورند چه گناهی دارند که مریض می شوند ویا در همان اوایل تولد به بیماریهای مختلف مبتلا هستند واین تنها علتش اعمال زندگیهای گذشته است ۳- زندگیهای متوالی مانند یک سال جدید است که فرد در سال جدید تصمیم می گیرد کارها را بهتر انجام دهد و اگر کسی در زندگیهای گذشته اش کار مثبتی انجام نداده با فراموشی موقت آن در زندگی جدید می تواند آن را جبران نماید و این یکی از حسنهای فراموش کردن زندگیهای متوالی است البته برای کسانی که از مقامات بالای معنوی برخوردار هستند می توانند از زندگیهای گذشته خود نیز باخبر شوند
غزل محترم-
هر چیز ابتدا و انتهائی دارد جز ذات واجب الوجود بشر هم ابتدا و انتهائی دارد .
ابتدا : بوجود امدن بوسیله دم کردگاری
انتها : بکمال رسیدن یعنی بواجب الوجود پیوستن
« انا لله و انا الیه راجعون »
مدت مقرره برای بکمال رسیدن پنجاه هزار سال است
« تعرج الملئکته و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنته» یعنی بالا روند فرشتگان و روح بسویش در روزی که اندازه ان پنجاه هزار سال است »
حال اگر کسی توانست در همان قالب اولیه بشری کمال طی کند فبها اگر نتوانست باید انقدر در قالبهای متعاقب بعدی بیاید و زندگی زمینی داشته باشد تا بکمال برسد .
اگر نتوانست بعد از مدت پنجاه هزار سال بکمال برسد انوقت نتیجه اعمالش را موبدآ خواه دید.
امدن بقالبهای متعاقب بعدی را زندگیهای متوالی گویند
که بشر بتواند فاصله بین ابتدا وانتها را طی و بکمال مطوب برسد که پیوستن بذات واجب الوجود است .
البته هر بار که زندگی زمینی را ترک می نماید اگر کمال طی نکرده باشد ببرزخ میرود که انهم بحثی جدا گانه دارد.
نازی عزیز
البته دوستان بطرز مطلوبی جواب ارائه فرموده اند که حقیر بسیار استفاده نمودم و شکر خدا بجا اوردم برای این شاگردان با هوش و فعال که عاشق معنویت هستند و بقدر توان کوشش می نمایند و دیگران را از برکت کوشش خود بهره مند میسازند.
واما نازی محترم در روشهای سنتی قدیم رسم بر این بود با تحمل ریاضات شاقه نفس را ضعیف میکردندباعتباری نفس کشی تا نتواند روح ملکوتی را تسلیم نماید . پس از گذشت مدتی که ریاضتهای شاق بیایان میرسید باز هم نفس عنان اختیار را در دست می گرفت.« نفس اژدر هاست کی او مرده است از غم بی التی افسرده است»
.نتیجتآ کمتر کسی می توانست راه پر پیچ وخم سلوک را طی کند و بکمال برسد .
تا انکه استاد الهی در اثر یک عمر تجربه و بمرحله ازمایش گذاشتن طرق مختلف .روشی را عرضه می دارد که در اجتماع جواب مثبت داده است . تا جائی که میفرماید یکسال کار در اداره حاصلش بیشتر از دوازده سال ریاضت بود.
حال این استاد بما میفرماید با اراده روح را قوی کن تا
جائی که نفس تحت سلطه روح باشد .
از طرفی نفس برای روح مثل دو پا می باشداگرنفس نباشد
روح چگونه میتواند با مبارزه قوی شود.
خلاصه سالک عامل افسار نفس را بدست می گیرد و تحت سلطه روح در می اورد.
در مورد مدارا و اتحاد و صلح فکر می کنم گفتار اول اثارالحق جامع و مانع باشد.
در مورد اراده
گفتار ۶۹ – بین دو قوه منفی و مثبت در وجود اراده ماست اگر روح تقویت بشود راهنما می شود وای بحالمان اگر نفس را تقویت کردیم.
گفتار ۷۰ باید جسم را تحت اراده خود قرار داد-کلید فتح باب تمام مقامات معنوی اراده است وقتی اراده و تسلط بر نفس خود پیدا کرد انوقت میتواند با عالم معنا ارتباط پیدا کند-انقدر باید تمرین کنیم که دارای اراده شویم
جلد ۲ ص۴۳۰- باید اول ارادتان رادر مقابل تمایلات نفسانی قوی کنید.
د-پ عزیز بسیار از راهنماییتان سپاسگزارم..
به نام خدا
باسلام
همانطور که بهناز گرامی در کامنت ۴۲ فرموده اند،”مدارا ،اتحاد و صلح ” محدود به رفتار شخصی ما در محیطی که درآن قرار داریم نیست ،بلکه شامل بینشی است که مطابق با آن ،با در نظر گرفتن اصول و عدم پافشاری بر فروعات ،هر فردی در جهان با هر مذهب، نژاد،قومیت ،فرهنگ و… می تواند خودش را متحد و همدل با کسانی که می خواهند سیرکمال منطبق بر معنویت فطری نمایند ،بداند.
قسمتی ازمصاحبه با دکتر بهرام الهی، فرزند استاد الهی و امانتدار اندیشهی او، در روزنامهی L’être et l’esprit (چاپ فرانسه) به مناسبت انتشار کتاب مبانی معنویت فطری:
معنویت به ما میآموزد، که «بدی» ماهیت خلقتی ندارد، بلکه حاصل اختلال در کارکرد موجوداتِ مسئول مثل انسان است. بنا بر این، انسان وظیفه دارد با بدی مبارزه کند، اما این بدان معنی نیست که مردم را بد ببیند یا برای آنها بد بخواهد. اینجا است که عفو و گذشت معنی پیدا میکند و”مدارا “و دلسوزی اهمیت مییابد.
قسمتی از سخنرانی پروفسور جیمز موریس، استاد تاریخ ادیان، منتشر شده در، Les Cahiers d’Anthropologie شمارهی ۵، انتشارات دانشگاهی پاریس ـ سوربن:
نخستین مفهوم و بدیهیترین آنها عبارت است از ضرورت” مدارا” و درک متقابل در همهی عرصهها. بدون این مدارا و بدون تعدد راهها و چشماندازهای دینی، هیچ کس نمیتواند با آزادی عمل راه معنوی خاص خود را در پیش بگیرد، یا حتی به طور کامل برحق بودن آن را احساس کند. او در این مورد بارها گفته است که همهی ادیان قابل احتراماند و نباید هیچیک از آنها را نفی کرد.
کتاب ملک جان نعمتی ص ۳۵:
نو بودنش از آن جاست که تعارضات میان مذاهب را پشت سر می گذارد ,و نظر بر جوهر مجموع ادیان دارد. اما بیش از هر چیز ,از آن جا که اساس هر جهان بینی معنوی را اصل مدارا قرار می دهد ,با هر گونه تعصب و فرقه گرایی در ستیز است .