وظیفه و معنای آن
اگر تاکنون کیفیت کار خود را مورد تردید قرار ندادهاید، و یا هرگز به ذهنتان نرسیده، که بیشتر وقت شما صرف اعمال بیهوده میشود، این مقاله به درد شما نمیخورد. ولی کسانی که که مثل من چنین حالاتی را تجربه کردهاند، با خواندن این مقاله میتوانند احساس تسکینی که هم اکنون به من دست میدهد را درک کنند.
تردیدی نیست که شرایط سنی و تجارب زندگی سبب شده است، عملکرد بهتری در زندگی داشته باشم و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنم. ولی در حرفهً من که تدریس است معیارهای سنجش مطمئنی وجود ندارد ولی در واقع مشکل اساسی این نیست.
مسئلهً اخلاق
بهخاطر دارم حدود ده سال پیش وقتی یکی از همکارانم از من پرسید : « رابطهً تو با شاگردانت چطور است؟ جواب دادم، بهتر است. از کی و از چه لحاظ بهتر است؟ جواب دادم: از وقتی با دیدی اخلاقی به آنها مینگرم». معنای اخلاق از نظر من این است که سعی کنم به شاگردانم به عنوان انسانهایی قابل احترام نگاه کنم و به عنوان معلم، وظیفهً خود را در مقابل هر یک از آنها انجام دهم. یعنی نه تنها در روش آموزشیام پیشرفت کنم، بلکه با انجام هر کاری از روی وظیفه به فردی مقدس تبدیل شوم. ممکن است ادعای بزرگی بنظر برسد ولی گفتم «سعی من بر این است». بعد از ده سال تلاش در این زمینه، به من ثابت شده که روشی که در پیش گرفتهام همه چیز را عوض کرده است و حتی بر خلاف انتظار، محبت روز افزون به شاگردان و همکارانم پیدا کردهام.
رعایت اصول« اخلاقی» موضوعی تازه و یا ابتکاری جدید نیست و همواره با تعلیم و تربیت همراه بوده است. ولی در معنای واقعی آن و هدفی که دارد، و بهخصوص در نحوه عملکرد و آموزش آن همواره اختلاف عقیده وجود داشته است. فلسفهً سیرکمال استاد الهی کلیدهایی برای عمل در این زمینه را به ما داده است. این رهنمودها مستلزم عملکردی غیرعادی و خارقالعاده نیست، بلکه با پختگی تدریجی، سبب تشخیص بهتر و درک دقیقتر از حقوق و وظایف، در شرایط متفاوت میشود. در این راه نمیتوان طرحی از قبل پیشبینی شده ارائه داد که تمامی موقعیتها را در بر بگیرد، بلکه این بر عهدهً هر یک از ماست که با استفاده از شعور و فکر و استدلال خود، در هر شرایط کنش صحیح را تشخیص دهیم. با این حال اصول و قوانینی کلی وجود دارند که رجوع به آنها میتواند ما را به انتخاب روش صحیح رهنمون کند. آگاهی به این موضوع آرامش خاطری را در من ایجاد میکند، زیرا: اولاٌ، شاخصهایی وجود دارند که میتوانم به آنها رجوع کنم، ثانیاٌ، رجوع به این مراجع با آزادی اندیشه و انتخاب من در تعارض نیستند و در نهایت خود من هستم که راه مناسب را تشخیص میدهم. و ثالثاٌ، این فرایند در سیستمی کاملاً منسجم و منطقی قرار میگیرد، که میتوان اخلاقیات را با شاخصهای منطبق بر عقل و استدلال تلفیق نمود.
