سخنرانی پروفسور بهرام الهی، بخش اول: روح و من آگاه
در ماه مارس ۲۰۱۱ در کنفرانسی در سوربن، که بخشی از آن در اینجا خواهد آمد، پروفسور بهرام الهی، به جنبههای مختلف تفکر استاد الهی میپردازد. او مثل همیشه با روشی ساده و صریح، چکیدهای از مفاهیم بنیادین این فلسفه را به طور منسجم شرح میدهد.
در آغاز، سؤالاتی همچون، ما که هستیم؟ این «من» که هویت ما را توصیف میکند، چیست؟ چه عاملی به طور ملموس مانع از برقراری ارتباط با او میشود؟ مربوط به موضوع روح و مبارزه با نفس اماره است. سپس، سؤالاتی از قبیل، چرا اینجا هستیم؟ مفهوم زندگی خاکی چیست؟ مربوط به موضوع پیشرفت معنوی در فرایند ادراک: فرایند سیر کمال عقل سلیم میباشد.
در طول سخنرانی، تعریفی بدیع از معنویت ارائه میشود. همچنین نقش ارتباط با مبدأ، ایمان و احساسات نیز روشن میشود.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
تشکر از ترجمۀ این دروس بی نظیر
با عرض سلام
خیلی خالصانه و صمیمانه از پرفسور الهی بابت اجازه پخش این ویدئو و همچنین از شما به خاطر فراهم کردن آن برای ما تشکر می کنم.
البته من تقریبا یک پنجم آخر این ویدئو را نتوانستم ببینم با وجود اینکه اینترنتم مشکلی ندارد.(از قسمت:”چه باید کرد تا در طول زندگی خاکی آگاه تر شویم و از آگاهی تام مان بهتر استفاده کنیم؟” به بعد)
نمی دانم اشکال از چیست! آیا دوستان دیگر توانستند ویدئو را کامل ببینند؟
متیس عزیز ،
تشکر و باز هم صد تشکر از پخش این سخنرانی پر اثر.
تجسم کنید در یک صبح تعطیل شنبه با فکری پریشان و درگیر زندگی روزمره از خواب بیدار شوی و ندانی از کجاشروع کنی و
نتوانی تا حدودی تعادل بین چهار رکن اصلی زندگی برقرار کنی و به ناگاه خود را در برابر کسی ببینی که برایت سخن می گوید و تو را با واقعیت ها آشنا می سازد و در اینجاست که پی می بری تمام این پریشان حالی ها و بی تعادلی ها ریشه در « نفس اماره » دارد،همان نفسی که انرژی روانی منفی و مضری برای روح محسوب می شودو بایستی دایما در حال مبارزه با آن بود.
با گوش کردن به این سخنرانی موجی از امید و انرژی الهی را در خود احساس کردم که به من این توان را می دهد تا در زندگی روزمره جدی تر و فعال تر عمل کنم و مبارزه با نفس را همیشه و در همه حال مد نظر داشته باشم.
با سلام و تشکر از ارائه این مقاله زیبا،متاسفانه بنده بدلیل محدودیت های اینترنتی قادر به دیدن این سخنرانی نیستم اگر بتوانید متن آنرا هم در کامنتی ارائه فرمایید باعث مزید امتنان است با تشکر.
با سلام
مرسی – مرسی – مرسی
خیلی بهتر میشود اگر سایت متیس ویدئوهایش را با فرمتی آنلاین کند که بشود آن را پس و پیش کرد.
با سلام به همه مخلوقات وشکرباریتعالی
هردم از این باغ بری میرسد
تازه تراز تازه تری میرسد
باسلام
باز هم تشکر جانانه از متیس عزیز، انشاءالله خدا توفیق دهد، این درسها را بفهمیم و عمل کنیم.
با سلام وتشکر از زحمات شما عزیزان .
اگر کسی متن کامل این کنفرانس را دیده عاجزانه تقاضا دارم برای ما هم که نتوانستیم ببینیم در کامنتی بگذارند تا ما هم استفاده کنیم نمی دانم چرا اینترنت ما نمی تواند آنرا باز کند . با تشکر
با سلام
متن کنفرانس:
سخنرانی پروفسور بهرام الهی
سوربن, مارس ۲۰۱۱
بخش اول: روح و من آگاه
این «ما» چیست؟ ما چه هستیم؟ ما یک روح هستیم و «منِ» ما از این روح ناشی میشود. وقتی می میریم و روح جسم را ترک می کند, حیات و «منِ» ما را با خود می برد. پس, “منِ” ما می رود. اما این «من» هیچوقت از بین نمی رود. وقتی «من» به وجود آمد دیگر هیچ گاه از بین نمی رود. این «من» همیشه همراه ماست, خواه در روی زمین باشیم, همین «من» است.خواه به آن دنیا برویم, باز هم همین «من» است. خواه در چرخه ی زندگی های متوالی گردش کنیم – که منظورم همیشه به طریق سیر صعودی است – باز هم همین «من» است. (زندگی های متوالی به طریق سیر صعودی: بازگشت روح انسان به چندین زندگی خاکی که در طی آنها, روح به مراتب پایین تر (حیوان, نبات, جماد) نزول نمی کند.)
مثلا, مردم می گویند:«اما این, من نیستم!» « اگر چیزی که شما می گوئید حقیقت دارد و من زندگی های دیگری داشته ام و اعمالم بد بوده است و الان تنبیه شده ام, من نبوده ام! من شخص دیگری بوده ام.» به آنهاست که می گویم: شما بوده اید.
روح ما یک آگاهی خالص است, بدین معنی که آگاهی خالصی است, متشکل از مجموعه ای از قوا. قوه چیزی است که عمل می کند, توانایی دارد و می توان آن را تغییر داد و کم یا زیاد کرد. اما در روی زمین, از کل این آگاهی چه مقداری در اختیارمان است؟ مقداری که در اختیارمان است, متاسفانه به اندازه ی یک سر سوزن است. از کل آگاهی مان فقط سر سوزنی در اختیارمان است که «من آگاه» نامیده میشود. چرا فقط سر سوزنی از این آگاهی را داریم؟ به علت یک حجاب روانی غلیظ. این حجاب روانی ارتباط ما را با تمام – تقریبا تمام آگاهی مان قطع می کند. ما حالت کودکی را داریم که از بدو تولد, چشمانش را با عینک تیره ای که روی آن فقط دو سوراخ ریز است, پوشانده اند. این کودک واقعیت دنیا را از طریق آن دو سوراخ ریز می بیند. پس, میزان آگاهی کودک از واقعیت- خواه مادی خواه معنوی – محدود به چیست؟ به یک سر سوزن.
وقتی عینک را بردارند تازه کودک متوجه گستردگی قوه ی آگاهی اش میشود. وقتی می گوییم تازه متوجه گستردگی قوه آگاهی اش میشود, معنی اش این نیست که می تواند از آن استفاده کند. وقتی می میریم, جسممان را ترک می کنیم و حجاب روانی برداشته میشود. ما مانند آن کودک, ناگهان متوجه میشویم که آگاهی مان نامحدود است و دنیایی که وارد آن شده ایم, بیکران است. اما سطح درک مان همان باقی می ماند, همان شناختی که در روی زمین کسب کرده ایم.
چه باید کرد تا در طول زندگی خاکی آگاه تر شویم و از آگاهی تام مان بهتر استفاده کنیم؟ غلظت حجاب روانی مان را کم کنیم. چه چیزی این غلظت را ایجاد می کند؟ نفس اماره مان. نفس اماره, انرژی روانی منفی و مضری برای روح است که توسط ناخودآگاه روانی ایجاد شده و به سمت آگاهی پیش روی می کند و این انرژی دائما آگاهی ما را در اختیار خود می گیرد. ما خواه ناخواه و به طور مداوم زیر سلطه ی نفس اماره مان هستیم, به جز کسانی که با آن مبارزه می کنند.
با تشکر از ۵ عزیز برای ارائه متن مقاله ولی ایکاش امکان دانلود این ویدیو وجود داشت ،یکبار مثلا در عرض سه ساعت کل فایل دانلود می شد و بعد می شد بارها و بارها آنرا دید و از آن استفاده نمود وحتی به افرادی که کامپیوتر ندارند نشان داد ،و مشکلی که پرویزی عزیز هم اشاره کردند بر طرف می شد و…
بهر تقدیر از متیس عزیز بابت زحمات بی دریغی که می کشند متشکرم ،به چه زحمتی آخر توانستم سمینار را ببینم ولی حیف که بدلیل در دسترس نبودن اینترنت پرسرعت و مشکل فیلترینگ ، نمی توانم بارها آنرا ببینم ،واقعا بر روی من دیدنش هر بار ، بسیار اثرگذار است .متشکرم.
ممنون ممنون باز هم ممنون . واقعا دستتان درد نکند که زحمت کشیدید ومتن کنفرانس را برایمان در کامنت آوردید . خدا خودش توفیق عمل بدهد تابتوانیم از این درسهای گوهر بار نهایت استفاده را ببریم واز طریق عمل به این تعالیم از آقای دکتر الهی تشکر عملی کرده باشیم .
با تشکر . ۱۱/۴/۹۰
با تشکر فراوان، من میخواهم بدانم که اشتباهات گذشته من وقتی پی بردم به غلط بودنشان چطور میتونم از روحم پاک کنم؟ آیا راهی هست؟ یا اینکه تا ابد با من میمانند؟ با تشکر از جواب اگر میدانید؟
با تشکر و قدر دانی از لطف شما
با تشکر فراوان از کنفرانس بسیار جالبی که در سایت گذاشته اید.
