استاد الهی کیست؟
پروفسور جیمز. و. موریس
استاد الهی، قاضی، موسیقیدان و فیلسوف به سال ۱۲۷۴ شمسی در کردستان ایران به دنیا آمد. بنا به سنت خانوادگی، دوران کودکی اش با ریاضت و تعمق سپری شد. از ۲۴ سالگی، بتدریج سنت پیشین را که از نظر او با این زمان مطابقت نمی کرد، به کنار نهاد. سپس به تحصیل علم پرداخت و زندگی اجتماعی فعالی را در بطن جامعه در پیش گرفت. شغل قضاوت برگزید و بر اساس تعهدات شغلی، در جنبش گسترده سکولارسازی جامعه ایران سهیم شد. استاد الهی خلاف مسیر جریان های رایج تعیین شده قدم نهاد: هدف او دوری گزیدن از اجتماع و یا بازگشت به روش سنتی نیست بلکه، به عکس، راه برد به عرصه زندگی مدرن و بسط اصول فعال موجود در خردهای قدیم به شکلی نو است. استاد الهی در عین حال موسیقیدانی استثنایی است. آهنگها و اجراهای او هنر تنبورنوازی را متحول نمود. شهرتش در تنبورنوازی سبب شد بعد ها استاد این ساز محسوب شود. استاد الهی در سال ۱۳۳۶ شمسی بازنشسته شد و از آن پس تمامی اوقات خود را صرف موسیقی، تحقیق و نگارش نمود. استاد الهی بینش اخلاقی و سیرکمال معنویِ حاصل از تجربیات زندگی خود را در چندین اثر در زمینۀ فلسفه و الهیات به نگارش درآورد. او در سال ۱۳۵۳ شمسی در تهران درگذشت.
سنت خانوادگی و زمینۀ دینی
نسب خاندان استاد الهی به تباری از تصوف قرن هفتم می رسد، که سنت دینی آن، مسلک اهل حق، شاخه ای از عرفان اسلامی است. حاج نعمت الله، پدر استاد الهی شخصیتی فرهیخته بود . وی کتاب شاهنامهحقیقت را منظوم کرد. این اثر برجسته در دهه ی چهل شمسی توسط هانری کُربَن که در توصیف آن را به «کتاب مقدس» تشبیه کرده است منتشر شد. حاج نعمت الله از چهره های سرشناس اهل حق است که به علت اثرات وجودی اش افراد بسیاری در محل زادگاهش (کردستان ایران) او را قدیس می شمارند.
مسلک اهل حق برای استاد الهی موضوع تحقیق پراهمیتی بود. پیش از آن نیز پدرش بررسی تحلیل گرانه ای را در مورد آن آغاز کرده بود و انحرافات مادی در مسلک اهل حق را که به مرور زمان – همچنانکه در بعضی فِرق دینی – پیش آمده بود سخت محکوم کرده بود. استاد الهی آن را با جمع بندی حکیمانه ای در کتاب برهان الحق (۱۳۴۲ش) به پایان می برد و طی آن صرفاً جنبه های اخلاقی و معنوی مسلک اهل حق را جوهر کشی می کند. اصول، عقاید و آداب اولیه آن را بر مبنای متون قدیمی و اخبار شفاهی تبیین می کند. به بررسی شکل های نهادینه شده بین پیران و پیروان این مسلک می پردازد و بدین ترتیب، منافع مادی و قدرت و اعتبار خاندان هایی را که از موقعیتشان سوءاستفاده می کردند به خطر می اندازد.
بسط و گسترش تفکری بنیادین
استاد الهی علاوه بر این بررسی محققانه، بینش فکری، فلسفی، اخلاقی و معنوی خود را تبیین می کند و چارچوب های سنتی که در آن پرورش یافته بود را با فاصله زیادی پشت سر می گذارد، که یکی از جنبه های برجسته آن به کنار نهادن شیوه های متداول ریاضت و مراقبه است که از ویژگی های عرفان سنتی می باشد.
آثار و مجموعه ها
استاد الهی برخی از جنبه های فلسفه معنوی خود را علاوه بر کتاب برهان الحق (که در بالا به آن اشاره شد) در دو کتاب دیگر ارائه داده است: معرفت الروح (۱۳۴۸ش) که رساله کوچکی درباره روح است و حاشیه بر حق الحقایق (۱۳۴۶ش)، شرحی بر اثر منظوم پدرش. استاد الهی طرز تفکر و نتایج ملموس تجربیات اخلاقی و معنوی خود را اساساً به صورت آموزش شفاهی و به گونه ای غیررسمی برای تعداد نسبتاً معدودی از دوستان و اعضای خانواده اش بیان کرده است. یادداشت هایی که اطرافیانش برداشتند توسط پسرش دکتر بهرام الهی گردآوری شد و در دو مجموعه انتشار یافت. این دو مجموعه ، به زبانی ساده و روشن، به صورت داستان و حکایتِ تجربه های زیسته و پندیات، به تشریح اصول معنوی یا فلسفی و غیره می پردازد. این کار، که می توان آن را با اعترافات سنت آوگوستینوس یا با تجربه های حقیقت، اثر گاندی، مقایسه کرد، در ایران با استقبال فراوانی روبرو شد و چندین بار تجدید چاپ شد.
