عمل، کلید سیرکمال
برای هر نظریهای کاربرد عملی ضروری است
از دانش تا شناخت
اگرچه این دو واژه معمولاً در زبان روزمره باهم همراه میشوند، اما دانش معادلِ شناخت نیست. دانش از طریق آموزش نظری دادههای خاص، از یک موضوع خاص حاصل میشود. حال آنکه شناخت، تجربۀ شخصی را به دانش میافزاید. در زمینۀ اخلاق، میان «عالِم» بودن و «عقلانی» عمل کردن تفاوت بسیاری است. عالِم نظریهپرداز است. اما عاقل دانش را بهعمل در آورده و این کار ماهیت او را تغییر داده است.
برای توصیف این موضوع مثالی میآوریم. یک دانشجوی پزشکی که تحصیلات خود را به پایان رسانده است دانش زیادی در زمینۀ فیزیولوژی و آسیبشناسی بدن انسان دارد. گاهی دانش نظری این دانشجو از یک پزشک مجرب نیز فراتر میرود. اما، همین دانشجوی جوان، با همۀاندوختۀ کتابیاش، هنوز با بیماران حقیقی روبهرو نشده است. عملکرد بیولوژیکی در آغاز بیماری و راههای درمان آن هنگامی که به درستی شرح داده شود، ممکن است ساده و بدیهی بهنظر آید، اما واقعیت بسیار پیچیدهتر و تابع پارامترهایی غیرقابل محاسبه است که غالباً مستلزم هوشمندیِ عملی پزشک در کار خود میباشد. در واقع، نشانههای بیماری غالباً مبهم و نامشخص هستند و علتها نیز بهسرعت با یکدیگر درمیآمیزند. پزشک باید عوامل بیشماری، مانند بُعد روانشناختی، موانع مادی و اداری، چارچوب قانونی، مسائل اخلاقی و غیره را که به هر موقعیت مربوط میشود، در نظر بگیرد. به سبب دلایل فوق و همچنین عدم آگاهی لازم برای تشخیص علل ، نخستین تماس با بیمار برای کسی که تجربۀ چندانی ندارد، ممکن است بسیار گمراهکننده باشد. بنابراین، تجربه شرط ضروری برای پزشک شدن به معنای حقیقی است و از طریق تجربه است که میتوان عمق ، ظرافت و شاید جوهر پزشکی را دریافت.
تجربه، شیوهای برای خود شناسی
اگر معنویت «طب روح» تلقی شود، بدون تردید در این زمینه نیز وضعیت بر همان منوال است. یعنی برای رسیدن به خودشناسی، یا ایجاد تغییری اساسی در خود، دانش نظری، ضروری اما ناکافی است. در معنویت باید نظریه را در اصطکاک با تجربه قرار داد تا به تدریج به شناخت رسید. به عبارت دیگر، اصول اخلاقی و الهی، ورای زیبایی و انسجام مفهومی، اگر قابل عمل نباشند، هیچ بهرهای برای انسان نخواهند داشت. عمل به این اصول ذهن ما را روشن میکند و نه تنها بر دانش ما میافزاید بلکه سبب جذب و تحلیل آن نیز میشود.
جایگاه تجربه، (آزمایشگاه معنوی)، زندگی روزمره است که پیشِ روی ماست و در هر لحظه قابل دسترس می باشد. حتی اگر هر روز با تجربههای غیر عادی یا دشوار نیز مواجه نباشیم، بازهم میبینیم که کوچک ترین واقعه، سادهترین فکر، معمولیترین عمل، میتواند موقعیتی برای پیشرفت معنوی باشد. اگر با جدیت و ذهنیت نقادانه و کنجکاوی دانشجویانه به این طرز تفکر توجه شود، می تواند در زندگی معنوی کاملاً مؤثر باشد.
