معنویت، معنویت فطری
معنویت در اصطلاح عام، عبارت از هر چیزی است که به زندگی روح مربوط میشود که گاهی آن را زندگی درونی نیز مینامند. چنین تعریف مبهمی هر گونه برداشتی از معنویت را مجاز میدارد. امروزه وقتی موضوع معنویت مطرح میشود، از هر چیزی، هر چند ضد و نقیض، سخن به میان میآید: از زندگی در دِیر با کارگاههای یوگا، کیمیاگری، تائو، فال ورق و غیره. بازار اعتقادات و معنویات مشکلی با این تضادها ندارد، چنانکه حتی الحاد نیز میتواند به نوعی معنویت محسوب شود.
معنویت از دیدگاه استاد الهی معنایی بسیار دقیق دارد، که به عملکرد دینی یا عرفان سنتی میپیوندد. در معنویت، زندگی روح و فطرت خاص آن مورد نظر است، که از عوامل جسمانی و در مورد انسان بالاخص از قسمت حیوانیاش متمایز است. معنویت از فعالیت در جهت تغییر خود، که منجر به شناخت و دستیابی به چشماندازی برتر از خود و عالم میشود، جداییناپذیر است. «زندگی» روح باید جهت داشته باشد و کمال جهت حرکت روح را تعیین میکند.
معنویت از دیدگاه استاد الهی بهطور خلاصه دو مفهوم اساسی را در بر میگیرد:
– انسان دارای فطرتی دوبُعدی است و منِ واقعیاش از فطرتی معنوی برخوردار است.
– این بعد معنویِ انسان میتواند با شناخت و عمل بر اساس الگویی متناسب با فطرتش، متحول شود.
هر مشی معنوی که یکی از این دو نکته را نادیده بگیرد، به مقصود نمیرسد. چنین تعریفی از معنویت به ما امکان میدهد میان بحث و جدلهای بین سنتهای دینی، که از گذشته به ارث بردهایم یا انواع بازآفریده در دوران معاصر، درست را از نادرست تشخیص دهیم. معنویتی که استاد الهی آن را «معنویت فطری» مینامد، خاصه از نگرشهای بسیار تکنیکی ــ و غالباً انحرافی ــ معنویت (مدیتیشن، جستجوی تجربههای استثنایی و …) و صرفاً نظری یا فلسفی (ماوراءالطبیعه، معرفت باطنی و …) تفکیک میشود. معنویت بهصورت رشتهای کامل مطرح میشود و همزمان شناخت و عمل را ایجاب میکند. معنویت تکنیکی برای رسیدن به آرامش و تسکین اضطرابهای زندگی مدرن نیست، هدف اصلی معنویت فراهم کردن شرایط پیشرفت یا تکامل روح است.
در معنویت «فطری» سه نکته زیر مد نظر است:
۱. معنویت باید با فطرت حقیقی انسان، یعنی با سرشت، استعدادها، و نیازهای واقعی او مطابقت داشته باشد.
۲. معنویت باید با ذهن، آداب و سنن دوران و عادیترین موقعیتهای زندگی سازگار باشد، چنین معنویتی از احیای تصنعی شکلهای غیر متداول زندگی، یا حتی معنویت سنتی که بیشتر قدیسان بزرگ و عارفان گذشته به آن عمل کردهاند، و احساسات را بر امور عقلانی ارجح میدارد، متمایز است.
۳. در انتها، موضوعی که با مورد قبلی مرتبط است، این است که معنویت باید متناسب با معیارهای صحیح درک، تحلیل و تجربه باشد. با در نظر گرفتن چنین معیارهایی، معنویت به تمامی علوم ملحق میشود و دقیقاً «طب روح» محسوب میشود.
دکتر بهرام الهی این نکتۀ آخر را در دو کتاب معنویت یک علم است و طب روح بهگونهای سیستماتیک بسط داده است. طب روح شرایط رشد متعادل و موزون «خودِ» واقعی را شرح میدهد که میتوان آن را بهمنزله ارگانیسمی روحی ـ روانی توصیف کرد.
معنویت علم است و مانند هر علمی شامل پدیدههای عینی و ثبات کافی است، ازاینرو میتوان با روشی تجربی بدان پرداخت و بهخصوص اصل علیت نقشی اساسی در آن ایفا میکند. فرایند پختگی خود، که آن را «کمال» مینامیم، تابع سلسله علت و معلولهای مشخصی است، که میتوانیم بر روی آنها تأثیر بگذاریم، این سلسله علت و معلولها نظام اکوسیستمی را که تابع قوانین خاصی است، تشریح میکند.
