نفس اماره
در الگویی که استاد الهی از «خود» بهدست میدهد، نفس اماره منشأ انگیزشهایی در روان است که آمرانه وادارمان میسازد بر خلاف اصول اخلاقی و الهی عمل کنیم و حقوق دیگران را زیر پا بگذاریم.
برای درک بهتر این مطلب، از تجربهای مربوط به زندگی روزمره کمک میگیریم. رومَن چنین حکایت میکند:
«من، در یک سازمان اداری بزرگ، مسئول پذیرش افرادم. به علت کمبود امکانات، کار بسیار دشوار است و احساس میکنم میان تلفنی که هر پنج دقیقه زنگ میزند و مردمی که برای کسب اطلاعات صف کشیدهاند، بهستوه میآیم. در این تنش دایمی، از یک سو دلم میخواهد با مردمی که به من مراجعه میکنند با خشونت و تندی رفتار کنم. خاصه زمانیکه متوجه نمیشوند و باید مسائل بدیهی را برایشان توضیح داد. از سوی دیگر، سعی میکنم به خودم مسلط شوم. با خود میگویم که این مردم مسئول کمبود امکانات در بخش ما نیستند؛ علاوه بر این خود من هم، در ادارات دیگری که قوانین آن را نمیشناسم، دچار اضطراب میشوم (آیا مدارکم درست است؟ آیا گیشه را درست آمدهام؟…)؛ بنابراین از نظر آنها خیلی طبیعی است که بیایند و برای اطمینان خاطرشان از من سؤال کنند. وقتی به همه این مسائل فکر میکنم، سعی میکنم همه چیز را بهگردن بگیرم (اما کار آسانی نیست!) و بر بدخلقیام مسلط شوم و باصبر و خوشرویی کمکشان کنم.»
این تجربه نمایانگر تنشی است میان دو گرایش متضاد، دو «صدا»ی مخالف که در درون انسان باهم مقابله میکنند. یکی از این گرایشها مطابق با صدایِ عقل و مبتنی بر ارزشهای انسانی، مانند نوعدوستی، یا اصول اخلاقی است. این صدا به ما میگوید: با دیگران چنان رفتار کنیم که مایلیم با ما رفتار کنند. همین گرایش است که رومن را وا میدارد علیرغم دشواری خود را کنترل کند، و صبور و خوشرو باشد. این گرایش، تجلی چیزی است که استاد الهی، آن را روح ملکوتی مینامد.
«صدا»ی دیگری که در این تجربه به گوش می رسد، گرایشی ضداخلاقی است، مبتنی بر خودخواهی و میل به ارضای فوری امیال زیانبخش (در اینجا، امیال تهاجمی است) بدون در نظر گرفتن اصول اخلاقی و انسانی که شخص نسبت به همنوعان و به خودش مکلف است. شخصی از من سؤالی میکند و عصبی میشوم: موقعیت شغلیام به من امکان میدهد هرجور میخواهم واکنش نشان دهم، از این رو به تهاجم میدان عمل میدهم، بدون آنکه حقوق مخاطبم را در مقام کاربر در ادارهای که استخدامم کرده است و همچنین در مقام یک انسان در نظر بگیرم. این گرایش دوم منطبق با آن چیزی است که استاد الهی آن را نفس اماره مینامد.
بنابراین، نفس اماره از طریق انگیزشهای زیانبخشی بروز میکند که به طور مداوم با ارزشهای اخلاقی حقیقی در تضاد است.
ویژگی این تعریف، سادهبودن و در عین حال تکیهداشتن بر تجربهای است که هرکس میتواند در وجود خود مشاهده کند، تجربه کشمکش درونی میان دو صدای متضاد. اما این تعریف کامل نیست و پیچیدگی درخواستهای اساساً ناخودآگاه را، که ممکن است به شکلهای بسیار متنوع و زیرکانه در آید که باید بیاموزیم تا بتوانیم آنها را شناسایی کنیم را در نظر نمیگیرد. بهطور مثال اینکه:
– هر انگیزشی ضرورتاً تجلی نفس اماره نیست. این که رومن از موقعیتی تنشزا خشمگین یا عصبی بشود واکنشی طبیعی است. این احساس بهخودیِ خود ناشی از نفس اماره نیست. اما اگر این احساس انسان را به راهی سوق دهد که رفتار ناخوشایند (و در نتیجه زیانبخش برای دیگران) در پیش بگیرد یا شکلی از حقناشناسی و بدبینی نسبت به زندگی (احساساتی زیانبخش برای خودش) را پرورش دهد، در آنصورت میتوان گفت که بهسمت نفس اماره رفته است.