عمل، تجربهای برانگیخته
برای پیشرفت در معنویت با دو امکان مواجه هستیم: یا منتظر بمانیم، تا موقعیتها فراهم شوند یا اینکه خود، آنها را برانگیزیم. برای رویارویی با موقعیتها، میتوان تصمیم به اجرای برنامهای داوطلبانه و منظم گرفت که آن را «برنامۀعملی» مینامیم. این تصمیم شخصی، که از بیرون چندان قابل رؤیت نیست، در واقع تغییری اساسی در نحوۀ برخورد ما با زندگی بهوجود میآورد. بدین ترتیب، نگاه تازهای به زندگی روزمرهمان میاندازیم و پیشقدم میشویم؛ تمرین میکنیم تا دیگر دستخوش هیجانات و پیشداوریها نشویم، و یا تحت سلطۀ اتفاقاتی که خشمگینمان میساختند یا ما را از خود بهدر میکردند قرار نگیریم. اگر با نگاهی تازه، به جریانات عادی زندگی نظر کنیم، متوجه میشویم که دیگر جریان عادیای وجود نخواهد داشت، و هر اتفاقی سبب میشود جنبههای ناشناختهای از شخصیتمان را کشف کنیم… ؛ بخصوص اطمینان و آرامشی را به دست میآوریم که نهتنها معنای زندگی ما را تغییر میدهد، بلکه آن را بهگونهای هدایت میکند که در هر لحظه تنها به یک هدف که رسیدن به بالاترین درجۀ انسانیت، یعنی کمال است، نزدیک شویم.
اکنون که متوجه شدیم که هر فردی میبایست خود شخصاً به اخلاقیات عمل کند، ببینیم شیوۀ کار چیست؟ چگونه باید عمل کرد؟ چه راهی باید در پیش گرفت؟ حال میکوشیم که به این پرسشها پاسخ گوییم.
نظریهای با کاربرد عملی
بر طبق « نظریهای با کاربرد عملی»، نمیتوان بدون تفکر و تأمل به اخلاقیات عمل کرد. این کار مستلزم روش ، تکنیک و همچنین شاخصهای فکری است.
در اینجا، قصد نداریم نظریهپردازی کنیم، بلکه هدف، توجه به چند اصل بنیادین است که با نادیده گرفتن آنها، ماهیت معنوی اخلاق از آن جدا میشود، کاری که عمل را به نوعی از رواندرمانی تبدیل میکند.
هدف از رعایت اصول اخلاقی چیست؟
وقتی میکوشیم مطابق اخلاقیات رفتار کنیم، در پی پرورش چه چیزی در خود هستیم؟ فرض کنیم که اخلاق انسانیت را در وجودمان پرورش دهد، اما بعد از مرگ جسمانی چه چیزی از این انسانیت در ما باقی میماند؟ میتوان تصور کرد که آگاهی فعلی ما ناشی از شبکهای از اتصالات مغزی است و پس از مرگ مغزی، همه چیز از میان میرود. در این صورت میتوانیم بر چیزی که قادر است ما را در زندگی فعلیمان خوشبختتر کند تمرکز کنیم. بدینلحاظ، عمل به اخلاق منشأ شکوفایی تلقی میشود. اما بهعکس، میتوانیم فکر کنیم که آگاهی در بُعد بیولوژیکی آن خلاصه نمیشود، و در این صورت بخش تغییرناپذیری از وجود را در نظر میگیریم که پس از مرگ جسمانی باقی میماند و میتوانیم آن را «روح» بنامیم. در آنصورت، دغدغۀ چیزی را در ذهن خواهیم داشت که نهتنها در این دنیا، بلکه در آن دنیا و در زندگی آینده میتواند ما را خوشبختتر نماید.
در عملکرد اخیر روانشناسی، اخلاق معمولاً وسیلهای برای رسیدن به خوشبختی بهشمار میآید و شامل اعمالی است، مانند احساس همدردی با دیگران و محیط، تشویق به کمک متقابل و همکاری، پرورش عواطف موسوم به «مثبت»، تحقق استعدادهای فردی و رعایت حال دیگران. این نوع نگرش به اخلاق، رویهها و رفتارهای مؤثری را توصیه میکند تا به تحقق روانی خود دست یابیم. نگرش به اخلاق، از این جنبه ، پاسخگوی نیاز به آرامشی است که هر انسانی در خود احساس میکند، از اینرو امتیاز اجتماعی و فردی آشکاری محسوب میشود.