حقوق و وظایف
اگر زندگی را بر مبنای حقوق و وظایف تعریف کنیم، متوجه میشویم که مجبوریم به طور مداوم بین حقوق و وظایفمان داوری کنیم. البته فرض بر این است که در ابتدا آنها را جستجو کردهایم، سپس آنها را پیدا کرده و شناختهایم. علاوه بر این همۀ موجودات حقوقی دارند و اگر حقوق خود را نشناسند در انجام وظیفۀ خود کوتاهی کردهاند. در ضمن متوجه میشویم که اگر حق دیگری را پایمال کنیم، دِینی نسبت به آن شخص داریم، که باید دیر یا زود آن را ادا کنیم. ما حتی در مقابل خود نیز حقوق مختلفی داریم که در درجهً اهمیت متفاوتی قرار دارد. با مشاهدهً کار دشواری که پیش روی داریم حتی افرادی که انگیزه و ارادهای مصمم دارند نیز دچار ناامیدی میشوند. پس راه حل چیست؟ آیا باید میدان مبارزه را ترک کرد؟ این ممکن نیست، زیرا به محض اینکه نیاز به کنشی بهتر، رفتاری شایستهتر را در خود احساس کردیم و تصمیم گرفتیم که به انسانی بهتر تبدیل شویم، دیگر راه برگشت وجود ندارد، جز اینکه پارهای از وجود خود را انکار کنیم که این به نوبۀ خود یک قصور بزرگ محسوب میشود. در این صورت بهتر است قانونی ساده را امتحان کنیم تا ببینیم اثر آن چیست؟
اثرهای محسوس
با وجود اینکه هنوز مبتدی هستم، اما از رعایت اصل حقوق و وظایف، اثرات زیادی دیدهام. اوایلی که کار تدریس را شروع کرده بودم، گاهی از رفتار بعضی شاگردان در کلاس، آنقدر منقلب میشدم که از شدت خشم یا برای پنهان کردن اشکهایم بی اختیار کلاس را ترک میکردم. یکبار بعد از مشاجره شدید با یکی از شاگردانم یکی از دوستانش در گوشی به او گفت « از او متنفری؟» و او جواب داد « من از او متنفر نیستم، او از من متنفر است». در آن موقع حرفی نزدم ولی دیدم که او راست میگوید: در آن لحظه واقعاٌ از او متنفر بودم. و دلیل آن را طبیعت عصبی و ناشکیبای خود و همینطور رفتار ناپسند آن شاگرد میدانستم. ولی بهمرور زمان، با اتکا به اصل حقوق و وظایف، واقعیت دیگری برای من نمایان شد. چه عاملی بیش از همه در برقراری ارتباط با این جوانان مرا آزار میداد؟ احساس کوتاهی کردن در انجام وظایفم در مقابل آنان یا بیظرفیتی و عدم تسلط خودم در ادارۀ بعضی از کلاسهایم؟ در واقع، برای من حفظ وجههً خودم مهمتر بود تا انجام دادن وظیفهام و بالا بردن کیفیت تدریس که وظیفۀ اصلی من است. شاید آگاهی از این واقعیت، در ظاهر از اهمیت خاصی برخوردار نباشد. ولی این تجربه کوهی از غرور را از مقابل دید من برداشت و نقطۀ آغازی شد که از خود بپرسم، برای که و برای چه این شغل را انتخاب کردهام؟ به چه کسی باید حساب پس بدهم؟ به رئیس دبیرستان؟ به پدر و مادرها؟ به خود شاگردان؟ البته باید پاسخگوی همهً این افراد باشم، ولی قبل از همه باید جوابگوی خودم، وجدانم و راهنمای درونیام باشم، آنکه برای تطبیق اعمالم با اصولی که سعی در جذب آنها دارم همیشه بهاو رجوع میکنم. راه طولانی و تدریجی است، ولی امروز میتوانم بگویم که آثار غیر قابل انکار آن را به چشم دیدهام.مثلاٌ همین که هدف اصلی را درست انجام دادن وظیفهام قرار دادهام، مرا از ترسی که از شاگردانم داشتم نجات میدهد. در نتیجه، میتوانم راحتتر با آنها صحبت کنم، و آنها هم بهتر حرفهای مرا قبول میکنند. ولی در ضمن حس میکنم رفتارم عادلانهتر شده است. امروز وقتی یکی از شاگردانم، مرا ناراحت میکند، به جای نشان دادن واکنشی منفی، سعی میکنم به او حرفهای تشویقآمیز بزنم یا دربارهاش مثبت فکر کنم و اثر این طرز رفتار را فوراٌ میبینم، درست مثل آبی روی آتش، نفرت و دشمنی را از بین میبرد.