اومانیسمی پاگرفته در امر عینی
اصالت اندیشه استاد الهی مبتنی است بر پیوند معنویت یا آخرت (سیرکمال و رستگاری روح) با اخلاقیات زندگی روزمره. طرز تفکر استاد الهی بر مبنای تجربیات شخصی اش بنا شده است و اصول ناشی از آن را، چه در زندگی شخصی و چه در محیط شغلی اش، به عمل درآورده است. از این رو، شهرت او در درستکاری و خلوص نیتش در اجرای عدالت در محیطی که فساد و زد و بند، عرفِ جامعه به شمار می آمده است، گواهی بر جلوه های ملموس اندیشه اوست. اقدامات او در دوران قضاوت در حفظ حقوق یتیمان نمونه روشن دیگری است از تعهد او در به عمل در آوردن این اصول. از این رو اندیشه استاد الهی محدود به مباحث نظری نیست و همواره در امور عینی ریشه دارد و ویژگی های عملی یک اومانیسم را تشریح می کند.
فلسفه استاد الهی
فرایند تکامل و نگرش اخلاقیِ دین
در مشی فکری استاد الهی، برخورد عینی با اخلاقیات بر نظام کاملی از اصول و مفاهیم متکی است که مفهوم حقوق در آن نقشی اساسی دارد. در هر روحی این استعداد بالقوه نهفته است که جمیع ابعاد خود را به فعل برساند و این حق اولیۀ روح است. برای تحقق رساندن این حق، شناخت روح ضروری است. به همین دلیل است که اصول فلسفی و دینی که مبنای اندیشه استاد الهی را تشکیل می دهد خود بر نظریه روانشناختی عملکرد روح و روان تکیه دارد. نگرش استاد الهی متکی بر عالمی است جان گرفته از فرایند متداوم سیرکمال که به تمامی جهان و در وهله نخست، به بُعد معنوی موجودات (خواه ذهن نامیده شود یا «روح») مربوط می شود. این نگرش بازتاب نظام های بزرگ فلسفی ای است که میراث دار سنت یونانی از طریق فلسفه عرب و ایرانی است. در این نگرش، زندگی انسان چرخه یادگیری و بالندگی است. هر انسانی وظیفه دارد با به کاربستن مجدانه اخلاق عملی، انسانیت حقیقی را در خود پرورش دهد، و به گفته ارسطو برای« زیستن در مقام نامیرایان، در حد امکان » تلاش نماید. همین کاربست است که به «خود» امکان می دهد تا به طور صحیح بالنده شود و تمامی استعدادهای خود را به کمال برساند. این کار می بایستی در بطن جامعه و در چارچوب یک زندگی متعارف و متعادل صورت بگیرد، در عین پرورش ارتباطی شخصی و درونی با الوهیت. یعنی با ماورایی که از نظر عملی همانند انرژی و نیروی محرکه ای، روند معنوی را تنظیم و تقویت کند. اندیشه استاد الهی بدین لحاظ گویای پیامی است که «جوهر» مشترک راه های معنوی بزرگ را تشکیل می دهد. و این پیام مشترک، مستقل از جنبه های آیینی خاص سنت های مختلف دینی است. استاد الهی، ضمن احترام عمیق به تمام عقاید، عمل به اخلاقیات را بر رعایت اصول جزمی سنتی مقدم می شمارد. ارزشهای غایی عبارتاند از: نوع دوستی و توجه، به عبارتی حفظ حقوق دیگران و توجه مداوم و صادقانه به رفتار، گفتار و تصمیمات خود.
اخلاق به مثابه کاربست معنوی
اخلاق در معنای عمیق آن، در قلب اندیشه استاد الهی قرار می گیرد: بدین معنا که تنها تعهدی را میتوان «معنوی» نامید که بر پایه عمل اخلاقی بنا شده باشد. در این راستا ، «توجه به مبدأ » یکی از عوامل بنیادینی است که به کاربست اخلاقی امکان می دهد بطور مداوم انجام پذیرد: انسان، با بسط و پرورش رابطه درونیِ روزمره با مرجعی متعالی، الوهیت، میل به خیر و استعداد جذب انرژی ای را در خود پرورش می دهد که به او امکان می دهد به تدریج و به گونه ای مؤثر هیجان ها و امیالی را که او را به صدمه زدن به دیگران و به خود، وادار می کنند، مهار کند. «توجه» و فرایند پختگی روانی («شناخت خود» )، که شامل پیشرفت فعالانۀ شعور معنوی جهت دست یافتن به ادراکی حاد از مکانیسم هایی که خصوصاً از طریق افکار و احساساتمان بر «خود» حاکم هستند می باشد، از یکدیگر جدایی ناپذیرند. پرورش فکر، با استفاده از اصول عملی صحیح، شرط لازم برای چنین پیشرفتی است. اصرار بر این روش عقلایی برای تغییر «خود»، دلیل روشنی برای کم ارزش شدن شیوه های ریاضت به طریق سنتی در برخی تعلیمات معنوی است. زیرا منظورضعیف کردن طبیعت حیوانی و یا خشکاندن منشأ امیال در انسان نیست، بلکه منظور تغییر هویت خود با ایجاد تعادل ماهرانه بین دو قطب ملکوتی و بشری «خود» است که به طور ملموس شامل تغییر کیفی ویژگی های صفاتیِ متزلزل (نقاط ضعف) به فضایل واقعی و مداوم است. در اینجاست که توجیه حقیقی زندگی خاکی، به جسم آمدن، روشن می شود. زندگی خاکی نه تنبیه و نه افقی غایی برای انسان است، بلکه جایگاه عمل، و محرکی است که باید برای پختگی خود بهترین استفاده را از آن نمود. استاد الهی بطور کلی جستجوی حالت های کشف و شهود و یا «قدرت های فوق طبیعی» را «سرگرمی های معنوی» می نامد که در بهترین حالت، فعالیت هایی بی حاصل و در بدترین حالت، سرگشتگی های خطرناک را در پی دارد، که برای سلامت ذهنی انسان مضر می باشد و مانع سیر کمال معنوی می شود.