اما میتوانیم اخلاق را از بُعد دیگری در نظر بگیریم و از آن در جهت به کمال رساندن خود استفاده کنیم تا نهتنها در زندگی فعلی از آرامش بیشتری برخوردار باشیم، بلکه تغییری پایدار در خود بهوجود آوریم تا چنان به خاستگاه خود نزدیک شویم که بتوانیم، سرانجام، طعم آن خوشبختی مطلقی را که همگی صمیمانه آرزویش را داریم، بچشیم. بنابراین، نقش اخلاق از کمک به بهبود روانی و آرامش اجتماعی فراتر میرود. اخلاق وسیلهای است که در اختیار ما گذاشته شده است تا خود را کامل سازیم، یعنی روحمان، و کُنه هویتمان را به بالاترین حد پختگی و شناخت برسانیم. تنها در این مرحله از کمال، یعنی نزدیکترین نقطه به مبدأ است، که واقعاً به خوشبختی دست مییابیم. تا زمانیکه به این سطح از خوشبختی کامل نرسیدهایم، محکومیم که از کاستیها، بیتعادلیها و نادانیهایمان رنج ببریم. اگرهم احساس خوشبختی کنیم، این خوشبختی نسبی، محدود و غیر قابل قیاس باخوشبختی کسی است که به کمال خود رسیده است.
ویژگی نگرش معنوی
در نگرش روانشناختی اخلاق، روان مرکز فرایند پیشرفت است. در حالیکه در نگرشِ معنوی به اخلاق، روح اساس فرایند پیشرفت محسوب میشود و با مرگ جسمانی از بین نمیرود و به حیات خود ادامه میدهد. در این نگرش، اخلاق ما را به سمت متعالی شدن سوق می دهد، تا با دنبالکردن محوری عمودی، همزمان به کمال خاص خود و به مبدأ نزدیک شویم. این حالت کمال و قرب الهی با حد اعلای خوشبختی مطابقت میکند.
حتی اگر، تصور مفهومِ کمال در ذهن مشکل باشد، برای کسی که دغدغۀ عمل به اخلاقیات را در سر دارد، در نظر گرفتن چنین هدف با ارزشی در افق دید با دو نتیجۀ ارزشمند همراه است: از یک سو، این چنین هدفی شخص را وامیدارد تا اخلاق را در قویترین و عالیترین معنای آن در نظر آورد، چیزی که پایۀ نیاز ما را تأمین میکند و از سویدیگر، چشماندازی از آنچه در آن دنیا بهانتظار ماست را فراهم میکند و نیرو و انگیزش لازم برای رسیدن به چنان آرمان اخلاقی را در ما ایجاد میکند. این دو نکته ــ که اولی بر پایۀ ادراک (قدرت عقل و تشخیص) و دومی بر پایۀ احساس (قدرت ایمان) است ــ ، چنان با یکدیگر درآمیختهاند که بهدشواری میتوان اخلاق را، در قویترین معنای آن، جدا از چارچوب معنویای که هماکنون توصیف کردیم در نظر گرفت.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
با سلام و احترام
بسیار از مقاله زیبا و پر محتوایتان سپاسگزارم ، با آنکه واقعاً عمل به آن مشکل است ولی امیدوارم او خود توفیق انجام آن را نصیب کند و ما هم بتوانیم از آن توفیق استفاده کنیم.
انظباط شخصی
همیشه به نظرم می رسد که چند چیز است که در راه عمل معنوی، همیشه سد راه است و شاید «تنبلی» مهمترین آنها باشد. به خاطر فعالیت اتوماتیک و بی وقفه نفس، تنبلی همیشه سد راه هست و به ویژه در هنگام تصمیم برای انجام کارهای مثبت، گریبان ما را می گیرد(این خواهش نفس، با عبارتها و توجیه هایی مانند: فعلا حال ندارم، خسته ام، باشد برای بعد، پس دیگران چی، و غیره خود را بروز می دهد).
اهمیت انظباط، که یکی از مهمترین محورهای اخلاق عملی است، به ویژه از این جهت آشکار می شود که عمدتاً راهکاری بسیار موثر بر علیه تنبلی است.
بسیارجالب وپرمحتوابود ما با تمام این مطالب استاد بهرام الهی و پدر بزرگوارشان زندگی میکنیم واگرخدا بخواهد بتوانیم درعمل موفق باشیم
چه جمله پر محتوی وعمیقی در بعد معنوی است اینکه .
روحمان و کنه هویتمان را به بالاترین حد پختگی وشناخت
برسانیم. واما در غیر این صورت از نا دانیهایمان
رنج میبریم بعبارتی عدم استفاده بموقع از امکانات معنوی
که موقعیتی استثنایی است رنجش غیر قابل جبران وپشیمانی
حاصل از ان دردش تا مغز استخوان
سلام عرض می کنم..