پیامد مهم دیگر چنین معنویتی این است که مانع از پسنگری و بتوارهسازیِ اصول یا اشکال مختلف آن میشود و ما را به سوی قبول امکان پیشرفت و کشفیات تازه در زمینه مسائل معنوی سوق میدهد. معنویت یک بازار نیست، بلکه یک کارگاه است که هرکسی میتواند در آن سرمایهگذاری کند، بهشرط آنکه هدفها به روشنی مشخص شده باشد.
نکاتی که در این متن اشاره شده، خیلی جالب است. چون همیشه هر وقت از معنویت صحبت میشود بنظر میاید که باید یک استایل خاصی از زندگی را انتخاب کرد. همانطور که وقتی میگویند کسی خیلی مذهبی یا معنوی است. بنظر میاید که باید یا در کلیسا یا دیر یا خانقاه خود را از همه چیز محروم کند. این ایده باعث نوعی ترس از رفتن به سوی معنویت ایجاد میکند. ولی توجه به این نکته که معنویت جزوی از زندگی است، بنظر عملی تر است
با سلام
من فقط یک سوال دارم چگونه می توان معشوق را دید ولی علمی برخورد کرد مگر میشود انسان آن چه می خواهد و سالیان در انتظارش بوده را بدست آورد ولی قلبش نلرزد؟!!!کاش من هم معنی علمی بودن و معنویت فطری را میفهمیدم به حدی که برایم قابل اجرا باشد. چگونه گل را می توان دید ولی مست بویش نشد؟ چقدر انسان در رنج و محدودیت است…….
سلام
در جواب دوست عزیزمون «م» (آقا یا خانم) عرض کنم که آن معشوق خودش یک راه برای انسان قرار داده است تا به او رسید پس برای رسیدن و بوئیدن آن گل خوش بو و زیبا باید به خواسته هایش عمل کرد بعد رسیدن غرق در اویی که دیگر علمی نمانده همه معشوق است و بس تا .
در میکده هم خدای بینی
با مرد خدا اگر نشینی
اگر کسی زیاد عبادت می کند و تمام وقت خود را در مسجد و یا کلیسا و … می گذراند دلیل بر معنوی بودن ایشان نیست.
تنها چیزی که مهم است اخلاق است
این مقاله بسیار روشن مفهوم معنویت را توضیح داده است. در ابتدای مقاله گفته شد امروزه هر گونه برداشتی از معنویت مجاز است و حتی فال ورق نیز می تواند به نوعی معنویت باشد. من در اینمورد تجربهای دارم. یکبار یکی از دوستانم اصرار داشت با شخصی که به قول خودش در زمینه معنویات تجارب زیادی دارد ملاقات کنم. حاصل ملاقات این بود که شخص مورد بحث خیلی جدی شروع کرد از تجارب معنویاش بگوید. حال بگذریم که چقدر هزینه برای کلاس های معنوی که تقریبا همگی خلاصه شده بود در یاد دادن تکنیک های مختلف و در نهایت رسیدن به آرامش، خرج کرده بود. وقتی از او سوال کردم حاصل سال ها شرکت در این کلاس ها چه بوده است با خوشحالی گفت آرامش بیشتری احساس می کند، لحظات خوش ریلاکسیشن دارد. منظور این است که حتی یکبار هم به اهمیت نکات اخلاقی یا غیره و آن چیزهایی که استاد گفتهاند اشاره نکرد و فقط خواهان اشنایی با مکان هایی بود که تکنیک های جدید کسب ارامش را یاد بگیرد. در این دوران وقتی صحبت از معنویت میشودبیشتر صحبت از کسب ارامش میشود و کسی کمتر به سلامت روح و نیازهای آن اهمیت میدهد. .
در سایت چنین امده.
در معنویت زندگی روح و فترت خاص ان مورد نظر است ، که از عوامل جسمانی و در مورد انسان بالاخص از قسمت حیوانیش متمایز است .
در مورد این جمله حقیر چنین برداشت مینمایم این موضوع پس از زندگیهای متوالی انسان محقق میشود چون در ص ۱۰۸ طب روح میفرماید .
بطور کلی واحدهای صفاتی ملکوتیرا می توان دارنده بار مثبت
و واحدهای صفات بشری را دارنده بار منفی در نظر گرفت ،
هر یک از این دو جزء اگر بصورت منفرد باقی بماند متحول نخواهدشد ………
واحدهای ملکوتی که هنوز به صورت نا تمام و رشد نیافته اند ، برای بحرکت در اوردن سیر تکاملشان ، به بار منفی متمم نیاز دارند………….
واحدهای ملکوتی ان می بایست با متمم های خود یعنی واحدهایبشری ، در امیزند.
واحد صفاتی ملکوتی نا کامل باضافه واحد صفاتی قوام یافته مساویست با واحد صفاتی مختلط
تام به همراه جزء بشری و جزء ملکوتی