– بهعکس، رفتارها و رویههای بهظاهر عقلانی، اخلاقی یا معنوی ممکن است در واقع ناشی از نفس اماره باشند. واقعیت این است که نفس اماره بهطور مداوم بر روان ما فشاری ضداخلاقی و ضدالهی اِعمال میکند که الزاماً از آن آگاه نیستیم. ممکن است که تحت تأثیر نفس اماره کارهایی کاملاً غیرمشروع انجام دهیم اما خود را مجاب کنیم که «حق» با ماست.
بنابراین، نفس اماره تحت تجلیات بسیار متنوع و متضاد، همواره گرایشی واحد که هم ضداخلاقی و ضدالهی است را در بطن خود عرضه میکند: گرایش اصلی نفس اماره این است که ما را از پیشرفت و رشد معنوی باز دارد. با وجود این باید دانست که نفس اماره، گرچه بنا به خصوصیت زیانبخشش مشخص میشود، اما برای پختگی روح ملکوتی لازم است. در واقع، تنش درونیای که نفس اماره از طریق آن بروز میکند یک ضرورت است. بدون مقاومت در برابر این تنش، نه پیشرفتی حاصل میشود و نه پختگیای. روح ملکوتی، تنها از راه مبارزهای فعالانه با فشار ضداخلاقی و ضدالهی است که میتواند کمال خود را محقق سازد. بنابراین، نفس اماره همانقدر که مانع بهشمار میآید شرطی لازم برای پرورش خود است.
ویژگیهای نفس اماره
نفس اماره را میتوان چنین توصیف کرد:
زیانبخش: نفس اماره برای دیگران و برای خود زیانبخش است و دشمن روح ملکوتی و در این راستا دشمن ایگو(من) است. «ایگو» جزئی از روح ملکوتی است و نفس اماره نه تنها سعی میکند پیشرفت و تحول روح ملکوتی را به تأخیر بیاندازد، بلکه بنا بر طبیعتش میخواهد بر آن چیره شود. بنابراین اگر انسان با نفس اماره مبارزه نکند، ماهیت روح ملکوتی را تغییر داده و آن را کاملاً مسموم مینماید.متخاصم و مهاجم: نفس اماره با خشنودی، حقوق دیگران را نادیده میگیرد. هدفش بالندگی منِ بشری است، بنابراین تلاش میکند که هر مانعی را بر سر این راه خنثا کند.
بیشفعال (Hyperactive) و خستگیناپذیر: نفس اماره بهطور طبیعی و بدون وقفه و بیآنکه نیرویی صرف کنیم فعالیت میکند. از اصل لذت جویی پیروی میکند و کورکورانه میکوشد تا امیالش را ارضا کند و تا زمانی که توسط «ایگو» متوقف و مهار نشود، به این کار ادامه میدهد.
عصیانگر: نفس اماره در برابر هرگونه ترفندی که انسان بهکمک آن میکوشد تا از سلطهاش خلاص شود، شدیداً مقاومت میکند. نفس اساساً سرکش است و با هر آنچه سبب تغذیه روح ملکوتی ( و در نتیجه تضعیف سلطهاش بر انسان) میشود مانند، اخلاق حقیقی، معنویت، توجه به مبدأ… در تضاد است.
حیلهگر: نفس اماره اگر نتواند بهزور فایق شود، از راههای انحرافی استفاده میکند تا سلطهاش را تضمین کند. خاصه میتواند بر قضاوت انسان تأثیر بگذارد، یا او را وادار سازد استدلالهای غلط در پیش بگیرد، یا صدای روح را در درون تقلید کند.
اشغالگر: اگر انسان بطور فعال با تمایلات نفس اماره برای تسلط بر «خود» مبارزه نکند، سرانجام اختیار سه ساختار دیگر (ایگو، سوپرایگو و سوپراید) را نیز بهدست میگیرد. گرایش فطری نفس اماره تسلط بر روان است تا انسان را وادار کند ارزشهای مورد توجهش را بپذیرد و به منافع آن بیندیشد و عمل کند.