انتقال معنوی
به طور کلی، استاد الهی نسبت به رابطه مرید- مرادی که در بسیاری از سنت های معنوی به چشم می خورد و بر پایه ی اطاعت کورکورانه است نگرشی انتقادی دارد. چنین رابطه ای، با خصوصیات انسان این زمان که نیازمند درک عقلانی و آگاهانه از اصولی است که زندگی اش را جهت می دهند، تطبیق نمی کند. استاد الهی معتقد است که انتقال معنوی باید به صورت تعلیمی و بر پایه مثال و تبیین عقلانی و بحث صورت پذیرد. این شیوه منطبق با رابطه ای است که استاد را به دانشجو پیوند می دهد و ما بین ذهن بسیار مجرب و ذهنی که در طلب ادراک است برقرار میشود. این روش با متابعت بی چون و چرای مرید از مراد و در همان راستا با هر گونه ارتباط مادی یا مالی از جمله پیشکش، پول در تقابل است. استاد الهی، فراسوی سؤال های مربوط به انتقال و آموزش معنویت، بر این ضرورت تکیه دارد که خودشناسی و رسیدن به کمال مستلزم آزادی اندیشه و قوه تشخیص و تمیز است، زیرا در آخرین مرحله، وظیفه خود انسان است که در همۀ ابعاد زندگی، در مورد نحوۀ رفتار خود قضاوت کند و تصمیم بگیرد. هیچکس نمی تواند به جای او انتخاب کند و جهت خاصی را به او تحمیل کند.
بلاگ جالبی دارید، مقاله با محتوایی بود و به مطالب جالب توجه و عمیقی اشاره شده بود. موفق باشید
کامی
با سلام
خواستم بگویم جناب استاد الهی در کردستان بدنیا نیامدند بلکه ایشان در جیحون آباد متولد شدند که از توابع صحنه کرمانشاه می باشد. لطفا تصحیح بفرمائید .
با تشکر
با سلام
خدمت دوست عزیزمان فرزاد ، ضمن تایید فرمایش شما مبنی بر تولد استاد الهی در کرمانشاه ولی تا سال ۱۳۳۷ کردستان و کرمانشاه از هم جدا نبوده و جزء یک استان بودند، به شرح زیر:
ناحیه استان کردستان در دوره صفویه شامل ۹ شهر عمده بود: سنه، گروس، الکا، زرین کمر، تقامین، خورخوره، جوانرود، اورامان، الکای بانه، قالازالام و پالانگان. در ۱۳۱۶/۹/۹، ایران به شش بخش تقسیم شده بود. استان غربی شامل شهرهای کردستان، کرمانشاه، گروس، باوندپور(کلهر)، پشت کوه، لرستان، بروجرد، همدان، ملایر، خرمشهر، آبادان، خوزستان و کهکیلویه بود. در سال ۱۳۳۷ با توجه به فرمان شورای وزرا کردستان از پنجمین استان جدا شد و استان کردستان را تشکیل داد.
با عرض سلام و تشکر فراوان
سوالی داشتم در مورد زندگی استاد الهی که شاید سالها از کنار آن به راحتی می گذشتم:
استاد الهی ۱۲ سال در روزه و ریاضت و به قول خودشان ظاهراً در عرفان سنتی در حال تجربه اندوزی بودند ، بعد از آن وارد اجتماع می شوند و تجارب خود را در بطن اجتماع به آزمایش می گذارند، این چیزی است که بنده به راحتی از کنار آن می گذشتم و برایم راحت می نمود ولی مدتی است به این فکر می کنم خوب چگونه؟؟؟؟؟؟ اینکه انسان سالهای زیادی را تحت یک سیستم باشد آن هم با آن شدت و در مرحله ای ظاهراً تا این حد شکل زندگی را تغییر دهد هر چه فکر میکنم ناممکن است ، این را هر کس می تواند با تعمق در زندگی خود کاملاً درک کند که چقدر پیچیده است، چنین چیزی یک تلاش ما فوق بشری می خواهد و استعدادی استثنایی در عین آگاهی در همان زمان ۱۲ سال ، بنده مواردی که در حتی چند سال پیش برایم جا افتاده و حال می دانم دیگر بدردم نمی خورد را نمی توانم کنار بگذارم و هر چه سعی می کنم نمی توانم خود را از آن غالب در بیاورم و حال خیلی دلم می خواهد بدانم ایشان با چه دید وسیعی توانستند چنین کاری کنند؟؟؟
در مورد محل تولد استاد الهی. در اکثر متون انگلیسی و فرانسه نوشته شده است کردستان ایران. همانطور که م اشاره کردند در گذشته این دو از هم جدا نبودند. علاوه بر این برای افراد غیر ایرانی کرمانشاه ایده مشخصی از اصلیت استاد به آنها نمی دهد. ولی کردستان ایران ایدهای روشن تر از محل تولد استاد و همچنین کرد او بودنشان میدهد.