البته خشم و غضب هنوز فروکش نکرده است، بی صبری، سر خوردگی، ناامیدی، افسردگی، خطر دلسردی و از میدان بدر رفتن و غیره همواره وجود دارد. ولی وقتی عمل ما از روی «وظیفه» باشد، قویتر هستیم، و واقعیت خود را بهتر میبینیم، در نتیجه توقع کمتری از خود داریم. من معلم بی نقص و کاملی نیستم، و مسلماً معلمینی بهتر از من نیز هستند، اما، غرور مانع از قبول این واقعیت میشود. اگر کار خود را از روی وظیفه انجام دهم، خود را با تمامی نقاط ضعف و کمبودهایم میپذیرم، و مبارزه را در زمینۀ دیگری قرار میدهم که مهمتر از صلاحیت من در تدریس است. این اصل مسلمی است: وقتی از روی انجام وظیفه کاری را انجام میدهم منتظر پاداش نیستم. وقتی نیت خود را بر مبنای انجام وظیفه قرار میدهم، نتیجۀ منفی یا انتقاد کمتر مرا تحت تأثیر قرار میدهد. البته معنای آن این نیست که عواملی که میتوانند مرا در بهبود کیفیت کارم کمک کنند را نادیده بگیرم. بدیهی است وقتی نتیجه مثبت باشد یا همراه با تشویق باشد کیفیت و تشخیص بهتری را سبب میشود. من امروز میدانم که آرامش خاطر ناشی از عمل به وظایف را با تمام تبریکها و تحسینهای رؤسا و همکارانم عوض نخواهم کرد. رضایت خاطر ناشی از ارضای حس غرور که شکننده و زود گذر است را از رضایت خاطر ناشی از انجام وظایف که اثری پایدار و همیشگی دارد، تشخیص میدهم.
انقلاب درونی من
در کتاب «راه کمال» دکتر بهرام الهی مینویسد: « از لحظه ای که تصمیمات، رفتار و اعمال انسان از انحصار انگیزشهای صرفاٌ نفسانی خارج شود و ارادۀ آگاه او به سمت رفتاری انسانی تمایل پیدا کند، زندگیاش جنبۀ معنوی به خود می گیرد» (ص ۱۲۹) . انقلاب درونی من بی شک این بود که در خود این بًعد« معنوی » را حس کنم، و کشش به ماورایی که در همۀ انسان ها حضور دارد را در خود بپذیرم. حضوری ظریف و ناآشکار که عمل به حق و وظیفه بهتدریج بر آن پرتو میافکند و آن را آشکار می کند. این چنین معنویتی فطری است، زیرا منطبق با طبیعت واقعی و «من» عمیق ماست و رشد آن را تضمین میکند. یعنی« در جریان زندگی روزمره انجام میشود و با تمام فعالیتهای زندگی مادی، از امور جزئیبیاهمیت گرفته تا تصمیم گیری های حیاتی عجین است» (ص ۱۲۸ ) . در این جا نقش راهنما را که به آن اشاره شد مشاهده میکنم. با حیرت در برابر عظمت و پیچیدگی وظیفهای که باید به انجام برسانم، اطمینان دارم که با شناخت بهتر از خود و رشد صفات انسانی که مرا را در سازش بهتر با خود و با دیگران یاری میدهد، در نهایت برنده خواهم بود. این کارگاهی وسیع با قسمتهای مختلف و غالباُ مستقل است که در دست ساختمان است و تشخیص نقطهً شروع، تشخیص الویتها، میزان تلاش، همچنین ارزیابی میزان پیشرفت و نتیجۀ حاصله کاری بسیار دشوار است. فقط اگر بخواهم در چند کلمه آن چه را که مهم است خلاصه کنم میگویم: با نگریستن از این دریچه متوجه میشوم که زندگی معنادار است.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
مانی
مرسی برای مفاله. هر کدام از ما در محیط کار با مواردی مشابه مواجهیم. این نکته کلیدی است که ما اگر کارها را از روی وظیفه و تنها وظیفه انجام دهیم، محیط کاری و انجام وظایف برایمان معنای دیگری میگیرد
با سلام و خسته نباشید, همیشه از مواردی که زیر عنوان وظیفه, مسئولیت و غیره بود فرار میکردم ولی با این دید جدید, نسبت به وظیفه با طرز فکر جالبتر و با معنایی برخورد می کنم…
از تجربیاتی که بیان کردید بسیار تشکر می کنم مطالعه دیدگاه دکتر بهرام الهی باعث می شود انسان به رفتار خود در زندگی اش نگاهی دوباره بیاندازد و در باره رفتارهایش تفکر کند
باسپاس فراوان نکته کلیدی وحساسی عنوان شد
واقعا ممنون از زحماتی که می کشید چقدر خوشحالم که مطالب به این زیبایی رو می خونم خدانگهدارت و موفق باشی.