برای من خیلی توضیحی که در مورد فرق اخلاق از دید روانشناسی و دید معنوی اخلاق داده شد زیبا بود. روانشناسها هم خیلی از صحبت های معنوی استفاده می کنند… گذشت کن.. همه را ببخش.. انتقام نگیر و … ولی آنها همه اینها را می گویند که فرد به آرامش ذهنی و روانی دست پیدا کند. در حالیکه در دید معنوی به اخلاق این کارها را به قصد اینکه به آرامش ذهنی و روانی برسیم انجام نمی دهیم. به قصد رشد و پیشرفت روح است که به اخلاقیات باید عمل کنیم.
ضمنا نکته ای که دوست محترم مهریار گفتند خیلی صحیح به نظر می آید. چقدر انظباط داشتن خوب است.. زندگی دنیوی و معنوی آدم را روی فرم می آورد.
اما میتوانیم اخلاق را از بعد دیگری در نظر بگیریم واز ان در جهت بکمال رساندن خود استفاده کنیم : جمله ای پر محتوی که جهت اصلی را بانسان می نمایاند .
اخلاق اصیل بمنزله غذای روح و گاه بمثابه دارو بکار می اید ( علت وجودی علم اخلاق ان است که انسان به حقیقت تبدیل شود) انسان اگر قصد کمال دارد نا چار است در همین عالم خاکی به وظایف یک دانشجوی معنوی عمل کند .
برای شناخت وظایف به فرستادگان اصیل الهی متوسل شود
وظیفه نسبت به روح .کوشش برای دست یافتن باصول واقعی معنوی ( سلامت و رشد روح ) وطیفه نسبت به خدا . توجه . توکل . شکر گزاری وظیفه نسبت به دیگران . چنان با انها رفتار کنیم که از انها نسبت بخود انتظار داریم . مستخرجه از طب روح موفق باشید
با تشکر از کمینه عزیز و محترم دوستدار علم ومطالعه بعرض می رساند مراد حقیر منشآ مخلوقات نبود که با شرایط علت ومعلول .سبب و مسبب هیولای ماده و صورت .کردش قوس صعودی و نزولی. حرکات وضعی و انتقالی و .. توسط خالق مخلوق گشته اند .ضمنآ واجب بالغیر هم بواجب الوجود بالذات منتهی می گردد. واما مثال جالبی که اورده اید پرواز پرندگان است .آیا منشآ پرواز بال است یا آن قوه وجوهری که باعث حرکت و پرواز گردیده
فرموده اید که نمود طبیعی هر موجودی با صفاتش ابراز می شود . بلی چون طبیعت غریزه است ( ص ۱۴۶ کتاب حضرت شیخ)
می توان صفت را در اثر کوشش و جدیت به طبیعت ثانویه تبدیل
نمود. طبیعت کلی و طبیعت نسای اضافی هم اثری است از آثار
خلقت بالقوه و سببی …….که از واجب الوجود بالذات سر
چشمه می گیرد.در مورد تمامیت مرقوم فرموده اید .
در کتاب معنویت یک علم است چنین می نویسد ص۱۰۸
هرکس با کوشش باید جمیع صفات الهی رادر خود پرورش دهد تا
این که بتدریج این ضفات در او بصورت طبیعت ثانویه در آید
. باز هم از کمینه عزیز ومحترم که باعث تعمق گردید تشکر
می کنم .
در عمل به اخلاق بدون کسب انرژی مافوق علی که از مبدا است میتوان به ان هدف غائی رسید . لطفآ راهنمائی فرمائید
در جواب دوست گرامی د پ,
برای هر فرآیندی انرژی لازم است. مبارزه با نفس یا عمل به اخلاقیات هم به انرژی نیاز دارد. برای اینکه بتوانیم به نحو مناسبی مبارزه کنیم باید سعی کنیم این انرژی مورد نیاز رااز طریق توجه به مبدا دریافت کنیم. بدون کسب انرژی مافوق علی ممکن است بتوان دست و پا شکسته عمل کرد که در آنصورت هم در مواقع زیادی “کم” خواهیم آورد ولی برای رسیدن به آن مقصد غائی خیر. حتما به انرژی و کمک او نیاز داریم.