با سلام
سوالی دارم :
قسمت آخر مقاله در مورد انتقال (استاد الهی معتقد است که انتقال معنوی باید به صورت تعلیمی و بر پایه مثال و تبیین عقلانی و بحث صورت پذیرد )این قسمت را اگر لطف بفرمایید و برای حقیر بیشتر باز کنید سپاسگزار خواهم بود.
سوال:
○ با توجه به این جمله در مقاله :
(وظیفه خود انسان است که در همۀ ابعاد زندگی، در مورد نحوۀ رفتار خود قضاوت کند و تصمیم بگیرد. هیچکس نمی تواند به جای او انتخاب کند و جهت خاصی را به او تحمیل کند.)
•پس اینکه انسان سرنوشت خود را به خدا بسپارد به چه معناست که اینقدر هم به آن تاکید شده ؟ یا آنکه می گویند در هر کاری با خدا مشورت کنید ، یا می گویند کار ساز ما به فکر کار ماست / فکر ما در کار ما آزار ماست ، آیا این موضوع اراده خدا را در سرنوشت مخلوق چگونه در نظر می گیرد؟ آیا اگر خود شخص بخواهد (او) برایش انتخاب کند همانطوری که در کتاب معنویت یک علم است نیز بدان اشاره دارد :
(ص ۵۶ و ۵۷ معنویت یک علم است :…افرادی هستند که صلاح خویش را به مبدأ می سپارند و در هر موقعیتی مصلحت الهی را بر خواسته خود ترجیح می دهند…)
باز هم [او] کارها را بدست نمی گیرد ؟ زیرا خودش فرموده شما تلاش کنید و کار به نتیجه نداشته باشید، زیرا اراده مخلوق در مقابل اراده او بسیار ناچیز است و «سرنوشت ساز» و در حقیقت آن قدر ناچیز است که تا بحال بنده نتوانستم نقش اراده خود را در زندگی خودم پیدا کنم شاید در حد فکر یا یک نیت صحیح و یا حتی جزئی تر باشد ، بهر حال نمی دانم این گفتاری که در مقاله بدان اشاره شده از چه لحاظی است و چگونه باید آن را در نظر گرفت؟
در جواب سوال م در مورد انتقال معنوی همانطور که در جمله اول این قسمت آمده استاد الهی با دنباله روی کورکورانه موافق نیستند چون مانع از رشد فکری شاگرد میشود. اگر شاگرد متوجه دلیل کارهایی که انجام میدهد باشدو سعی در درک مطالب کند کمتر در خطر قرار میگیرد.هر موضوعی را عمل میکند سعی کند علت آن را بفهمد و با دلیل و استدلال جلو برود همانطور که در دانشگاه یادگیری بر اثر دلیل و درک است. و هیچگاه یک استاد به دانشجو مطلبی را تحمیل نمیکند بلکه توضیح و شرح میدهد.
در مورد سوال “م” گرامی و در تأیید نظر خواهرم صبا پرسش و پاسخی را از جناب دکتر بهرام الهی ، از کتاب ” معنویت یک علم است ” صفحه ی ۶۵ را بیان می نمایم : ” {{…این درست ، اما وجه الله از ما چه انتظاری دارد ؟
تا آنجا که فهمیده ام انتظار دارد که از لحاظ معنویت خود را مثل یک دانشجو ، نه مثل یک آدم آهنی (Robot) برنامه ریزی شده ، تربیت کنیم . می خواهد که در اجتماع باشیم و در عین حال اصول اخلاق را رعایت کنیم . اما بیش از هر چیز می خواهد که فکر خود را پرورش دهیم . به این جهت است که دیگر لازم نیست دنبال مراد و مرشد و …بگردیم و طالب اجرای کورکورانه و بی چون و چرای اوامر چنین کسی باشیم . در این دوران ، اگر نتوانیم مربی مطمئنی پیدا کنیم که قادر به راهنمایی ما باشد و با منطق محکم به چرا های ما جواب بدهد ، باید خود ، استاد خود بشویم ، یا از کسانی که در راه شناخت مبدأ یکی دو قدم از ما جلوترند کمک بگیریم و به این ترتیب با کمک یکدیگر و تحت نظر وجه الله پیش برویم . }} “
با سلام
از دو دوست عزیز علی و صبا کمال تشکر را دارم.