مسئولیتناپذیر: نفس اماره عملکردی انگیزشی دارد و نیرویی کور و در نتیجه مسئولیتناپذیر است و پاسخگوی اعمال خود نیست. باید چنین نتیجه گرفت که نفس به طور ذاتی «بدسگال» نیست. مسئولیت شناسایی نفس اماره و مهار کردن آن و پیشبینی تأثیراتش بر عهده ایگو است. بدینلحاظ، وجود نفس اماره برای انسان مفید است، زیرا همانند وزنههای سنگینی است که برای ورزشکاری که میخواهد بر حجم عضلاتش بیفزاید، مفید است.
ضداخلاقی و ضدالهی: نفس اماره ضداخلاق است، زیرا منشأ همه انگیزشها، هیجانات، اندیشهها و اعمال زیانبخشی است که میل به لطمهزدن به حقوق دیگران و یا حقوق خودمان را دارد. اگر غیبت میکنیم کار اوست؛ اگر بدخلق و مهاجم و زودخشمیم، کار اوست؛ اگر حسد میورزیم، کار اوست؛ اگر خودپسندیم و دوست داریم خودنمایی کنیم و برتریمان را بهرخ دیگران بکشیم، بازهم کار اوست؛ اگر بهقضاوت و تحقیر دیگران مینشینیم، همچنان کار اوست. و حتی هنگامیکه، به روش دیگری بروز میکند، و سبب میشود در دفاع از حقوق خود، بزدل و ضعیف و ناتوان باشیم، و یا افسردگی بر ما چیره شود (جز در موارد بالینی که بیرون از اراده ماست)، و یا وقتی دلمان میخواهد همهچیز را رها کنیم، اندیشههای بدبینانه در سر بپرورانیم یا با دیدی منفی به زندگی نگاه کنیم… ، بازهم کار اوست. علاوه بر این، نفس اماره ضدالهی است، زیرا منشأ همه اندیشهها یا اعمالی است که وادارمان میسازند تا ارتباطمان را با مبدأ قطع کنیم (الحاد واقعی). بازهم اوست که وادارمان میسازد تا پروردگار و معنویت را، نه آنطور که هست، بلکه آنطور که بهنفعمان است بنمایانیم (تعصب، جزمگرایی، یا بهعکس تساهل معنوی).
آنچه نفس اماره نیست
جسم فیزیکی نفس اماره نیست، نفس نوعی گسترش یا پیچیدگی در روح بشری یا اید است. بنابراین، مبارزه با نفس اماره از راه ریاضت جسمانی یا نفی لذات مشروع میسر نمیشود. از جسم باید مانند مخلوقی که مسئولیت آن به ما سپرده شده است مراقبت کنیم ، و حقوقش را محترم بشماریم.
نفس اماره نطفه بدی یا ــ با استناد به تجسمی آشنا ــ نوعی شیطانک نیست که در وجود هرکس زندگی خاصی داشته باشد. وجود نفس اماره ذاتی نیست، بلکه ماهیتش عارضی است. و حاصل اختلال در عملکرد و ناموزونی در اید به علت افراط یا تفریط است. نفس اماره زمانی پدیدار میشود که افسار انگیزشهایی را که مستعد زیانرساندن به دیگران یا به خودماناند رها کنیم در روابط مان با دیگران یا به افراط یا تفریط متمایل شویم. نفس اماره هنگامی ناپدید میشود که یک ایگویِ قدرتمند موفق شود به زیادهرویهای اید نظم ببخشد، درست همانطور که یک اختلال عملکردی هنگامی ناپدید میشود که بتوانیم علت عدم تعادلی را که منشأ آن است بیابیم.
اما در عمل خوب است که از نفس اماره بهعنوان موجودی مجزا سخن بگوییم و در صورت لزوم بدان شخصیت ببخشیم و اهدافی واقعاً ضداخلاقی یا حتی «صدا»یی مخالف با صدای وجدان به ان بدهیم. در اینصورت، میتوانیم آن را بهصورت دشمنی مجسم کنیم که باید با آن مبارزه کرد و حیلههایش را خنثا کرد. چنین پنداری در عرصه عمل ضروری است زیرا نمیتوان با موجودی انتزاعی مبارزه کرد.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
سلام
وبلاگ شما رو با سرچ کردن کتاب راه کمال تو گوگل پیدا کردم .