با تشکر فراوان از زحمات شما. این مطلب باعث شد که تجدید نظری در رفتارم با دیگران (خانواده،دوستان)داشته باشم ، معمولا رفتارم با دلسوزی های نا بجا است که بعد از مدتی خسته و عصبی می شوم ،بهتر این است که از روی وظیفه با دیگران برخورد کنم هم به آن ها کمک میشود هم کمتر خسته می شوم.
با سلام و تشکر فراوان از این مقاله های زیبا و خواندنی.
مثل تشنه ای که بعد از سالیان بسیار دور به اب رسیده باشد هستم که نمیدانم کدام یک از این مقاله ها را زودتر بخوانم تا بتونم بهتر عمل کنم فقط این رو میگم دیدم نسبت به زندگی و ادمها و بطور کلی اجتماع و مهمتر “خود” با اشنایی با سیستم استاد الهی دگرگون شد. بخاطر همین خیلی از خدای مهربون متشکرم و خیلی دوستش دارم امیدوارم که همیشه نور هدایتش سایه گستر زندگی همه مخلوقاتش باشد .
نکات عملی بسیار عالی رابیان کردید، بنوبه خود ممنونم
به نام خدا و با سلام به همه دوستان
مقاله بسیار پر محتوی و آموزنده فوق جمله جالبی را که به یادگار از یکی از آموزگاران معنوی در خاطر دارم بیاد آوردم “در مسیر راهمان میبایست سعی کنیم مانند ماشین انجام وظیفهای عمل کنیم بدون توقع پاداش و یا احساس یاس”
با تشکر
سلام
و تشکر فراوان از مقاله بسیار اثر گذارتان اگر ممکن است در باره این تجربه تان بیشتر برابم بنویسد:
خود را با تمامی نقاط ضعف و کمبودهایم میپذیرم، و مبارزه را در زمینۀ دیگری قرار میدهم که مهمتر از صلاحیت من در تدریس است
اولین مطلب از اولین کتاب آقای دکتر الهی ، حق و وظیفه است . به نظر من این یعنی اینکه شناخت حق و وظیفه پایه معنویت فطری است .
وظیفه – کلمه ای که در امور مادی و معنوی موثر اصلی است
۱- در بعد مادی اگر انسانها بتوانند بوظائفی که در خانه و محل کار و اجتماع بعهده دارند عمل کنند از اسایش وبهداشت و فرهنگی بر خوردار خواهند شد که بگفتن جایگاه ان مشخص نمی شود.
۲- در بعد معنوی که عبارت است از شناخت وجه الله و اگاهی به اصول و تعالیم معنوی حقیقی و وصل بدریای بیکران الهی است.
وظیفه شناسی یعنی خدا شناسی گفتار ۶۱۶
برای شناختن وظایف اختیاری معنوی ،باید بفرستادگان اصیل الهی متوسل شد
وظایف نسبت به روح . رشد طبیعی روح و دست یافتن به اصول واقعی معنوی و بکار بستن ان.