باسلام هرچیزی را باید از آثارش شناخت . وقتی برای اولین بار اولین کتاب از استاد الهی رامطالعه میکردم گفتار اول آثارالحق جلد یک……به خودم گفتم : در خانه اگر کس است یک حرف بس است .اگر تا آخر عمرم موفق شده و بتوانم به این گفتار عمل نمایم ؟؟؟؟؟؟انسان باید به کجابرسدوچه تحولی در اوبه وقوع بپیونددکه این دیدگاه در او ایجاد شود . کلماتی بسیار ساده و بی آلایش وپاک .انچنان به دل می نشیند که گوئی قبلا با او اشنا بودی…..خودتان تجربه کنید….استاد الهی کیست ؟نمیدانم ولی نور ایمان را در دل من زنده کرد مرا برعکس کذشته که از عذاب خدا میترسیدم
عاشق محبت و کذشت خدا کردووووو.
از زحمات شما خیلی متشکرم. مقالات به من خیلی کمک می کنند .
.
با عرض سلام و احترام
توقیراایراداتی نسبت به عبارات فرمایشی ترجمه شده در متن به انضمام گزینه هایی جهت جایگزینی معروض می دارد:
الف: در عنوان آثار و محموعه ها آورده شده است: معرفت الروح (۱۳۴۸ش) که رساله کوچکی درباره روح است … که بجای لفظ “کوچک” می توان از مختصر بهره جست.
ب: در عنوان “اومانیسمی پاگرفته در امر عینی” بحای لفظ “اومانیسم” می توان از انسان گرایی بهره جست.
چنانچه ایرادات معروضه قابل اعتنا بوده و لازم به اقامه دلایل ذی ربط باشد، بفرمایید تا تقدیم حضور گردد.
با تشکر فراوان
با سلام
خدمت دوست خوبمان کمینه:
با احترام به مطالبی که اقامه فرمودید، نظر شخصی حقیر این است که با تعویض این لغات مسمای جمله دگرگون خواهد شد، در ابتدا در مورد اومانیسم عرض کنم ، این کلمه مفهوم جامع تری نسبت به انسان گرایی دارد. اضافه بر آن وقتی شما کلمه اومانیسم را می شنوید ممکن است به دنبال تحقیق روید و تاکید مطلب را بهتر متوجه شوید در حالیکه در مورد انسانگرایی ممکن است به راحتی از کنار کلمه رد شوید و شاید حق مطلب ادا نشود.
در مورد قسمت ب : آنجا که حضرت استاد در کتاب فرمودند مختصر(ص ۱۰) کتاب معرفت الروح ، آن مختصر در آن پاراگراف و با همان جملات معنی می دهد (مختصری از ان مطول و مجملی از آن مفصل…) یعنی در کنار آن مختصر شما باید مجمل را نیز در نظر بگیرید، استاد الهی در کتاب معرفت الروح تمامی مفاهیم بعد از حق و حقیقت را به نحوی تعریف نمودند که جامعیت و مانعیت داشته باشد، لذا لفظ مختصر نمی تواند به تنهایی بیان کننده این ویژگی باشد در حالی که واژه کوچک لطمه ای به معنای جمله وارد نمی کند، کوچک به معنای هر چیز کم حجم می باشد لذا استاد الهی در رساله ای با حجم کم مطالبی جامع و مانع را به روشنی بیان فرمودند. مثلاً وقتی شما می گویید راه کمال سیمی کوچک بدین مفهوم نیست که راه کمال کتاب کوچکی است یا … بلکه اندازه ی آنرا نشان می دهد. در مورد رساله کوچک نیز به نظر می رسد اشاره به حجم کم دارد در حالی که واژه مختصر جامعیت و مانعیت مفاهیم را زیر سوال می برد.
.
عرض سلام
الف: با توجه به مبذول نظری بر سیاهه ای که حقیر نگاشته، مقدمتا درمورد لفظ “اومانیسم” توضیحاتی تقدیم می گردد:
اومانیسم (به انگلیسی: Humanism) مکتب فکری ای است که بر پایه آن انسان قادر به انجام هر کار و امری هست و اصل و ریشه هر چیزی در کائنات به انسان بر میگردد.
زمان پیدایش این نهضت فرهنگى-فکرى، به دوران تجدید حیات فرهنگى در اروپا(رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایل جدید نسبت به آثار برجسته یونانى و رومى بازمی گردد.
این واژه از واژه لاتینى Humus به معنى خاک یا زمین اخذ شده و از آغاز در تقابل با دو امر قرار داشته است:
– موجودات خاکى و مادى دیگر غیر از انسان، مانند حیوانات (deus Ldivus)
– مراتب دیگری از هستى; یعنى مجردات و یا حوزه هایى از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشات مى گرفت…
مکتب انسانگرایی انسان را مالک همه هستی میداند و خاستگاه و فرجام همهچیز معرفی میکند.
بدین سان در برخی از موارد انسانگرایی در برابر خداگرایی قرار داده شده است. امااز نقطه نظر علمی، در آنتروپولوژی ارتباطی میان اومانیسم و ناخداباوری وجود ندارد….