من تازه به خودم جرات فکر کردن به این مسائل رو دادم میخوام برم دنبال سوالایی که سالها تو ذهنم بوده و حتی از خودم پنهانشون میکردم!یکی از دوستام این کتاب رو به من معرفی کرده من اول راهم و میخوام یه مسیر صحیح رو طی کنم شما هم گویا تجربه دارید اگه بتونید راهنمایی کنید ممنون میشم:)
بسیار ممنون از زحماتتون. عمل به هر یک از این نکته ها کافیست که انسانهای این دوره از جمله خود مرا از این وضع نجات بدهد.
من در موردنفس اماره مقالآتی خوانده بودم ولی این تقسم بندی بسیار راه گشابود ممنون
با سلام و تشکر
سوال : چگونه صدای نفس خود را تشخیص دهیم ؟ چگونه میتونیم انوع صداها را از هم تفکیک دهیم؟ چگونه نفس لوامه ای که غلط تربیت نشده را دوباره سازی کنیم؟ میگویند آنقدر موضوع صدای نفس مهم است که باید حتی به ادبیات آن ، سلفژ آن ، جنس صدای آن و غیره آشنا شد و آ« ها را از هم تمییز داد اگر کسی تجربه یا علمی در این مورد دارد لطفاً بنده را راهنمایی نماید.
ممنون
با سلام :
بسیار خوشحالم که با راه استاد آشنا شدم. از شروع آشناییم
توجهم به سوی مبدا و فکرم بر روی اعمال و رفتارم زیاد
شده.
خدارو شکر و خیلی ممنون.
در جواب م من از روى تجربیاتى که داشتم متوجه شدم با تمرین و کسب تجربه میشه صدا ها را تشخیص داد.مثل کسى که تازه دکتر شده و با تجربه کم کم میتواند مریضى ها را از هم تشخیص دهد.ما هم با مبارزه و کسب تجربه کم کم با صداهاى نفس اشنا شده و آن ها را بهتر تشخیس میدهیم
با سلام
در همفکری با م که فرموده اند چطوری صدای نفس را تشخیص دهیم در بعضی مواقع تجربه شخصی من اینست که نفس اماره به صورت لاینقطع و به صورت امرانه در گوش ما می خواند و غالبا کارهائی از ما می خواهد که انجام آن کار به تنبلی می انجامد و با کلماتی مثل حالا ولش کن ،بعدا انجام میدیم،اخه الان خسته ایم،اخه،اما،اگر،مگه تو، ما رو به تنبلی فرا می خواند
در گوشمان میخواند کارهائی انجام دهیم که خلاف اخلاقیات و عرف اجتماع است و پشت سر آن اگر چند لحظه صبر کنیم و به درستی موضوع و تطبیق آن با این مورد بکنیم که آیااگر کس دیگر این کار را در حق ما بکند خوشمان می آید یا نه ، نفس شروع میکند به توجیه کردن
آخه،اما،اگر،….
این نمونه از ادبیات درونی نفس است
با سلام
ممنون از راهنمایی که مبذول داشتید.
با درود و خدا قوت به شما دست اندرکاران سایت
من خیلی از مطالب شما لذت برده و استفاده میکنم خواهش میکنم درصورت امکان هر روز یا حد اقل هفته ای یک مطلب از دکتر الهی بر روی سایت بیاورید.
باتشکر فراوان
با تشکر یکی از مواردی که به من در شناسایی صدای نفسم کمک کرد این بود که هر وقت در هر مر حله از زندگی دلم برای خودم سوخت شروع فعالیت نفس است. به نظر می رسد که این حالت ناشی از غروری است که در من وجود دارد و این باور را در من ایجاد می کند که لیاقتهای من بیش از ان چیزی است که به من داده شده یا بدست اورده ام لذا حس ناکامی و دلسوزی نسبت به خود در من ریشه می گیرد. از پیامد های بارز و زیان بخش این احساس نیز ناسپاسی است که خود سیکل معیوبی را در جهت تشدید این احساس تشکیل می دهد.