خیلی خیلی از ۵ تشکر میکنم که متن ویدئو را چاپ کرد. امیدوارم همیشه از زحمات کاربران کاردان و وارد، بهره مند باشیم.
این درسهای پر بار معنوی جانی تازه بانسان می بخشد .
فرموده ما خواه ناخواه و بطور مداوم زیر سلطه نفس اماره مان هستیم.
بعد از مطالعه مطالب سایت باین نتیجه رسیدم نفس همیشه در هر کجا با ماست و در کمین است روی نقاط ضعف در زمانی که فکرش نمیتوان کرد موثر واقع شود باصطلاح سر بزنگاه فعال میشود و برای ضربه کردن فن خود را بکار می برد و اکثرآ هم حربه اش همراه موفقیت است .روش مبارزه با او را درسهای معنوی بما اموخته است .
۱- حاضر و ناظر دانستن خدا قبل از اقدام بهر کاری و از او طلب کمک نمودن
۲- با نفس همیشه بنظر خصومت و دشمنی نگاه کردن.
۳- مغرور نشدن
با سلام و تشکر فراوان بابت ویدئو جدید و ویدئوهای بعدی که برای ما در نظر گرفته اید…
در جواب نیلوفر عزیز می خواستم عرض کنم که اصولا پشیمانی اثر پاک کنندگی دارد و برای روح خیلی خوب است. بنابراین وقتی اشتباهی کرده ایم و پشیمان میشویم خود این پشیمانی, بسته به عمق و شدتش, می تواند گناه ما را پاک کند که از جمله مثالهای آن مثال فردی در زمان حضرت موسی است که در اثر پشیمانی شدید, خداوند گناهانش را بخشید و می گویند به مرحله ای رسیده بود که می آمدند و نزد او هدایت میشدند. ضمنا این را هم متوجه شده ام که ممکن است گاهی سختی هایی که حواله میشوند برای پاک کردن خطاها و اشتباهاتی باشد که در گذشته مرتکب شده ایم تا آنها را از وجودمان پاک کنند.
با تشکر از متیس گرامی برای قرار دادن این کنفرانس پر معنا بر روی سایت ،در جواب نیلوفر عزیز ،تا آنجا که فهمیده ام و حتی مسلکها و مذاهب و ادیان دیگر هم تا جایی که می دانم در این نکته مشترکند که می توان خطا ها را با گرفتن درس آنها و عملکرد صحیح و ندامت و عذر خواهی و کمک خواهی از خداوند ،قطعا خطاهای گذشته بر طرف می شود و باعث رشد هم می شود چون همگی انسانها از پایینترین سطح کمال (انتهای قوس نزولی) سیر کمال خود را شروع می کنند پس قطعا حتی آنکه امروزه به بالاترین نقطه ی کمال رسیده است قطعا قبل از این مرحله ، خطاهای زیادی انجام داده است ولی درس گرفته و جبران کرده است ،زیرا معصوم مطلق فقط خداست ،پشیمانی و ندامت از عملکرد بدمان در حد تعادل ،آنگونه که یادگرفته ام حالت بسیار کمک کننده ایست .
با سلام به niloofar عزیز: “افکار، گفتار و اعمال انسان، همگی، برای همیشه ضبط است”
می خواستم پیشنهاد کنم که اگر زحمتی نیست کتاب راه کمال (دکتر بهرام الهی ) فصل هجده (ثبت اعمال و افکار)و فصل نوزده( پی آمد اعمال) را مطالعه کنید، مطمئنم که راه گشا خواهد بود، بعدا اگر موضوعی قابل درک نبود به بحث بگذاریم. “در آن دنیا، اگر کسی استحقاق نداشته باشد که خداوند بر بعضی اعمال شرم آور او پرده بکشد، آن عیب پوشیده نمی ماند و کسانی (ارواح مجاز) می توانند آن را ببینند…” پس از این جمله می توان نتیجه گرفت که وقتی فهمیدیم چه اعمال شرم آوری داریم، بعد از آن تلاش و کوشش کنیم که آن استحقاق را پیدا کنیم، که خداوند از روی کرم و بزرگواریش آن را پنهان کند. طبق قانون هر چیزی که خلق شد از بین نمی رود و تمام ضبط کنندها آن را ثبت و ضبط می کنند. البته الان که دارم این مطلب را می نویسم، تمام وجودم شرمنده و گناه کارم، و می ترسم این مطالب را می گویم، ولی انسان باید واقع بین و واقع نگر باشد، ما اومدیم تربیت شویم، و اینها لازمه سلوک است، او عادل است، ولی انشاءالله خودش از دیده کریمی، رحیمی، لطف، و گذشت ما را تربیت کند.
در مبارزه با نفس ابتدا باید بفهمیم نفس چیست تا بتوانیم با آن مبارزه کنیم،یعنی قدم اول “تشخیص” است.با توجه به اینکه معمولاً ما در نگاهمان دچار قضاوت نادرست هستیم، چگونه متوجه شویم درست مبارزه می کنیم؟ آیا معیاری برای این موضوع وجود دارد؟
از تمام دست اندر کاران گرامی ممنونم که راهکارهای ارایه شده توسط آقای دکتر را انتشار می دهند. امیدوارم به اتفاق همه دوستان بتوانیم در عمل به آن ها کوشا باشیم.
سلام. با سپاس از متیس عزیز و دوست محترم ۵ به خاطر ارائه متن کنفرانس.
با سلام و تشکر بسیار ویژه از جناب متیس عزیزکه در این یخبندان معنوی با گذاشتن چنین ویدوئوهاو مطالب مفیدی از یخزدن روحهای انسانها جلوگیری میکنند.
در جواب نیلوفر عزیز باید بگم چیزی که من از تعالیم استاد الهی فهمیدم اینکه مهلتهایی که در این پنجاه هزار سال خدا به بندگانش میدهد در واقع اتمام حجتی است برای پاک کردن اشتباهات گذشته ای که مرتکب شده و روحش را لکه دار کرده.روح در هر رفت و امدی هوشیار تر میشه وبه هر نحوی که خدا خودش صلاح بداند اشتباهاتش را پاک خواهد کرد.یکی از نعمتهای فراموش کردن زندگی های متوالی همین است که ما مایوس نشویم که چقدر روحمان در گذشته به غلط رفتار کرده است.تنها راهی هم که من از این تعالیم یاد گرفتم این است که فکرم را با اصول درست پرورش بدهم تا دچار اشتباهات قبلی نشوم
باسلام وتشکرفراوان از این درس بسیار عالی وملموس که دیدانسان را بر ساختار وجودش باز می کند و این امکان را میدهد تا در یک نگاه کلی بداند چه باید بکند تا این حجاب روانی کم کم رقیق شده وبه کمک خدای مهربان کنار برودو یا محو گردد.
در ضمن این مطلب را هم خوب متوجه نشدم که فرموده اند وقتی به آندنیا میرویم ناگهان متوجه می شویم که آگاهیمان نامحدود است ولی درکی از آن نداریم .
سوال :مگر نه این است که آگاهی یعنی آنچه من به آن آگاهم و آنرا می فهمم پس چطور درکی از آن ندارم ؟ منظورشان از این جمله چیست .ممنون می شوم چنانچه دوستان عزیز در این باره توضیحاتی بدهند .
با تشکر ازمتیس عزیز و کلیه دست اندرکاران
در مورد سوال کامنت ۲۱ که فرموده اند چگونه متوجه شویم درست مبارزه مکنیم وآیا معیاری برای این موضوع وجود دارد؟
باید عرض کنم که ما وظائفی بر عهده داریم که بر حسب اولویت
در طب روح و دیگر کتب این راه نوشته شده است (وظیفه نسبت به خود روح وجسم -همسر و…). اگر هر آن متوجه این موضوع باشیم که آیا مثلا وظیفه ام راجع به جسمم را دارم درست انجام می دهم یانه سلامتش را با به اندازه خوردن ،مفید خوردن وورزش کردن متناسب تضمین می نمایم یا نه ،این خود معیارهائی است که با آنها سلامت ورشد جسم، این موجودی که به امانت دست ماست حاصل می گردد ،همین طور راجع به روحمان-همسرمان و…حقوق دیگران .
یعنی اگر مبارزات ما در مسیر انجام وظائف مان باشد هم معیار داریم وهم بهترین نتیجه ها را خواهیم گرفت .
با تشکر
با سلام و تشکر از همه کسانیکه موجب توجه ما میشوند به آن منبع عشق الهی
من از این سخنرانی ارزشمند انگیزه ای صد ها برابر بلکه هزاران برابر برای مبارزه با نفس پیدا کردم؛ به این می ماند چشم اندازی از طلوع آفتاب در برابر چشمانم باز شده است و تا بی کرانه آسمانها را در درخششی وصف ناپذیر میتوانم ببینم. الهی شکر و چقدر این لحظه شکوفایی زیباست!؛
در مورد کامنت ۲۵ شاید مثالی مطلب را روشن کند. مثلا وارد یک مغازه که پر از وسایل الکترونیک است میشویم. انواع وسایل را می بینیم و نام بعضی از این دستگاهها را شاید قبلا شنیده باشیم ولی آیا نحوه استفاده از آنها را کاملا بلدیم؟ خیر باید نحوه کار با آنها را یاد بگیریم. و تازه هر کدام از ما در حد سطح خودمان از آن دستگاه استفاده میکنیم مثلا دو نفر کامپیوتر دارند یکی فقط از آن برای کارهای ساده مثل تایپ استفاده می کند و یکی دیگر در حد دانشش برای برنامه ریزی استفاده میکند در نتیجه هر دو از وجود کامپیوتر آگاهند ولی هر کدام بنا به شناخت و دانششان از آن استفاده میکنند.