به باور انسانگرایی ماده اول و آخر جهان از ماده ساخته شده و هیچ جهان فراطبیعی وجود ندارد.
در انسانگرایی باور بر این است که روح وجود ندارد.
در این مکتب، مبدا، و منشائی برای خلقت، تحت تعاریف و توصیفاتی که حمل بر خالق یا صانع شود، در نظر گرفته نشده است.
علی ما یقال، بنظر می رسد که مکتب فکری ای ساخت دست بشر باشد…
از آنجا که مقاله فوق، تحت عنوانی مطرح شده است که حساسیت خاصی را با توجه به اهمیتش می طلبد، می بایست درمورد کلمه به کلمه، و جزء به جزء آن، وسواسی را در خور آن به خدمت گرفت.
توصیه حقیر بر تغییر واژه “اومانیسم” به لفظ انسانگرایی،از آن باب است که واژه اومانیسم اسم خاصی است که علم شده بر توضیحاتی که رفت، که پس از تدقیق و تعمق، مخاطبین دانشمند و محقق خود متوجه خواهند شد که کمترین شباهتی میان این لفظ و سیاق و مشی فکری-تفکری استاد الهی وجود ندارد…. بجاست که همواره در پی افتراقات باشیم تا اشتراکات.
در خاتمه، توضیحا عارض می گردد، بطور اولی، کمینه “انسان دوستی” و یا “نوع دوستی” را بر “انسان گرایی” ارجح می داند، چرا که کلماتیست از توصیفات مؤیِد در مورد ایشان. تقدیم لفظ انسان گرایی از آن جهت بود که رسم امانت در ترجمه متن اصلی نیز ملحوظ گردد.
ب: در مورد کتاب معرفت الروح و بکار گیری صفت “کوچک” در مورد آن اقیانوس ژرف و عظیم، که ابوالبشری را در هیچ زمان و مکانی یارای غور در آن نباشد، نظر لطفی بر معروضات حقیر داشته اند، لذا در آن مورد نیز اختصارا این چنین می نگارد:
همان توجیهاتی که در باب وسواس لازمه در نقد مقاله، فوقا شرح آن رفت، مورد نظر است، اطاله کلام است اگر تکرار گردد.
“کوچک” لفظ و صفتی عام است که وجوه و ابعاد مختلفه موصوف خود را(اعم از ظاهر، باطن، شأن، مقام، اندازه، شکل و…)تحت سیطره و تعمیم معنای نه چندان مثبت خود قرار می دهد.
اما “مختصر” همانطور که اشاره شده است در مقابل مطول است، که سخن و گفتار الهی همیشه بر اختصار است، مطول آن مختصر همانست که وظیفه مخلوق است بر آن اختصار.
ضمن آنکه خاطر نشان می شود ظاهر کتاب در عین وسعت و گستردگی باز همان مختصر است در قیاس با باطن بی مثالش.
البته جای بسی شکر و قدردانی است که در مورد کتاب معرفت الروح و محتوای معنایی آن، همچنین مراحلی که در آن بر مخلوق کشف و ثبت گردیده، تحت جوابیه ای که بر ایراد این کمترین رفته است، مطالب جالب و نغزی فرموده شده است که شخصا از آن حظ کافی و وافی بسیار بردم، انشاءالله از آنچه در مورد آن بر بزرگواران مکشوف گشته، کمینه بی نصیب نماند.
در مورد توضیحات دوست عزیز کمینه، خواستم نکته ای را که البته قبلا دوست عزیز دیگری نازی توضیح داده بود را مجددا یادآور شوم. استفاده از کلمه کوچک در مورد معرفتالروح با رجوع به کتاب فرهنگ لغت مشکلی نخواهد بود زیرا یکی از معانی آن دارای حجم کم میباشد. و مختصر یعنی اندک و ناچیز . بنابراین کوچک گویاتر و رایج تر است. در ضمن در زبان فارسی مترادف های متعددی برای کلمات وجود دارد و مترجم میتواند آنچه را ( به شرطی که اشتباه نباشد) مناسب میداند انتخاب نماید. در مورد اومانیسم هم علاوه بر توضیحات نازی خانم خواستم یادآور شوم که در فرهنگ لغت انسانگرایی یکی از ترجمههای فارسی اومانیسم است .
سلام ، “کمینه” عزیز ، از اینکه با سواد کم خود وارد مباحثه با شما که از سواد بالایی برخوردارید شدم عذر می خواهم، دلیل آن یکی آن بود که واقعاً تجربه شخصی بنده بود که کلمه اومانیسم باعث شد حقیر مقدار زیادی در این باب تحقیق کنم. دوم که شاید مورد پسند نباشد ، اعتماد به اوست …
متیس عزیز
آیا صلاح می دانید که با توجه به توضیحات دوست گرامی کمینه در مورد دو واژه “اومانیسم” و “کوچک” این لغات در متن مقاله جایگزین شود؟
البته از دخالت در کار شما عذرخواهی میکنم ولی پیرو مطالعه توضیحات اینگونه به ذهنم متبادر شد.