صدا های نفس ه که در خودم تشخیص دادم
غالبا وفتی که به خود م حق می دهم
وقتی حرصم از اعمال دیگران در می اید
وقتی خودم را با دیگران مقایسه می کنم
وقتی ازپیشرفت یا خوشی کسی در هر زمینه ناراحت می شوم
وفتی از کسی تعریف می کنند ومن ناراحت می شوم
وقتی از کسی بد می گویند و من خوشحال می شوم
وقتی اشتباه یکی را نمی توانم ببخشم
وقتی به اشتباه خودم درونا اعتراف نمی کنم
وهمانطور که دوستمان گفتند وقتی دلمم برای خود م می سوزد
ممنون می شوم اگر دوستان مثالی از یا صدای روح را در درون تقلید کند، (درقسمت حیلهگر)
با سلام خدمت دوست عزیزم جویا:
همانطور که می دانید نفس انسان و روح دارای صداهای مخصوص به خود می باشد، هر چه خودشناسیمان بیشتر شود قدرت تفکیک این صداها در درونمان بیشتر می شود. مثلاً می توان گفت روح صدایی آرام تر از نفس دارد، روح خواسته خود را تکرار نمی کند ،ولی نفس دائم تکرار می کند و با این کار بالاخره ما را راضی به خواسته خود می نماید. بعد از مدتی که صداها برایمان مشخص شد نفس از سلفژ و صدای خود نفس استفاده می کند. مثلاً به همان آرامی و با صدایی معنوی به ما می گوید ، باید دانشجوی معنوی خود را مطابق زمان رشد دهد و شروع می کند به تفسیر تعالیم معنوی ، چرا باید به فلان مهمانی که فکر می کنی محیطی مسموم است، نروی در حالی که تو پدر معنوی داری و مراقبت است؟!!! به او توکل کن برو و دیگران را با وجودت تحت تاثیر قرار بده، تو کسی هستی که می توانی خدمت به خلق کنی ،چرا نمی گذاری آن جمع از تو استفاده کند، نهایتاً تو کارهایی که آن ها می کنند نکن، یا اگر ضد خدا صحبت می کنند تو می توانی مامور نجات و هدایت آن ها باشی. چرا امتحان نمی کنی ؟چرا اینقدر عقب مانده ای؟! در سیستم جدید معنویت باید در اجتماع باشی .خودشان گفتند ،تو مجوز داری که در هر محیطی باشی ، چه کسی از تو بهتر؟!! حیف نیست؟!! کجا می خواهی این تعالیم معنوی را به کار ببری ؟!!و آن قدر برایت دلیل می تراشد که تو واقعاً فکر می کنی کسی هستی و شاید واقعاً حق با اوست . وقتی رفتی و متوجه اشتباهات خود شدی. هنگامی که به او می گویی پس چرا آن چه می گفتی نشد؟!!! باز با زیرکی می گوید دنیا دار تجربه است و تو با یک بار نمی توانی پیروز شوی، هنوز تجربه کافی نداری باید به کرات امتحان کنی و در این نوع جمع ها باشی تا به مرور موفق شوی ،پس از مدتی می بینی ایمانت سست شد، بعد می بینی میلی به عبادت نداری ، بعد می بینی خدا رفت و جایش را افراد دیگر گرفت ،بعد می بینی همان کارهایی را می کنی که آن جمع می کند بدون آن که آنها را تحت تاثیر قرار دهی و اگر او به دادت نرسد دیگر دیر شده. البته این مثال سختی بود ولی کلاً روند آن شاید به این صورت باشد…
خیلی ممنون نازی عزیز ، مطلب کاملا برایم روش شد ، یعنی نفس با لباس معنویت( پرورش فکرهای معنوی ) خودش را به ما تحمیل می کند
گاهی در ذهنم با صدایی (فکری) رادفعتاً روبرو می شوم که با موارد عادی فرق دارد. فکری منفی ، زشت ، شک و …
و فرض می کنم که از نفس اماره است و می خواهم آن را کنار بزنم. از این نظر می گویم غیر عادی که در حالت معمول وقتی صدای نفس را تشخیص می دهم و سعی می کنم با آن مقابله کنم نتیجتاً حس خوبی پیدا می کنم ولی در این موارد با اینکه سریعاً به مقابله می پردازم ولی خود آن فکر که چرا باید در ذهنم بیاید عذابم می دهد.