با سلام وباتشکراز زحماتتان .
من هم مثل کامنت دو مشکل اصلیم در راه عمل به اخلاقیات تنبلیم است می دانم که باید فلان کار مثبت را انجام دهم ولی اراده ام ضعیف است ونفس تنبلی جلوی انجامش را می گیرد به عنوان کارعملی برمی دارم که از جهات مختلف با تنبلی مبارزه کنم ولی همان دو هفته انرژی اش را دارم بعد از اتمام کارعملی دوباره همان تنبلی می آید سراغم .البته از گفته های بقیه هم متوجه می شوم که تنبلم ولی نمی توانم باهاش بطور قطعی مبارزه کنم واز بین ببرمش . تنبلی باعث می شود ازم انتقاد کنند واز این انتقاد ناراحتی بوجود آید اکثر مشکلاتی که در زندگی برایم پیش می آید از تنبلی است .لطفا راهکاری برایم بفرمایید که چطور با این مرضم که مرضی بزرگ وریشه ای است مبارزه کنم چون هم از لحاظ مادی عقب می مانم هم از لحاظ معنوی .با تشکر
رسیا عزیز
انچه که به نظر این کمترین میرسد اینست که مبارزه با ان (تنبلی) را به مدت طولانی تری ادامه دهید.شاید دو هفته و دو ماه کافی نباشد.در ضمن یکی دو مورد زیر هم شخصا برای خودم مفید بوده است. انرا با شما در میان میذارم.
برنامه ای برای تقویت اراده برای خودتان بگذارید وبه ان عمل کنید.من این کار را کردم وجدا از برنامه عبادی در تقویت اراده خیلی موثر بود.
یک برنامه,هر موردی که خودتان انتخاب میکنید مثل ورزش یا مطالعه یا….وسعی کنیم باز بصورت پلکانی از کم به زیادتر انرا انجام دهیم.
با دوستان وافراد با اراده معاشرت واز افراد بی اراده دوری کنیم.گفته میشود تنبلی هم مثل بیماریها سرایت میکند.
پیش از هربرنامه انرادر ذهن و فکر خود شبیه سازی کنیدو از بیان جملات نمیتوانم ونمیشه و…جدا خودداری و برعکس با حالت تلقین به نفس انرا به مورد اجرابگذارید.کمک از مبدا فراموش نشود.موفق باشید.
با تشکرازمتیس . باتوجه به گفتاراثارالحق که فرمودند:اخلاقیات خود مایه روحیات است وماباید سرمشق باشیم برای دیگران ویا درگفتاری دیگراشاره دارد به این نکته که اول باید اخلاق ونزاکت ظاهری را درست کنیم بعد به روح بپردازیم .درواقع چنین بنظر میرسد که باید حقیقتا درجهت اصلاح رفتارخود قدم جدی برداریم چرا که طی کردن این راه احتیاج به حوصله-اراده-وپشتکارفردداردومهمترازهمه کمک مبدارامی طلبد تابتوانیم درجهت رضایت وخشنودی یکتا قدم برداریم با رعایت حال دیگران کردن وخودرا بجای طرف مقابل گذاشتن.البته این کارخیلی سختی است مگر یکتا نظرفرماید وکمکمان کند حیله های نفس را تشخیص دهیم ومبارزه کنیم.
ممنون از همه ی دوستان
با سلام
من هم فکر می کنم عمل به اخلاقیلات سخت است چون این را در خودم دیدهام که پر از نفس های خودخواهی، خودیت ، تنبلی ، بی تفاتوتی ، ،بی حوصلگی و ،،،،،،،،دارم به همین خاطر چون این ها را در خودم دیدهام ، اگر کسی کمکی ویا سرویسی بخواهد هرچند که در وحله اول برایم سخت است که جواب مثبت بدهم ولی خودم را مجبور می کنم که انجام بدهم گاهی حتی گفتن یک جمله محبت امیز ویا بدون انتقاد کردن از کسی ،هم برایم سخت است. تنها عاملی که مرا مجبور می کند که با انها مبارزه کنم جلب رضایت اوست که دایم به خودم یاد اوری می کنم وهمچنین انجام وظایف ام است. خودش کمکمان کند که این دوران را بتوانیم با رضایت خودش به پایان ببریم.