با تشکر و احترام
با سلام به میتیس عزیز
مقاله ی جالبی بود.
با سلام
در عین حال که مقاله جالبی بود فکر نمی کنم که حتی نشان دهنده درصد کمی از وجود حضرت استاد باشد.
با تشکر
با سلام و عرض احترام
ضمن سپاس از اظهاراتتان، سوالی از حضور مبارک دارم که اگر مرحمت نموده مستفیض نمایید به نهایت موجب امتنان و تشکر خواهد بود:
در مورد این جمله فرمایشی حضرتعالی : ( در خاتمه، توضیحا عارض می گردد، بطور اولی، کمینه “انسان دوستی” و یا “نوع دوستی” را بر “انسان گرایی” ارجح می داند، چرا که کلماتیست از توصیفات مؤیِد در مورد ایشان.)با نگاه به متن حاضر و پاراگرافی که در باب اومانیسم آمده (اومانیسمی پاگرفته در امر عینی) به نظر می رسد مطلب شما صحیح باشد، زیرا که توضیحی که در باب این عنوان نگاشته شده بیشتر به نوع دوستی استاد الهی مربوط است تا انسان گرایی ، اگر توضیحات مربوطه خوانده شود چنین به ذهن متبادر می شود که انسان دوستی استاد الهی مد نظر است تا اومانیسمی ، حال چرا این عنوان را برای این توضیح انتخاب نمودند؟ و آیا با توجه به همین موضوع در این پاراگراف شما اومانیسمی را در مقاله رد می نمایید؟
دوم آنکه اصولاً آیا انسان گرایی در سیستم فکری استاد الهی جایی دارد یا خیر ؟
با تشکر فراوان و امید به آنکه جواب و نظر خود را از حقیر دریغ نفرمایید……
.
با عرض سلام و احترام
ضمن تشکر از ملاحظه و دقتِ نظر حضرتعالی بر کمینه مطلبی که نگاشته گردیده، معروضاتی تقدیم می گردد:
الف: آنکه دلیل طرح چنین عنوانی را جویا شده اید، البته در جایگاهی قرار ندارد که جوابی مرقوم شود… با وجود این چنانچه به منبعِ طرح آن، دقت بیشتری معطوف گردد، یافتن علت بعید نباشد. که بطور اولی، در کمینه نگنجد که مطلبی را رد یا تأیید نماید….
ّب: در سیستم فکری استاد الهی، فراخوراتِ ماهوی و طبیعی اش به آن ساحتی وسعت می یابد که جمیع اضداد،….از ظِل و ذی ظِل، بالنتیجه امر و خلق، بالطبعِ آن معدوم و موجود، و بالعرضش خیر و شر، را در آن به غایتی کیفیتاً ملحوظ می دارد، که فرض سرکارعالی از بدیهیاتِ آنست؛ النهایه آنکه عوارضی حادث شده که ایده های کنونی دارای نواقص و ایراداتیست، از جمله مفهوم رایج انسان گرایی (که رفت) در قیاس آن حقیقت نابش در سیستم فکری استاد الهی که شمه ای از آن در فرمایشش به م.ک. نمود دارد که:
…- «درخود فرو رو تا خدا یابی – چون خدا یابی هرچه خواهی یابی».
استدعای کمینه از اندیشمندان گرامی عطف و بذل آن توجه و دقت همیشگی شان به لفظ “فراخور” است که شاید از این رهگذر کمینه مدعای بی خبرانه کمینه را تصحیح و اصلاح فرمایند.
تجربه شخصی اینجانب در رابطه با استاد الهی:
ایشان کسی است که مرا که در لبه پرتگاه بی ایمانی بودم نجات داد بطوری که حتی نزدیکترین کسانم وقتی به مقبره می رفتیم می پرسیدند تو که رسیده بودی بجایی که نه تنها دین و ایمانت را انکار می کردی بلکه با عالم وآدم سرعناد داشتی چطورایمان
آوردی؟
ایشان کسی است که فقط با خواندن اولین گفتار از آثارالحق جلد یک تمامی افکار مسموم و انکار دینی مرا زیرسئوال برد و سئوالی درذهنم ایجاد کرد که واقعا” دین چیست ؟آیاچیزی است که ایشان دراین گفتار فرموده اند یا تظاهرات زشت و منفوری است که درزندگی روزمره می دیدم؟
ایشان بزرگی است که فقط با عمل ( آنهم به اندازه بضاعت ناچیزحقیری مثل بنده)به اثرات گفتاروتعالیمشان پی بردم. حتی زمانی که در وهله اول با ناباوری و شک و سئوال با مطلبی که ایشان فرموده بودند برخورد می کردم وقتی موردش پیش می آمد و فقط بدلیل ایمان به صحت فرمایشان عمل می کردم “اثرش ” باعث می شد به درستی گفتارشان ایمان پیدا کنم
اثرات و برکات وجود ایشان مسلما” در شاگردان ساعی ایشان به مراتب ملموس تر است.