گاهی حس می کنم که شاید این افکار در حد فعالیت معمول نفس نیست و ناشی از بیماری روحی شدید یا روانی دارد.
منشأ این افکار چیست؟
چه کنم؟
در رابطه با سؤال آقای محسن.س به نظرم میرسد که هر بار که ما با فکر منفی به هر شکلی که میآید مبارزه کنیم، امتیازی کسب میکنیم. از آنجا که مبارزه مهم است، نباید اینکه آن فکر میآید ما را دچار عذاب وجدان کند. چون به هر حال نفس به کار خود مشغول است و افکاری با شدت و ضعف مختلف تولید میکند. حتی اگر تشخیص نمیدهیم دقیقا از چه منشایی است، اگر منفی است باید با آن مبارزه کرد و شاید مدتی بصورت دائم میآیند که عضلات روح ما در مبارزه با آنها قوی شود. مهم این است که در مورد افکار خطرناک با شدت بیشتری توی سر نفس بزنیم و در ضمن از شر آنها به خدا پناه ببریم. از طرفی دیگر، شاید اگر روحمان را با عوامل تقویتی (مثل عبادت یا مطالعه مثبت مستمر) کمک کنیم، خودمان را از چرخه تولید این افکار خارج کنیم.
راههای مبارزه با فکر منفی به طور کلی زیاد است مثلا ذکر گفتن , جایگزین کردن یک فکر مثبت به جای آن, خود را به کاری سرگرم کردن و غیره. بستگی دارد آن فکر منفی چه باشد.
در مواردی که یک فکر منفی, فکر زشت و رکیکی است که به ذهن آدم می آید و خود آدم هم تعجب می کند که چرا همچین افکاری به ذهن متبادر میشود به نظر میرسد خوب باشد که فقط آن را پس بزنیم و در واقع به آن فکر “بی اعتنایی” کنیم. نباید دچار وسواس شویم. در اینطور موارد(زمانی که نفس فهمیده از فکری خوشمان نمی آید و با آوردن آن به ذهنمان ما را اذیت می کند)نفس مثل سگ عمل می کند .وقتی از فکری فرار می کنید مثل سگ دنبال شما می دود بهتر است بایستید و رویتان را به سمت دیگری کنید و آرام راهتان را ادامه دهید.
در واقع من جواب را در اینگونه موارد در “بی اعتنایی” کردن به آن فکر دیدم.
با تشکر از نگار برای راهنمایی تون.
با سلام میخوام بدونم وسوسه هم کار نفسه؟ و راههاى عملیتر براى مبارزه با نفس چیه؟
با سلام امیر جان بله وسوسه یکی از مصادیق نفس اماره می باشد . همانطور که در گفتار ۶۹۲ آثار الحق جلد ۱ آمده بهترین راه سرکوب کردن نفس ، داشتن برنامه ی منظم و مجبور کردن خود به اجرای آن می باشد. مثلا گفتن جملاتی مثل ” سرم برود باید این کار را انجام دهم”. این موضوع سبب تقویت اراده و مبارزه با نفس می شود.
البته کار مشخص شده را باید تحت هر شرایطی انجام داد.
با تشکر
.
با عرض سلام
چندی پیش درمورد “صداهای نفس” (صداشناسی نفس) اندیشمندان گرام، فتح بابی جهت انعکاس نظرات عمیقتر و بیشتر، فرموده اند…. آنطور که تصور می رفت مورد توجه واقع نشد. ضمنا بازگشایی مجدد آنرا با الباقی مباحث مطروحه از جمله: افکار منفی و انواع آن، وسوسه و… بی ارتباط ندانسته که “نفس شناسی” را مقدمه ای لازم برای قدم نهادن به مقوله “مبارزه با نفس” و مسائل و نکات مرتبط و وابسته به آن می داند، فلذا این چنین آغاز مطلب می نماید:
در میدانِ موجودیتِ هر ذی روحِ متفکری، که ذهن می تواند و می بایست به صورتی فعال به آن محدوده بسط حدود دهد، کیفیات، بطور معمول به دوصورت قابل تعریف “احساس” و “فکر” وجود داشته و دائما در حال تبادل و تبدیلند.