با توجه به کامنت ۲۵ش -ن
منهم این سؤال شما در فکرم بود. بعد مثال کودک که پروفسور الهی ایراد کرده اند, موضوع را برابم روشن کرد. فهمیدم آگاهی و شناخت یا درک با هم فرق میکنند. مثلا کودک بعد از برداشتن عینک, ماشین میبینه, اتوبوس میبینه, دوچرخه میبینه, موتور میبینه و سایر وسائل و چیزهای دیگر. این میشه آگاهی پیدا کردن از وجود اشیاء دور و اطراف. اما کودک شناختی از نحوه استفاده از هیچیک از این وسائل را نخواهد داشت و حتی درکی از اینکه اینها برای چه منظوری استفاده میشوند را هم نمی کند.
ممنون هستم از مثال های قشنگی که عزیزان: ن-م وکاوه به سوالم در کامنت ۲۵ دادند.
با تشکر از ۵
در مورد سوال ش-ن عزیز ،جوابهای دوستان بسیار جالب بود همانطور که دوستان اشاره کردند شاید منظور این بود که فرد می فهمد که حوزه ادراکش، بینهایت ِ بالقوه است و از اینکه چه حجم اندکی از آن را بالفعل کرده است نیز آگاه شده و از اینکه نمی تواند از آن حجم ِ بلا استفاده ، استفاده کند و از لذت و عزت و… بسیاری از مزایای داشتن چنان میدان ادراک بزرگ ِ بالقوه ایی بی بهره است دچار رنج و خجلت و احساس عذاب و بی لیاقتی و… می شود در حالیکه شرافت خمیره وجودیش شده است و…
مثلا فرد معتادی که تمام پول و سلامتی اش را خرج اعتیاد کرده وقتی که می بیند با همانقدر پول و سلامتی که او هدر داده دیگران چقدر لذت می برند و مفیدند و عزیز و… و او در چه محدودیت و ذلتیست دچار عذابی سخت می شود می بیند بطور بالفعل چقدر میتوانست مفید و خوشبخت و عزیز و… باشد و حالا بطور بالقوه چقدر امکانات و تواناییهایش حقیر شده است .
با سلام و تشکر از ترجمه این کنفرانس زیبا، در مورد سوال ۶ گرامی ،فکر میکنم آنچه مغایر اصول پاکی ،راستی ،نیستی و ردآ باشد نفس اماره است و برای شناسایی هر مورد بطور ریز و جزیی ، … باید بگویم اصولا ما دو رسول داریم رسول بیرونی که همان اولیاالله زمانمان هستند که بد و خوب را در کتب و راهنماییهای خود به تفصیل بیان می فرمایند ،دیگری رسولان باطنی ماست که عقل و وجدان و نفس ملهمه و نفس مطمئنه مان می باشد ، در هر موردی که با گفته ی یکی از این دو نوع رسول در زندگیمان مغایرت داشت باید زنگ خطر روحیمان به صدا در آید و بیشتر فکر و احتیاط و مداقه کنیم که آیا حقی را زایل نمی کنیم ؟ آیا از خود طرفداری بیجا نمی کنیم ؟ و… خود را جای طرف مقابل بگذاریم …،اگر حق جو باشیم و کمی از حوزه ی منافع خود بتوانیم بسمت حقیقت فراتر برویم با کمک او ،پی به حقیقت بیشتری از نفس اماره و حقیقت می بریم چون حقیقت نسبیست و متناسب شرایط ماست حقیقت مطلق در هر امری فقط نزد خداست .
هر چقدر به آنچه که می دانیم بد است عمل نکنیم رشدی در ما حاصل می شود که چشم مان را به بدیهای دیگرمان روشنتر کرده و ما را در مبازه با نفسمان قویتر و داناتر و بیناتر مینماید . پس فرآیند شناخت نفس اماره ،تدریجیست و مطالعه و عمل و توکل می خواهد ،و مبارزه با نفس اماره نیاز به تحمل فشار و رنج و محرومیت های جسمی و روانی و نترسیدن و…دارد که نیاز به انگیزه و اراده و عشق و هدفمداری و آخرت اندیشی و… کمک خالق دارد ممنونم از سوال زیبایتان .
با سپاس فراوان از دست اندرکاران متیس برای این هدیهء بی نظیر، همینطور ممنون از ۵ عزیز برای تایپ مقاله که مرور چند باره و تعمق در مطلب را آسانتر می کند.
“خالق با آگاه کردن ما از حقیقت وجودی مان و نشان دادن ما، به ما، قصد دارد که عینک تیره را از روی چشمانمان بر دارد.
ولی معنی اش این نیست که می توانیم از آگاهی مان استفاده کنیم. سطح درک مان همان باقی می ماند, همان شناختی که در روی زمین کسب کرده ایم. حال که اینجائیم و هنوز فرصت کسب آن شناخت را داریم، باید سعی کنیم. خیلی مشکل است. ولی از ما سعی میخواهد نه پیروزی! فرموده:
«چه باید کرد تا در طول زندگی خاکی آگاه تر شویم و از آگاهی تام مان بهتر استفاده کنیم؟ غلظت حجاب روانی مان را کم کنیم. چه چیزی این غلظت را ایجاد می کند؟ نفس اماره مان.»
«ما خواه ناخواه و به طور مداوم زیر سلطهء نفس اماره مان هستیم, به جز کسانی که با آن مبارزه می کنند.»
نکته ای مهم، قابل تعمق و توجه است. مبارزه با نفس اماره ما را از زیر سلطهء آن خارج می کند. فرموده مبارزه با آن، نه پیروزی بر آن!
با سلام مرسی از توضیحات دوستان برای سوال ش-ن، منم استفاده کردم. اما من نیز از جنبه دیگری می خوام مسئله را باز کنم. اینکه انسان در بینهایت بعدی خلق شده، و هدف رسیدن به بی نهایت بعدی است. طبق تعاریف هر گاه ما عمل مثبتی انجام می دهیم یک شمع در وجودمان روشن می شود و زنجیره اعمال مثبت کمک میکند به بیشتر شدن شمع های وجودمان. بی نهایت بعدی فطری است، و در وجود تمام انسانها طبق عدالت وجود دارد. ولی ما تا بارها و بارها مارگزیده نشویم و مبارزه نکنیم، و این بعدها را از قوه به فعل درنیاوریم همچنان دربسته می ماند، آقای دکتر در مباحث قبل فرمودند که وجودمان را محل بایگانی اصول نکینم، مبارزه کنیم و به لطف خدا امیدوار باشیم که این بی نهایت بعدی ها را به فعل درآوریم و آنگاه از آگاهی تام برخوردار باشیم. وقتی به آن دنیا رفتیم می بینیم در چه زمان استثنایی زندگی می کردیم، و چقدر بی توجهی می کردیم، انشاءالله درک این موقعیت را خدا خودش به ما بدهد. در ضمن برای درک بهتر موضوع مبحث چهارم کتاب طب روح ( فکر، آگاهی، میدان ادراک) کمک بسیار زیادی می کند، .
با عرض سلام و تشکر از این ویدئو زیبا و خبر خوشحال کننده تان بابت گذاشتن بقیه ویدئوها در قسمتهای بعدی…
چند سوال دارم:
۱- “ما یک روح هستیم و «منِ» ما از این روح ناشی میشود.”. “من” ما, آیا منظور از این من, ذره الهی است؟
۲- “وقتی می میریم و روح جسم را ترک می کند, حیات و «منِ» ما را با خود می برد.” روح بعد از ترک جسم, حیات و من ما را با خود می برد یعنی چه؟ مخصوصا سوالم در مورد “حیات” است؟ مگر حیات چیزی است که روح آنرا با خود ببرد؟؟ اصولا مگر نه اینکه حیات ما ناشی از خود روح است؟ معنی این جمله را نمی فهمم . ممنون میشوم در درک آن کمکم کنید.
۳- “روح ما یک آگاهی خالص است, بدین معنی که آگاهی خالصی است, متشکل از مجموعه ای از قوا.” منظور از آگاهی خالص چیست؟؟ من همیشه فکر می کردم که ما آگاهی را به دست می آوریم و آنرا افزایش میدهیم… معنی اینکه روح ما یک آگاهی خالص است چیست؟ آیا یعنی بالقوه می تواند آگاهی باشد؟؟
با تشکر
با سلام
سوال ۱- در متن تعریف قوه به این صورت آمده است: “قوه چیزی است که عمل می کند, توانایی دارد و می توان آن را تغییر داد و کم یا زیاد کرد.” خیلی خوشحال شدم که این تعریف را دیدم چون در کنفرانس قبلی هم در مورد قوا صحبت شده بود و دوستان نظرات متفاوتی داده بودند که قوه چیست و من حقیقت ماجرا را نفهمیده بودم.
آنچه که در نظرات دوستان در کنفرانس قبلی در مورد قوا آمده بود به طور خلاصه عبارت بود از :
۱- قوای روح بشری که شامل قوه شهویه و غضبیه و وهمیه میباشد
۲- قوای فکری و فهمی و دراکه و عقلی
۳- ایمان
۴- صفاتی که توانایی محسوب می شوند و با نفس (عدم تعادل کارکردی و صفاتی) دست و پنجه نرم می کنند مثل: صبر، رقت قلب.