وظایف نسبت بخالق – توجه به او ، توکل و شکر گزاری
وظایف نسبت به دیگران- با دیگران چنان رفتار کنیم که از انها نسبت به خود انتظار داریم.
مستخرجه از مبانی
ممنون متیس عزیز از این مقاله بسیار زیبا . هر کدام از این درسها در قالب مقالهای مختلف ،ما را با من واقعی مان نزدیکتر میکند و به هدفمان یک گام نزدیکتر . ممنونم متیس عزیز و ممنون از همه دوستان عزیزم .
وقتی نیت خود را بر مبنای انجام وظیفه قرار میدهم، نتیجۀ منفی یا انتقاد کمتر مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
آرامش خاطر ناشی از عمل به وظایف را با تمام تبریکها و تحسینهای رؤسا و همکارانم عوض نخواهم کرد. رضایت خاطر ناشی از ارضای حس غرور که شکننده و زود گذر است را از رضایت خاطر ناشی از انجام وظایف که اثری پایدار و همیشگی دارد، تشخیص میدهم.
من هم چنین تجربه ای را دارم.به نظرم فوق العاده است.
شاید خیلی وقت ها وظیفه ی خودمو می دونم اما فوق العاده بی اراده هستم حتی در موارد مادی که ممکنه تفریح هم باشه ، اراده انجام اونو ندارم و این مسئله زندگی مادی و معنوی من رو تحت تاثیر قرار داده.شما دوستان برای این ضعف بزرگ چه راهکاری پیشنهاد می کنید ؟ متشکرم
سلام هر باری که بر می گر دم و این درستها را مطا لعه می کنم یک گشا یش فکری در و جودم پیدا می کنم که برایم در ابتدا ناا شنا است ولی و قتی تصمیم به عمل می گیرم و با توجه و کمک گر فتن إز خدای مهر بان اثرش را حس می کنم و بسیار قوی است و این را بطه عث حر کتم می شود هر بار باید از او بخواهم درست شوم تا انرژی و قدرت کار کردن بیاید و این احساس بسیار د لپذیر است چون حسش میکنم مرسی إز متیس بلاگ
با سلام
هر چقدر بخواهم احساسی قلبی خود را به زبان بیاورم ، زبانم قاصر است. با وجودی که سالها ست با تعلیمات استاد آشنا هستم. سعی می کنم بتوانم ،بخوانم ، وعمل کنم ولی باز می بینم مطلبی جدید را باید یاد بگیرم . امروز که روی این مطلب که در دوازده سال پیش درج شده بود و من هم انرا خوانده بودم ، تازه شاید به إندازه کمتر از سر سوزنی انرا متوجه شدم ، (وظیفه و معنای ان )افتادم ، به این واضحی و با این تجزیه تحلیل به ان نگاه کرده بودم ( ایا تا کنون کیفیت کار خود را مورد تردید قرار داد ه اید ) تا به حال فکر می کردم که لااقل کمی به وظایفم عمل می کنم ولی الان متوجه شدم که باید انها را بعد از عمل ،یعنی اگر کاری را بعد مدتها انجام می دهیم حتما انرا برسی کنیم که ببینیم ایا به نتیجه ای که منظور است رسیده ایم یا نه. واین مقاله مرا بفکر انداخت که حتما باید بعد از انجام کار ویا وظائفی که برای خود تعیین می کنم انها باز نگری و تجزیه تحلیل کنم تا بتوانم از ان نتیجه درست را بگیرم.
بعد از سالها الان متوجه می شوم که هر چه جلو می روم ،می فهمم که کمتر می دانم و درسها واموزش ها و یادگیری ها اینقدر زیاد است که، ( به همین خاطر زندگی های متوالی را برایمان گذاشتند )، هر چند که حرکت موریانه ای هم مهم است.
با تلاش از ما و توفیق از خودش بتوانیم در این راه موفق شویم.