این کیفیات، به فراخور نوع، عمق و…. ِ موجودیتشان در این بازه، وجود خود را به شکلی ابراز می دارند که به نیکویی تعبیر به “صدا” شده است.
البته ناگفته نماناد که محیط و مجرای این جریانات روی نمود و بروزِِ ساری و جاریِ در آن نیز مؤثر است؛ یعنی انتشار و انعکاس این جریانِ (فلوی) جاری و ساری هم به “منبع” آن متکی است و هم به “محیط انتشار” آن وابسته… در پاره ای از موارد در وجود و کائنات، کیفیاتی همچون “نور” یافت می شوند که مستقل از محیط انتشار، جریان و سریان می یابند…. قطعاً نمونه های خاص تر و بدیع تری از آنچه معروض گردید در اذهان مخاطبانِ محقق روشن است.
در باب تأثیرات هرکدام از آن کیفیات یاد شده بر رشحات وجودی، چنانچه داخل “چرایی و چگونگی” مطلب گردیم، درازای کلام را عارض شود که نیکو نباشد.
اما بطور کلی هیچ عارف به نفسی نباشد که انکارِ تأثیراتِ مستقیم و غیر مستقیم موارد مذکور(افکار و احساسات) نماید…. که چه بجا دانایان و آگاهان به این امر، در پی کشف و تمیزِ منشاء و مبداء آنها بوده اند.
….در قدم اول می بایست برای هر مبداء و منشاء احتمالی، شخصیت و شأنیتی در خور آن قائل شد، تا امکانِ ظهور و بروز بیابد… پس از این امر مشاهده می گردد، حتی در حالاتی که به تصور فرد،از پس افکار یا احساساتی مشخص و معین؛ در پی نیت خالصی شکل گرفته؛ عزم جازمی صورت بسته و یا فعل به وقوع پیوسته؛ بطور کلی در تمامیت وجود نوایی بصورت صدایی تک آوا (مونوفون) تلألؤ یافته است، اختلالات و پارازیت های بسیاری قابل رد یابی است که تحقیقا صدای چندآوایی (پلی فون) را همانند دیگر موقعیت ها ایجاد می نماید… این امر غشای نخستین “اید” و یا هر جزء دیگر در وجود را از مرزهای پیش آگاه و ناخودآگاه به حیطه خودآگاه سوق داده، بعنوان یکی از ابتدایی ترین کاربردهای عنوان “صداشناسی نفس” در نفس شناسی مطرح می گردد.
مابقی راه را در فرمایشاتِ گهربار و ارزشمند آتیِ صاحبنظران اهل عمل باید جست….
arze adab va ehteram in yeki az behtarin referencehayi bud ke raje be nafas amareh khususiyat va nahveye ashnayi ba anva an moshahedeh kardam
mamnun
مطب عملی ِ قابل لمس و روشنگری بود. بعضی وقتها شاید سالها طول می کشد که خودمان در اثر تجربه، به یکی از این موارد برسیم که در اینجا به این کاملی توضیح داده شده است. نقل همان هندوانهء روی میز است که باید فقط در دهان گذاشت. باید خواست و بهره برد. بی توجهی نسبت به آن یکی از همان نشانه های نفس اماره است. گاهی لباس عقل می پوشد، گاهی لباس معنویت. گاهی با تلقین هایش انسان را به آسمانها می برد، گاهی با توقعاتش به زمین می کوبد. گاه در مقام یک پرفسور احساس بزرگی می دهد، و گاهی در مقام نیستی مدعی پیشرفت های عظیم معنوی می شود. خلاصه هر لحظه به رنگی و هر دم به کلامی!
سلام
امان امان امان از دست نفس اماره، بجز کمک مبدآ واقعاً غلبه بر نفس اماره خیلی سخته.
راه کمال دردونکته خلاصه میشود توجه دائمءبه مبداءومبارزه بانفس اماره نفس اماره منشاانگیزش هاى مضر ضداخلاقى وضدالهى است . راه کمال ص٢٢٨