۵- پنج حس باطنی ( که در کنار پنج حس ظاهری در آثارالحق ذکر شده است و الان نامشان را به یاد نمی آورم)
۶- دوست عزیزی هم ذکر کرده اند که ” من حسادت و بخالت و بدجنسی و انتقام جویی و …. (نفس اماره) را قوا یا توانایی فرض نمی گیرم چون خلقت نشده بلکه چون هنوز آن قوا و توانایی هایم را در عمل نمی شناسم، این عدم تعادلها بروز می کنند.”
حال این سوالات در ذهنم است:
آیا قوا فقط شامل نفس ملهمه, مطمئنه, لوامه میشود؟
آیا شامل اراده و عقل هم میشود؟
آیا صفات الهی که در وجودمان رشده کرده است هم یک قوه محسوب میشود؟
آیا نفس اماره هم خودش قوه محسوب میشود؟ با خواندن تعریف فوق, به نظر من همان نفس اماره هم یک قوه محسوب میشود چون: عمل می کند, توانایی دارد و می توان آن را تغییر داد و کم یا زیاد کرد. (از طریق مبارزه یا عدم مبارزه)
اگر لطف کنید بفرمائید که کدام موارد شماره دار ( که در بالا ذکر شد), جزء قوا محسوب میشوند ممنون میشوم.
سوال ۲- اگر تمام موارد فوق را در نظر بگیریم که با این حساب تمام وجودمان(ارگانیزم روحی – روانیمان) “قوه” محسوب میشود و دیگر ما چیزی به غیر از “قوه” نیستیم. آیا درست متوجه شده ام؟
درخواست از دوستان دارم که مرا در درک این مطلب یاری کنند.
با تشکر از راهنمائی های شما
از همه نظرات دوستان عزیز استفاده بسیار بردم اما گاهی اوقات بین خواسته نفس (طغیان نفس ) وحفظ حقوق وشخصیتم , گیچ میشوم ونمیدانم نفس اماره است یا ملهمه ووجدان که میگوید ان کاررا انجام بده . در همان لحظات بسیار طوفانی ونزاع درونی عجله دارم چون مثلا به من توهین شده حق انطرف را کف دستش بگذارم , نمیتوانم آنچه مغایر اصول اخلاقی است را پیدا کنم. کاری که من کردم وبسیار جواب داده اول از هرچیزی به خدا پناه میبرم ودوم چون میبینم برای انجام ان کارخیلی عجله دارم این **عجله **…متوجهم میکند که نفس اماره است که میخواهد تصمیم بگیردودارد مرا از خدا دور میکند .در مبانی معنویت فطری ص۱۳۰ میفرمایند نفس اماره نیرویی است اهل استدلال و*سخت فعال *و …. امیدوارم موفق باشیم
با سلام و سپاس
در جواب نیلوفر ،یک گفتار از حضرت شیخ(ملک جان نعمتی)
توجهم را جلب کرد.
سوال:کسی درمانی برای گناهانش خواست
جواب:راستی و درستی را در افکارت رسوخ بده،یعنی در قلبت فرو ببر.هرگز در فکر تقلب با مردم زمان نباش.
نگو چون قانون بشر این است که فلان کس با من بد بده،من هم باید با او بد باشم.
هنر آن است که با بدان خوب باشی والا با خوب،هر کسی خوب است.فقط در اینجا اشتباه نشود،حماقت غیر از راستی و درستی
است.احمق ، بدون شناخت راستی و درستی پیش میکند و از همه فریب میخورد.ولی عاقل ، طرف را میشناسد،
ولی چون در وجود خودش میخواهد راستی قرار بدهد با آن طرف طوری رفتار میکند هم
درستکار باشد و هم فریب نخورد.اینها قانون روحی شماست.
وقتی آن را در وجود خودت شناختی و تعلیم دادی گناه سابقت بخشوده میشود و در آینده هم مرتکب گناه نخواهی شد.
از کتاب ملک جان نعمتی
با سلام بی نهایت ممنون و انرژی گرفتم
با تشکر از همه دوستانی که جواب سوال مرا دادند، روز من را ساختید، من به عشق الهی متوسلم و میدانم خداوند از درون من آگاه است، در مراودات روزانه هم تمام سعیم ایست که به بهترین نحو با مردم با مهر و عطوفت رفتار کنم، تا قبول خدا چه باشد. باز هم از این که جواب مرا دادید ممنونم.
در مورد سوال ۶ عزیز ،شخصا خیلی خوب ،خوب و بد را تشخیص می دهم همه می دانیم دزدی به هر شکل ،دروغ به هر نحو، تهمت ، انواع خیانتها ،تضییع حقوق دیگران ،بد اخلاقی و پرخاشگری و… بد است ،فرضا اگر جایی هم برایم ابهام داشته است خودم را به جای طرف مقابل گذاشته ام و کار اخلاقی را با کمی تفکر متوجه شده ام ،ولی مسئله ی من اینجاست که نفس اماره به هزاران حیله این حسه ِ حساسیت نسبت به سرنوشت اخروی ام و نگاه او و پایبندی به مبارزه با کژی در درونم و نیک بودن را از ذهنم می برد .در واقع توجهم به بازی ها و مسایلی جذب می شود که برای آن به زمین نیامده ام ،انشاالله خداوند خودشان مارا به راه نیک بالاجبار هدایت نمایند .
یکی از نکات مهم حجاب روانی غلیظ است که مانع اگاهی ما میشود و چیزی که این غلظت را ایجاد می کند نفس اماره مان است که انرژی روانی منفی و مضری برای روح محسوب است -حال ببینیم نفس چیست و چگونه باید با ان مبارزه کرد .
نفس اماره –
اماره یعنی بسیار امر کننده ، از غرایز و طبیعت حیوانی سر چشمه می گیرد ، منشاء هوی و هوس نفسانی می باشد ، پیروی از ان انسان را از خدا دور کرده و بسوی قهقهرا می کشاند .
روح در اثر هوای نفس اماره سیر قهقرائی می کند.
راه مبارزه –
هیچکس بدون نظر مقام مظهریت یا اولی الامر نمی تواند نفس را رام نماید.
غرور و تکبر و هستی نداشته باشیم.
بنظر خصومت به نفس نگاه کنیم .
خدمت بخلق و اخترام بحقوق دیگران . و بعضی موارد که در درسهای معنوی و اثار می توان یافت کما اینکه این نکات هم از روی اثار جمع اوری شده.
با تشکر از آب، من الان مفهوم کامل حرف شما را گرفتم و بینهایت متشکرم. میدانم که خدا با من است و من تنها نیستم، تمام سعیام این استکه تا میتونم در جهتی که سلامت عقل و روحم است پیش بروم. باز هم تشکر میکنم.
با سلام در مورد سوال s.m عزیز ،”منه ما” ،به نظر من ذره الهی، بعید است که منظور باشد چون اگر جای این کلمه در جمله ،ذره ی الهی بگذاریم می شود ” ذره ی الهیه ما از این روح ناشی میشود” در حالیکه ذره ی الهی ما از خداوند بلاواسطه ایجاد وناشی شده و در درون روح ما قرار می گیرد ،فکر میکنم منظور این شاید باشد که آن خودیتی که احساس می کنیم نه از جسم وقوایش ،بلکه ازین روح (منه اصلیه ما) ناشی شده است یعنی در واقع انسان روح است نه جسد ، خب این سخنرانی در جایی دارد برگزار می شود که هنوز عده ایی این قضیه را قبول ندارند .در مورد سوال دوم هم بنظر می آید منظور همانست که آنچه که زندگی و حیات در خود حس میکنیم در همین روح است که با ترک جسم در واقع جسم می میرد و ما با تمامیت آنچه که هستیم و داریم (روحمان)و خودیتمان به آن دنیا می رویم (یعنی خودیتمان روحمانست)یعنی آنچه زندگی وحیات در خود حس میکنیم با روحمان به بعدی دیگر می رود،یعنی با مرگ چیزی از احساس حیات و بودنمان کسر نمی شودهمه اش در روحمانست و میماند و با تمام این حس بودن و حیات ازین دنیا می رویم.در مورد سوال سومتان، ای برادر تو همه اندیشه ایی -مابقی خود استخوان و ریشه ایی . همین الان هم در واقع اصله ما وجسممان از اندیشه (مغز) و یکسری قوه ها که در خدمت مغزمانست ریشه میگیرد قوه های بینایی و لامسه و… و یکسری ابزار ها مانند دست و پا و… که در خدمت آگاهی یا اندیشه یا مغزمانست که آن هم از روحمان دستور می گیرد و در واقع منبع اندیشه ی اصلی و خودمان روحمانست ،مثلا یکی از بزرگترین فیزیکدانان جهان تقریبا تمام بدنش فلجست و حتی صحبت هم نمی تواند بکند و… ولی هوش بسیار سرشاری دارد و به آن درجه مادی رسیده است ولی چه بساافراد ناقص العقلی وجود دارند که با توجه به سلامت تمامی اعضای دیگر بدنشان در مراکز بهزیستی ،ازیشان مراقبت میشود و ظاهرا فقط از جامعه خدمت می گیرند و حتی کارهای شخصیشان را با کمک پرستاران انجام می دهند،پس اصله ما اندیشه است، و روح که مرکز آن است از طریق مغز ،به اندامهای مختلف ما فرمان می دهد و برای ما تصمیم سازی میکند تا کاری انجام شود و… حال وقتی میمیریم واسطه یا جسم را ترک کرده و این روح که مرکز آگاهی و تصمیم سازی یا آگاهی خالص است در آن دنیا به وسیله ی ابزاری (قوه هایی) که مانند دست و پا و مغز و چشم و… زمینی ما برای روح هستند کارهای خود را انجام می دهد یعنی ما میشویم آگاهی خالص بعلاوه ی قوایی ،در واقع پس اصل ما آگاهی خالص است بعلاوه ی یکسری قوا،که همانطور هم که شما فرمودید می توان و باید این آگاهی پایه ایی که داریم را همواره رشد و پرورش ،به سمت کمال نهاییش بدهیم.