واقعا از اطلاعات کامل و سایت مفید سپاس گزارم
من تازه با کتاب های ایشون آشنا شدم و حالا به این نتیجه رسیدم وقتی کسی مثل استاد الهی رو داریم واسه چی من وقتمو به خوندن کتابای عرفان های اشو و کاستاندا بگذرانم؟؟؟
با سلام
سایت زیر درباره زندگانی استاد الهی به همراه تصاویراست
http://ostadelahiunicity.com
سایت زیر شامل بیوگرافی و عکسهایی از دوران های مختلف زندگی استاد الهی است.
http://ostadelahiunicity.com/
در این سایت صحبت از معرفی استاد الهیست :
البته بقدر توان چون کسی میتواند شخصی را بشناساند که در سطح او باشد .
استادبا تعلیماتش بعد معنوی انسان را پرورش و تا هدف غائی اورا رهنمون است .
نگاهی بمطالب سایت گوشه ای از تعلیمات استاد را بما مینمایاند.
۱- هرانسانی وظیفه دارد با بکار بستن مجدانه اخلاق عملی
،انسانیت حقیقی را در خود پرورش دهد.
در اینجا نقش اخلاق را در وجود خود باید یافت تا بتوان
از مزایای ان بهره مند گردید ان چیزی که انسانهارا از تنازعات بر حذر و منطق و حفظ حقوق را جایگزین نماید. .حقیر مدتی عصبانیت در وجودم استیلا داشت ازهمین یک بعد اخلاقی چه صدمات و لطماتی خوردم بماند چون خرد و ناتوانم نمود.
۲- مطلب دوم توجه بمبداء یعنی رابطه درونی روزمره با مرجعی متعالی که ناظر بر گفتار و کردار و رفتار ماست
که او را باید در هر لحظه در کنار خود مجسم کرد تا راه نفوذ نیات و افکار و اعمال منفی بسته شود و انسانیت در وجود محفوظ بماند و گر نه انسان بموجودی خطر ناک تبدیل خواهد شد و از رسیدن بهدف اصلی باز خواهد ماند
نکات زیادی در متن سایت وجود دارد که میتواند اثر گذار باشد . حقیر نکات بسیاری را بر خود ضروری یافتم که به یک مورد ان اشاره می شود .
« در هر روحی این استعداد بالقوه نهفته است که جمیع ابعاد خود را به فعل برساند و این حق اولیه روح است ».
خود چیست و ابعادش کدام است ؟
خود ؛ همان من تام یا خود حقیقی است که دارای دو جزء ملکوتی و بشری میباشد .
ابعاد جزء ملکو تی یا بعبارتی ساختار شخصیت روحی روانی – در ص۴۴ راه کمال درج گردیده
.
روح ملکوتی بانسان استعداد کسب فضایل الهی را می بخشد
روح بشری منشاء رفتار های انگیزشی ؛ غریزی ، و احساسی همچنین نیاز های طبیعی جسم است ….که رفتارش همانند بچه یا حیوان است.
انسان می تواند بر حسب انتخاب خود ، مسیر تکامل روحی اش را تعین کند.
یکی از نقاط ضعف حقیر کینه بود نسبت به کسانی که بمن بدی یا صدمه زده اند . با اثر گذاردن تعلیمات استاد و خواندن کتب پی بردم این نقطه ضعف ازار درونی خوداست و
هیچ اثر مثبتی از ان مترتب نیست بدورش ریختم و نیک بینی را جایگزینش نمودم درونآ راحت شدم واحساس بسیار خوبی هم داشتم .
با سلام و تشکر از متیس بلاگ یک تجر به دارم که کمی متو جه ام شده ام این جمله استاد الهی که می فر ما یند کار ساز ما به فکر کار ما ست فکر ما در کار ما ازار ماست یعنی کاری را انجام می دادم که در فکرم برای رضا یت خدا است به قدری در این عمل غرق بودم که نفس خودم را نمی دیدم که چه کلاهی روی سرم میگذارد و چطوری گو لم می ز ند خدای مهر بان یک روشی پیاده کرد که به فکرم هر گز امکا نش نبود شوکی است که در ابتدا سخت است چون چیزی نمی فمیدم ولی هر چه زمان میگذرد دست خدا مهر بان را بیشتر می بینم دیدم به چه طر یقی به دادم رسید و نجا تم داد و بهتر از این نمی شد و می فهمم که خدا همیشه بیاد ماست گر چه تحمل شوک کمی سخت است و چون مثل کسی که بیمار است با ید تحمل کنم تا معا لجه شوم
با سلام مدت ها بود که منتظر چنین چیزی وچنین تفکری برای زندگی بودم من متاسفانه ۲ سال پیش هشتاد درصد بینایی خودررا به خاطر یک بیماری مادرزادی ازدست دادم وخیلی هم در زندگی تنها شدم و همیشه دوست داشتم کسی مرادرک کند اون خدایی که به باور ما نشان دادند این خدایی که در این سایت می شود پیدایش کرد نبود یاد گرفته بودم که اون خدا فقط عذاب می کند ومنتظر این هست که مارا مورد مواخذه قرار دهد
با سلام و تشکر از مهدی جان و اشرف خانم(کامنت۲۶ و۲۷)از این اطلاع رسانی مفیدو با تقدیم درود به متیس عزیز