با سلام پرواز عزیز،با توجه به تعریف قوه آنچنان که فرموده اند : “قوه ««چیزی است که عمل می کند»», توانایی دارد و می توان آن را تغییر داد و کم یا زیاد کرد”.
ولی نفس اماره چون وجود ذاتی ندارد ،«چیزی نیست که عمل می کند» ،و یک تعریف ذهنیست برای نامیدن پدیده ایی که حاصل از عدم تعادل قوای روحانی ماست ، یعنی نفس اماره (مرکز فرمان دهنده ی پلیدی )در ما وجود خارجی ندارد یعنی یک چنین مرکزی در ما از ابتدا آفریده و نهاده نشده است پس شامل قسمت اول تعریف نمی شود چون «چیزی نیست »که عمل میکند زیرا یک مفهوم انتزاعی برای مبارزه بهتر و آگاهی و نامیدن و شناختن بیشتر این عدم تعادلهاست،مثلا صفت بد پرخوری ،میگوییم حاصل از نفس اماره مان است،در حالیکه این صفت ناشی از غریزه لذت بردن و جلب منفعت و دفع ضررست که بسیار در حد تعادل و به جایش قوای خوب و مفیدی اند و برای سیر کمال لازم ،ولی چون روحمان یاد نگرفته آنها را متعادل و به جا و صحیح استفاده کند در واقع باعث ضرر و عذابمان (بجای لذت و خوشیمان)در دو دنیا میشوند .به این خاطر این عدم تعادلها را نفس اماره نامیده اند تا بتوانیم آنرا بنامیم و با آن راحتتر مبارزه کرده واین پدیده را بهتر بشناسیم و… وگرنه وجود خلقتی ندارد که بتوان به آن «چیزی است که عمل می کند» گفت.مثالی ساده:کودک دارای قوه ی دراکه و پنج قوه ی مشهوره ی دیگر و قوای عضلانی و…. است حال چون نمی تواند در ابتدا سیگنالهای رابط مغز و اعضایش را بدرستی کنترل و تنظیم نماید و بی تجربه و ناآگاه است مثلا با دستش ناخودآگاه به سر یا چشمش ضربات ناراحت کننده ایی وارد می کند در حالیکه نمی خواهد برخلاف منافعش عمل کند ولی ناخواسته میکند، پس کسی نمی گوید که او دارای قوه ای است به نام قوه ی ” خودآزاری درونی” ،ولی این عدم تعادلها بین قوایش تا زمانی که به آگاهی و تجربه برسد بدون اینکه خودش بخواهد او را آزار داده و لطمه اش می زند و در واقع کارٌ قوه ی خود آزاریه درونی را در او این عدم تعادلها و نا آگاهیها انجام می دهند ،مثلا کودک حس و قوه ایی دارد بنام کنجکاوی و یادگیری شدید که برای بقای او و رشدش ضروریست ولی همین حس ،و ناآگاهی و بی تجربگی او باعث می شود که مثلا از پله بیفتد یا دستش را به بخاری بزند و …به خود لطمه بزند ،یکی از کارهای والدین مادی و معنوی اینست که سعی می کنند کمترین تجربه های تلخ ولی آموزنده را کودکان مادی و معنویشان داشته باشند و حتی المقدور تجربه ایی نباشد که کل ارگانیزم (جسمی با روحی) کودک را بطور جدی و غیرقابل برگشت تخریب نماید . قوه ایی به نام نفس اماره بطور خلقتی نداریم زیرا خداوند بد خلق نمی کند.همانطور که در نهاد کودک قوه ی خودآزاری وجود ندارد.ولی مابقی “«چیزهایی را که عمل می کند», توانایی دارد و می توان آن را تغییر داد و کم یا زیاد کرد”، را طبق تعریف میتوانیم قوه بنمانیم . یعنی قوه واقعا وجود خارجی دارد در حالیکه نفس اماره صرفا یک تعریفست از یک پدیده ی گذرا. اینجاست که مشخص می شود که معنای هرم فلسفی چیست تک تک جملات کتابها و صحبتها باهم سازگارست. با تشکر از سوال زیبای شما.
با سلام به s.m عزیز:
در مورد سوال ۱: با شما هم عقیده هستم، به نظرمن هم “من ” همان ذره الهی است.در مثال پرتاب ماهواره به فضا، دیدیم که قسمتهایی از موشک در مراحل مختلف از ماهواره جدا می شد تا ماهواره در مدار خودش قرار بگیرد. برای رسیدن “من” به آگاهی تام باید مراحل ( سیرکمال، زندگی های متوالی به طریق قوس صعودی ) را طی کند. وقتی می گویی روح من، جسم من و … این من چیست؟ که حتی روح هم به “من” تعلق می گیرد. این “من” همان نفخه دم پروردگاری است.
سوال ۲: وقتی می میریم روح حیات و “من “را با خود می برد. درست است به نظر من حیات همان اثرات اعمال مثبت و منفی ای است که در طول زندگی کسب کرده ایم و در روح ثبت و ضبط است و به حیاتش ادامه می دهد.
سوال ۳: در مبحث ششم طب روح ( خود) توضیح کامل است که روح ملکوتی خالص است ولی پخته نیست، در این صورت با روح بشری ادقام می شود و “خود” بوجود می آید تا به قوام برسد و به آگاهی تام نزدیک شود.
« من » ما همان « من تام » یا« خود حقیقی » یا« خود » است
اما خود یا ارگانیزم معنوی انسان موجودی است مادی و بی نهایت لطیف .. این موجود منشاء خود اگاهی ، ادراکات ، احساسات و استعدادهائی است که ازویژگیهای انسان محسوب می شود « خود » بالقوه دارای استعداد رشد و تحول به سوی کمال است وهر گاه این استعداد، به طور کامل ، به فعل در اید ، انسان بغایت رشد روحی خود ، یعنی کمال رسیده است .
برگرفته از کتاب راه کمال
با سلام
چقدر جواب علی اقا جامع و کامل بود و خیلی به دل نشست ممنون از سوالات به این خوبی دوستمون s.M عزیز
با سلام
به نظر من ” خود” و “من” باهم تفاوت دارند. چون وقتی روح ملکوتی با روح بشری( ترکیبات روح بشری: روحهای جمادی،نباتی و حیوانی) ترکیب می شود زیگوت روحی بنام “خود” تشکیل می شود و نمی توان آنها را از هم جدا کرد، چون اینها در عرض هم مستند نه در طول هم. اگر صحبت از روح ملکوتی و روح بشری جداگانه به میان می آید(در مورد بشر) به نظرم برای درک مطلب است و اینکه اعمالمان را تجزیه و تحلیل کنیم، برای بهتر شدن مبارزه و اینکه ریشه یابی کنیم که هر نوع عمل از چه چیزی ریشه می گیرد و راه مبارزه با آن را درست تشخیص دهیم. ولی “من” به نظرم همان نفخه دم پروردگاری است و سیم ارتباطی ما و خدای زمان. شاید می توان گفت همان ماهیت وجودی هر کس.
خانم نرکس محترم –
نفسهای جهار گانه عبارتند از :
۱- نفس اماره : بسیار امر کننده .
۲- نفس لوامه : بسیار ملامت کننده .
۳- نفس ملهمه : الهام کننده .
۴- نفس مطمئنه : اطمینان و ارامش دهنده.
برهان الحق جلد ۵- ص.۳۷۳
ساختار شخصیت روحی روانی انسان بر اساس مفهوم « من تام »۱- ایگو ۲- اید ۳- نفس اماره ۴- سوپر اید ۵- نفس لوامه ۶- نفس ملهمه ۷- نفس مطمئنه ۸- ضمیر نا خود اگاه
۹- ضمیر پیش اگاه ۱۰- ضمیر خود اگاه
روح ملکوتی …………….
روح بشری یا اید ( نفس کار گر – نفس اماره )
ص۴۴ راه کمال
در مورد این جمله«قتی می میریم و روح جسم را ترک می کند, حیات و «منِ» ما را با خود می برد.» منظور از حیات مایه حیاتی است که هیچگاه از بین نمیرود و در روح ملکوتی است.در آثارالحق گفتار ۷۵۰ آمده است: اثر حیاتی یا جوهر، به واسطهی حرکت علت و معلول، از جماد و نبات و حیوان به بشر میرسد. به بشر که برسد، روح ملکوتی وارد میشود و بقیه را در خود حل میکند. …آن « خودی خود » همان مایهی حیاتی است. وقتی بشر مرد، قوهی حیاتی همراه با روح ملکوتی میرود. قوهی حیاتی ظرفی است برای روح ملکوتی و همین طور گردش میکند از بشر به بشر. و چون هر بشری هم دارای یک قوهی حیاتی مخصوص به خودش است هر بار ترکیبات جدیدی پیدا میکند. اینکه شخص قالبهای متعددی را که داشته به یاد میآورد به واسطهی همان مایهی حیاتی است (که ظرف است برای روح ملکوتی) و بعد از مرگ هم باقی میماند.
در مورد من هم به نظر میرسد آنچه روح در هر زندگی فرا میگیرد در من اوست که هویت واقعی روح است و همراهش است. اگر زندگی متوالی را مانند دوران زندگی یک فرد در نظر بگیریم کودکی بلوغ جوانی و … وپیری. در کودکی دوچرخه سواری را میاموزیم این جزیی از ما می شود و در جوانی رانندگی و در سن بالاتر شغلی را یاد می گیریم و غیره سنمان و ظاهرمان دائم تغییر می کنند ولی همیشه این آموخته ها در ما ثبتند و در هر دوره کامل تر می شود ولی هیچکدام با یادگیری جدید از بین نمیرود. روح که در مثال آن کودک است هر چه یادبگیرد در من خودش میماند و بعد در زندگیهای مختلف (مانند دوران مختلف زندگی مادی که در بالا گفتیم) هر چه در هر زندگی میآموزد با خود میبرد و همانطور دانشش را زیاد می کند بدون فراموشی آنچه قبلا آموخته
در نظریات داده شده اکثرا صحبت از قوه بمیان امده .
تا انجا که حقیر درک کرده ام قوه را نمیتوان محدود به موضوع و مطلب خاصی نمود میدان قوه باندازه کائنات وسیع است و بطور کلی هر چیز که دارای رشد و حرکت است قوه باعث ان رشد و حرکت گردیده .
قوه نیروئی است که در جماد ، نبات ، حیوان و انسان وجود دارد . مثال
در جماد باعث رشد نباتات یعنی از یک هسته درختی پربار که در نتیجه تمام نباتات و ثمرات انها در اثر همان قوه ای است که در هسته یا دانه یا تخمه ان نوع بخصوص نبات وجود داردو خاک در رشد موثراست
در حیوانات و انسان نیز نطفه یا تخم پرندگان باعث بوجود امدن حیوان و انسان می گردند .
حال مثال را روی انسان میبریم که روح کرداننده و اجزاالت اجرا می باشند .
قوائی که در همین انسان وجود دارد.
قوای فکری ، قوای ادراکی ، قوای عقلی ، قوای حواس پنجگانه . قوای غضبیه ، شهویه و………..
قوه جسمانی و امثالهم
حال این قوا میتوانند بفعل برسند و منشاء اعمال نیک یا
بد گردند. اگر از اوامر اطاعت کردند باعث کمال واگر از منهیات تبعیت کردند باعث سیر نزولی میشوند و اما روح گرداننده است و مسئولیت با اوست
با سلام
این قسمت مرا به فکر واداشته : ” ما حالت کودکی را داریم که از بدو تولد, چشمانش را با عینک تیره ای که روی آن فقط دو سوراخ ریز است, پوشانده اند. این کودک واقعیت دنیا را از طریق آن دو سوراخ ریز می بیند. پس, میزان آگاهی کودک از واقعیت- خواه مادی خواه معنوی – محدود به چیست؟ به یک سر سوزن.”
بسیاری از ما فقط هنگامی عینک حود را برمیداریم که میخواهیم بخوابیم! بسیاری هنگام خواب هم عینکشان را بر نمیدارند و در اصل از آن آگاه هم نیستند! بنظرم آنقدر که به نفس اماره مومن هستند به داشتن روح ایمان ندارند . درست مثل بچه ای که به او یک خودرو آخرین مدل هدیه بدهند ؛ اصلا یادش هم نمیماند که هدیه اش چیست! چون برایش مفهومی ندارد منظورم اینست چون نمیدانیم روح به چه کارمان میآید آنرا مانند هدیه ای بلا استفاده انداخته ایم یا شاید بجای اسباب بازی از آن استفاده میکنیم . وقتی می فرماید :”قوه چیزی است که عمل می کند, توانایی دارد و می توان آن را تغییر داد و کم یا زیاد کرد” یکی هم اینست : این را نداده اند به ما بگذاریمش روی طاقچه خاک بخورد یا با آن گردو بازی کنیم و خرابش کنیم. برای کاری است که به ما داده اند؛ آنوقت ما با آن روح که امانت است چه میکنیم ؟ اصلا برایمان مهم است؟ مثلا کفشمان را روزی یک بار واکس میزنیم ؛ موهایمان را شانه میکنیم؛ روحمان را چی؟ کی میخواهیم عینک دود گرفته را برداریم و از چشمانمان استفاده کنیم و درست نگاه کنیم و درست فکر کنیم؟
در مورد پاسخ دوستان که بیان داشته اند نفس اماره یک تعریف انتزاعی است و ذاتی نیست؛ با تعریف مشکلی ندارم و در اصل همین هم راهنمای مان بوده است؛ اما بگذارید صادق باشیم :” اگر واقعا به ذاتی نبودن آن در عمل معتقد بودم آیا نفسانیات تا این اندازه برایم اهمیت می یافت؟”.در معنا یعنی اینکه درست است که بزرگواری فرموده اند ذاتی نیست ؛ من هم شنیده ام ؛ اما مفهومش را هنوز نمیدانم ! اگر میدانستم مفاهیم ذاتی برایم اهمیت می یافت نه نفسانیات.
دستون دردنکنه از زحمتکشان متیس بلاگ منم فیلم رو دیدم روحم زنده شد فقط امیدوارم به آنچه شنیدیم عمل کنیم
با سلام و احترام
در مورد من و خودیت، چیزی که به ذهنم میرسد اینست: روح بشری کمال یافته و در بلند ترین جایگاه سیر صعودی ماده است. حالا که کامل شده صلاحیت ترکیب با روح ملکوتی را پیدا می کند. در زندگی زمینی انگیزشهای خود را تا جائی که بتواند تحمیل می کند و پس از مرگ آثار این انگیزشها ( شکست خوردن، پیروز شدن و یا مبارزه کردن با آنها) به عنوان اثرات روح بشری در روح ملکوتی ثبت شده و آنرا به سمت تعادل بیشتر یا عدم تعادل سوق می دهد و خود روح بشری در روح ملکوتی تحلیل می رود (مثال خمیر مایه در نان پزی در یکی از کتب پروفسورالهی). حال اگر این قیاس را برای روح ملکوتی و ذره الهی انجام دهیم، می توان گفت روح ملکوتی پس از متعادل شدن در تمام صفات، صلاحیت ترکیب شدن با ذره الهی وجود را پیدا می کند و با این ذره یکی شده و از جنس خدا می شود، حال این ذره می تواند با حفظ خودیت فردی به دریای بیکران الهی ملحق شود.
از تمام دوستانی که با سوالاتم پاسخ دادند متشکرم.
ضمنا این جمله از دوست گرامی د- پ خیلی به دلم نشست واقعا که همینطور است:
هیچکس بدون نظر مقام مظهریت یا اولی الامر نمی تواند نفس را رام نماید.
مرسی
با سلام وخسته نباشید …
به نظر من برای ارزش دادن به خواسته های روح ومبارزه با نفس اماره ، باید استثنایی بودن دوران ومحدود بودن فرصتها را دائما به خود یادآوری کنیم این کار باعث می شود انگیزه مان برای عمل بیشتر شود و مورد مهم برای چه به این دنیا آمده ایم را در زندگی روزمره مد نظر داشته باشیم . با تشکر
با سلام و تشکر از دوستان مخصوصا د-پ عزیز ،بنظرم می آید منظور پرواز گرامی این بود که بر چه چیزی می توان نام “قوه” نهاد،اصولا از بحثهایی که به اسامی وتعریفات کلامی می پردازند و نه اصول ومسما ،ذاتا فراریم(مشکلی شخصیست) ،ولی منظورم این بود که نفس اماره ماهیت خلقتی ندارد «پدیده ایست »که به دلیل نابلدی و سوء استفاده از یکسری قوای مثبت ،بدلیل نپختگی مان ایجاد می شود ،و تقصیر صُنعت خدا نیست.البته تقصیر ماهم نیست چون نپخته ایم و نابلد ،قسمت اعظم صحبت و تشویق و تحریک اولیا الله همیشه این بوده که چگونه زودتر به آن پختگی برسیم .
ایلیای گرامی تلاشی به حرکت از اسم به مسمی در کامنت ۵۵ داشته اند که زیبا بودالبته مفاهیمی که د-پ گرامی مطرح نمودند هم دانستنیهای گرانبهایی از کتب است که زیباست و مفید و لازم …
مثلا اگر بخواهیم نفس اماره را قوه بنامیم بنظر من مشکلی نیست ،بعد با آن تعریف باید حسادت و کینه و خساست و… تمام صفات بد دیگر ،هر کدام را نیز قوه ایی بنامیم، که بد هم نیست (مثلا قوه ی حسادت و…) ،و چون باز هم صحبت بر سر اسامیست بنظرم خیلی مهم هم نیست و می توان نفس اماره را مجموعه و خورجینی از کل این قوای بد دانست …که نامگذاری نابجایی هم بنظر من نیست .
ولی مهم اینست و اصله قضیه اینجاست که انگیزه ی مبارزه با نفس اماره در ما باید بالا باشد،در آن دنیا شاید نمی پرسند که مثلا نفس اماره را “قوه” دانستی یا پدیده یا انرژی منفی و… ؟ این یک بحثی است در حوزه ی کلمات و مفاهیم که البته به اندازه ی اهمیتش به آن پرداختن هم خوب است ، ولی مهم اینست که آیا در حوزه ی عمل و زندگیمان با این نفس اماره که همه مطمئنا گوشه هایی از آن را در زندگی روزمره مان شناخته ایم ، در حد شناختمان مبارزه میکنیم یا خیر و چه کنیم که بیشتر بتوانیم با آن دست و پنجه نرم کنیم. متشکرم.
با عرض سلام به همه دوستان :من هم از زمانی که این درس را دیدم بطور مرتب به این فکر هستم که حالا باید چه بکنم و از کجا باید شروع کنم تا اینکه با خودم به این ترتیب کنار آمدم که با توجه به مقالات گذشته مثل دفترچه یادداشت یا مشتق و انتگرال یا چند توصیه برای تسلط بر نفس و … میتوانیم راههای کم کردن غلظت حجاب روانی مان را که برای هر کدام از ما به صورتی می باشد پیدا کنیم .و به روشی که با روانمان سازگاری دارد وارد عمل شویم .
اقای علی محترم سلام و درود بر شما از فعالیت شما در سایت انرژی می گیرم و فعالیتت را تحسین می کنم .
و اما دوست عزیز حقیر از بحث کردن لذت می برم .
ص۲۴ راه کمال – اصل وجود انسان یا« خود »اساسآ یک ارگانیزم روحی روانی است …..
ص۴۰ خود ، من تام
من تام شامل من اگاه یا « خود » فعلی است..ص ۲۶۷ ۷
و نفخت فیه من روحی « ودمیدم در او از روح خود»
بنا بر این روح نفخه دم پروردگاری است.
جماد و نبات و حیوان هم در عرض هم نیستند در طول همند
با تشکر و سپاس از شما
با سلام
واقعاً ۵ عزیز متشکرم که متن را نوشتید. متیس عزیز فکر کنم کم کم باید به فکر یک بخش دانلود ویدیو هم باشید برای ما که با فیلتر و … نیاز داریم .
با تشکر
مرسی واقعا مرسی
خیلی از عزیزانی که به سوالم پاسخ دادند ممنونم.
سلام د- پ عزیز:
منظور من از عرض هم بودن زیگوت روحی ( خود ) است، وقتی روح ملکوتی با روح بشری تلفیق می شود و “خود” تشکیل می شود. نه مراحل جماد، نبات، حیوان. مرسی از تذکر بجای شما دوست عزیز. اصولا من یاد گرفته ام، توضیحی که باید درست داده شود رجوع می کنم به اصل گفتارها و کتب دانشگاه استاد، چون حاق واقع مطلب است. ولی بعضی از توضیحات همراه با تجربه بیان می کنم که معمولا برادشت شخصی است و شک نکنید اشتباه هم دارد.
با سلام مجدد ؛ چند وقتی است که به این سخنرانی فکر میکنم بخصوص آنجا که می فرماید :” وقتی عینک را بردارند تازه کودک متوجه گستردگی قوه ی آگاهی اش میشود. وقتی می گوییم تازه متوجه گستردگی قوه آگاهی اش میشود, معنی اش این نیست که می تواند از آن استفاده کند. وقتی می میریم, جسممان را ترک می کنیم و حجاب روانی برداشته میشود”
بخاطر علاقه ام داشتم فکر میکردم این عینک و محدودیتی که برای شخص ایجاد می کند خیلی شبیه محدودیتهایی است که در یک محیط کامپیوتری برای کاربران وجود دارد! اما بعد متوجه اشتباه خودم شدم چون در یک شبکه ایجاد محدودیت بدست مدیر شبکه است؛ اما این عینک محدودیتی است که یک نفر از کاربران بدلیل توجه نکردن به پیامهایی که از سوی مدیریت شبکه برایش ارسال میشود( و لابد حواسش به یک چیزی پرت است) از بسیاری اخبار و فعالیتها و آگاهی ها خود را محروم کرده است ؛ بگذارید مثالی واضح بزنم . در اینترنت بحثی هست که چند سالیست عمومیت پیدا کرده است تحت عنوان آموزش مجازی یا مثلا دانشگاه مجازی شخص با ثبت نام و پذیرفته شدن در این سایتهای آموزشی یک نام کاربری و یک کلمه عبور دریافت میکند که بوسیله آنها به محیط مخصوص خودش وارد میشود و میتواند دروسی را انتخاب نموده و در مواقع معین بصورت آنلاین و در بقیه مواقع بصورت آفلاین از آنها استفاده کند حال با مراجعه به صندوق پیامها میتواند از سایر امکاناتی که ممکن است بنا به شرایطی به او تعلق گیرد یا کلاسهای جبرانی یا اطلاعات اضافی یا دروس جدید یا فایلهای مطالب قبلی بهره مند شود. اما اگر خودش به پیامها یا اطلاعاتی که در سایت برایش ارسال میشود توجه نکند و مانند بی سوادها برخی اطلاعات نوشته شده را نخواند به شخصی می ماند که یا عینکش را نزده که نمی بیند یا عینک کثیفی زده که البته این دومی بهتر حق مطلب را ادا میکند. تازه وقتی هم که عینک را بردارد تازه اول کار است زیرا باید مطالب را بخواند و حساب و کتاب پس بدهد تا یاد بگیرد و اگر حواسش جمع بود به موقع پای امتحان حاضر شود والا باز هم عینک موجب میشود تاریخ امتحانات را نبیند و یا دیر برسد یا اصلا به امتحان هم نرسد!؛ )
قبل ازهرچیز از آقای دکتر الهی بسیار تشکر میکنم وسپس از سوال وجوابهای همگی دوستان . از انها استفاده فراوان بردم وتشکر که وقت میگذارند ,جواب میدهند وبه آگاهی ودرک چون منی ناآگاه کمک میکنند .
از مثالهای نرگس نازنین در کامنت ۴۶ خیلی استفاده کردم وهمینطوراز جمع بندی ایشان در کامنت ۶۰ .
یکی از مواردی که تازگیها فهمیده ام باید در خودم ایجاد کنم بخشیدن بی قید و شرط است چقدر سخت است زندگی کردن وقتی این صفت در ما نیست یا کم است (در من این صفت قبلا بیشتر وجود داشت هر چه سنم بیشتر شد گذشتم کمتر شد)چقدر سیاه می شویم و چقدر به خود و دیگران فشار و زجر وارد می کنیم در نبود یا کمبود این صفت. و چقدر دوست داشتنی و فهمیده تر می شویم اگر همین تک صفت در ما قوی باشد ،معمولا از دیگران انتظار حداقلی درک و محبت و فهم دارم! بنظرم خداوند می خواهند به من بگویند که باید روی صفت بخششم کار کنم و زوم بودن روی عیوب خودم.و چقدر سختست تقویت این صفت ،خوش بحال کسانی که این واحد را در روح خود تا حدی قبلا پاس نموده اند ،البته مطمئنا آنها هم رنج ایجاد آنرا قبلا تحمل کرده اند.البته رنج ناخوش آیندی هم نیست ،چون می دانم بهتر می شوم.
با تشکر از پروفسور الهی. امیدوارم خدای عزیز به همه مان در مبارزه با نفس کمک کند.
به خاطرویدیومتشکرم خبلی زیبابود
با سلام آزاده عزیز از نظر لطف حضرتعالی به حقیر بسیار سپاسگزارم منهم از نظرات شما و دیگر دوستان لذت می برم و استفاده میکنم ممنونم.
اینکه فرمودند روح ما یک آگاهی خالص است ، آیا آگاهی غیر خالص هم داریم؟
چرا استاد الهی تعلیمات خود را طب جدید روح نامیدند؟
دوستان عزیزم، اگرممکن است کمی کامنت های خود را به “اختصار” بنویسید یعنی فکر کنیم چگونه می توان مطلب را منتقل کرد ولی با جملات کمتر و کوتاه تر، چون متاسفانه برخی مثل بنده تمرکزشان پایین است و به محض اینکه به جلوتر می روند مطالب قبل یادشان می رود و ذهن از چنین تکراری خسته میشود، اگر نشد می توانیم در چند کامنت جدا منظورمان را بنویسیم..
با سلام وعرض ارادت وبا تشکر از ۵ عزیز که متن سخنرانی را نوشته اند .در این عصر که به قول قرآن عصر خسران انسان است چنگ زدن به چنین تعالیم است که انسان را نجات میبخشد .امان از نفس اماره . فقط از شرش باید که به خدا پناه برد واز او کمک خواست زیرا که بدون کمک حق نمیتوانیم بر آن فائق آییم.ومن الله توفیق …
با سلام
می خواهم این بار جنبه دیگر این عینک تیره را در زندگی روزمره خودم بیان کنم. عینک نفس اماره من است، افکاری است که نباید بکنم ولی فکر می کنم، نگاه هایی است، که نباید نگاه کنم ولی می کنم، حرفهایی است که نباید بگویم، ولی می گویم، چیزهایی است که نباید گوش بدهم ولی گوش می دهم، اعمالی است حتی ریز که دور از شانم است ولی انجام دهم و … نتیجه اینکه، وقتی عینک افکار منفی و بیهوده را کنار می زنیم آگاهی وسیعی از کرم و رحمت خدا احساس می کنیم و می بینید که فکر می خواهد فرکانس را با فرکانس او همسو کند، وقتی عینک صفت منفی ای را کنار می زنیم، می بینیم که نور “خدا” در دلمان جای می گیرد و مورد احترام مقامات معنوی هستیم و … اینها را به خودم یادآوری کردم که هواسم جمع باشد، چکار باید بکنم، کجا هستم، به چه کسی پناه ببرم، و اینکه عمر بشر طولانی است ولی وقتم کم است، هر چه زودتر تصمیم بگیرم برای کنار گذاشتن عینک تیره وجودم کاری بکنم.
با سلام واقعا همه چیز بنظرم در معنویت خداست ،اگر هم مبارزه ایست او باید پشت سر ما مبارزه نماید ،یعنی باید همیشه در تمام زندگی علاوه بر مبارزه ایی که مینماییم مهر و محبت و نظر و نگاه خدا را ،برای حمایت بسمت خود سعی کنیم معطوف کنیم ،واقعا آنقدر این نفس اماره قدرتمندست که نیرویمان به تنهایی واقعا هرگز کافی نیست ،باید خود را به دست قدرتمند او بسپاریم (در دنیا و آخرت)،راهرو گر صد هنر دارد ،توکل بایدش ،هر چقدر به خود نگاه میکنم و تلاش میکنم انگار دارم به دور خود می چرخم دست و پا می زنم ولی جلو نمی روم البته او بسیار ازین دست و پازدنها خوششان می آید بنظرم معنای صداقت با خدا هم همین دست و پا زدنهاست حتی ظاهرا بی حاصل ، ،بنظرم مهم گرداندن نظر خدا به سمت خودست . چون واقعا این کارهایی که من بعنوان مبارزه با نفس انجام می دهم مانند بازی کودکانه ای بیش نیست ولی لازم است.
با تشکر از کامنتهای دوستان
در ادامه صحبت ع-علی عزیز که در مورد وقت و عمر بشر اشاره ای کردند…
چندی پیش مطلبی در مورد مدیریت زمان می خواندم. در مقاله پیشنهاد شده بود که جدولی برای خود درست کنیم که ساعات شبانه روز را نیم ساعت نیم ساعت در آن درج کنیم مثلا ۶ تا ۶٫۵, ۶٫۵ تا ۷ و غیره… و کارهایی را که در طی هفته به طور روتین داریم(مثل کلاس ورزش یا غیره) در آن مشخص کنیم و خلاصه زمان آزادمان را در آوریم و درست برنامه ریزی کنیم که به انجام کارهایمان برسیم.
من این جدول را برای خودم درست کردم… ولی قصد من از درست کردن این جدول این بود که متوجه بشوم چقدر اتلاف وقت دارم و واقعا چقدر کار مفید-در جهت انجام وظایفم و رضایت خدا- انجام می دهم تا بتوانم بهتر از زمان استفاده کنم…
جالب است که بدانید چقدر وقتم را تلف می کنم! یعنی متاسفانه استفاده مفیدم کم است و خیلی بهتر از اینها میشود عمل کرد… تجربه جالبی است. اگر دوست داشتید امتحان کنید.
به نظر حقیر به اندازه فهم و درکم، اینطور فهمیده ام که: استاد الهی آنچه را که یک انسان برای سیرکمالش بدردش می خورد را به زبان روز فرموده اند. استاد الهی حاق واقع حقیقت را ( سیرکمال، جوهر ادیان، طب روح) نامیدند، به این خاطر دانشگاه ایشان طب جدید نام گرفت، و عصاره تمام ادیان را در خود جای داده است.مرسی
با سلام خدمت دوستان
در جواب دوست عزیز(۶):
در مورد سوال اول:به نظر من هر گاه روح ما در معرض تعلیمات انحرافی قرار گیرد و آنها جذب کند آگاهی حاصله غیر خالص می باشد و برای روح در عالم معنا هیچ خاصیتی ندارد.
و هم چنین در مورد سوال درم:
زیرا روش استاد الهی کاملا منطبق با نیاز های ضروری سیر کمال روح است و پر واضح است روش استاد موازنه روح-جسم و دنیا-آخرت را در بر می گیرد که بر خلاف روش سنتی روح را در زندگی اجتماعی به قوام می اورد
با سلام
به گفته استاد الهی ، انچه که در طی زندگیهای متوالی از جسمی به جسم دیگر منتقل میشود و سیر کمال میکند ترکیبی ار روح ملکوتی و اثرات روحهای بشری است که در این زندگی و زندگیهای گذشته با انها پیوند داشته است .مجموع این اثرات ، بی کم و کاست ، در حافظه او ، یا بعبارتی در حافظه فرا دماغی او محفوظ می ماند .به این مجموعه “خود” میگوییم . زیرا حاصل انچه که هستیم،انچه که بر ما گذشته و انچه که انجام داده ایم ، در ان جمع است.معنویت یک علم است ص ۱۲۱ دکتر بهرام الهی
با سلام – در جواب کامنت ۷۴ – از ۶
چرا استاد الهی تعلیمات خود را طب جدید روح نامیدند؟
حاصل تحقیقات و تجارب استاد یک سیستم فکری منسجم و قابل اجرا برای انسان است تا هر کس با آن زندگی معنوی خود را شکل دهد. هدف از این شیوه، تعالی و تکامل روح است. از آنجا که این سیستم بر پایهی نیازها و خصوصیات طبیعی انسان و مطابق با فطرت او بنا نهاده شده آن را « معنویت فطری » و از آن رو که پدیدهای نو و بر اساس ساختارشناسی ارگانیزم روحی پیریزی شده، آن را « طب جدید روح » مینامد.
با سلام – در جواب کامنت ۷۴ – از ۶
چرا استاد الهی تعلیمات خود را طب جدید روح نامیدند؟
اخلاق اصیل، اساس طب روح است. طب روح همانند طب جسم دارای دو جنبه پیشگیری و درمان است. پیشگیری، بیشتر ناظر بر« بهداشت» و« تغذیه» ارگانیزم معنوی است و هدف از آن حفظ سلامت و رشد ارگانیزم میباشد. درمان، شامل« معالجه» است؛ اعم از معالجه اختلالات کارکردی یا بیماریهای ارگانیزم معنوی. به طور معمول، این دو جنبه، تفکیک ناپذیرند، یعنی به موازات معالجه یک اختلال کارکردی یا یک بیماری ارگانیزم معنوی، باید در فکر پیشگیری نیز بود. پیشگیری شامل تقویت دستگاه تنظیم کننده و سیستم ایمنی ارگانیزم معنوی است. بهترین راه برای رسیدن به این هدف، تغذیه سالم ارگانیزم معنوی است.
عمل به اخلاق تغذیه سالم ارگانیزم معنوی را فراهم میآورد
با سلام – در جواب کامنت ۷۳ – از ۶
روح ما یک آگاهی خالص است ، آیا آگاهی غیر خالص هم داریم؟
فکر می کنم منظور آگاهی خالص از مبدأ حقیقی است. نه آگاهی به مبدئی کاذب و یا تخیلات ذهنیمان
خداقوت بابت این همه مطالب خوب .امیدوارم همیشه پایدار باشید.
من قبلا توجه ام خیلی بهتر از الانم بود.اما الان به دلیل کم شدن وگاهی نداشتن توجه خیلی در معنویتم ضعیف شدم.ونمی دانم چکار کنم؟بارها برای خودم کار عملی می نویسم اما همیشه در ابتدای راه کند می شوم وکارعملی را به پایان نمی رسانم..
با تشکر از _ (کامنت ۷۹) ،بنده هر وقت خواستم چنین کاری انجام دهم نتوانستم و اراده ی به آمار بردن اتلاف زندگیم را نداشتم،در ضمن برنامه هایم غیر موارد ثابت در هفته ، معمولا به صورت ناگهانی پیش می آید ،ممکن است دلیل موفقیت خود را در به آمار بردن خود و در برنامه ریزی بفرمایید؟
با سلام در مورد سوال کامنت ۷۳ ،در کنفرانس فرموده اند : “روح ما یک آگاهی خالص است, بدین معنی که آگاهی خالصی است, ««متشکل از مجموعه ای از قوا»»” .
مثالی ساده می زنم مثلا فردی به ما می گوید این قطعه ایی که دست من است ،گوشت خالصی است تشکیل شده از بافتهای عضلانی ،برای همه ما موضوع خیلی روشن و واضح است چون گوشت را دیده ایم و می شناسیم و می دانیم که گوشت خالص یعنی زوائد ،پیه و چربی و… ندارد، در اینجا هم شاید منظور این باشدکه روح ما آگاهی خالص است و عناصر ناآگاهی و غفلت (نفس اماره)و زوائد (هر چیز غیر از آگاهی )در وجود خلقتی آن راه ندارد و خود این آگاهی از یکسری قوه تشکیل شده است. همه ما آگاهی را تاحدی می شناسیم ،و خود ِ این آگاهی فرموده اند از قوایی تشکیل شده است،که آن قوا را در کتاب راه کمال اشاره کرده اند.که روح ملکوتی از ایگو،سوپر ایگو(نفس لوامه،نفس ملهمه،نفس مطمئنه)،سوپر اید (نفس شائقه) تشکیل شده است که حامل ذره ی الهی هم می باشد و در آن دنیا پس از مرگ ، ((آثاری)) از روح بشری(نفس کارگر – نفس اماره)در آن باقی می ماند مانند آثاری که از سرماخوردگی در شما باقی میماند اگر مراعات کرده باشید و دستورات پزشک را جدی گرفته و دارو ها را میل کرده باشید و به حفظ الصحه اهمیت داده باشید اثری که از آن بیماری در شما می ماند قویتر شدن سیستم ایمنی بدن شماست ولی اگر مراعات نکرده باشید ،ضعف و بیحالی بر وجود شما عارض می شود.
مثلا در جایی دیگر نقل به مضمون فرموده اند حواس و آگاهی ما وقتی به این دنیا می آییم مانند دستی که در دستکش بوکسی شده باشد ،بدلیل ترکیب شدن با روح بشری حواس و آگاهیش تخفیف می یابد، یا در جایی دیگر نقل به مضمون آمده که انسان وقتی به آن دنیا می رود بسیار لطیف و زود رنج می شود یعنی پوست کلفتی ِخود(نا آگاهی) را که در این دنیا به آن دچار است از دست می دهد و به کاهی می رنجد و خمیر مایه ی وجودی او را حس شرافت تشکیل می دهد که اگر به آن خدشه ایی وارد شود بشدت احساس حقارت و ناراحتی و عذاب می نماید ،اینها نشان می دهد که روح ما که در واقع با (تقریب بالایی) خود واقعی تر ماست ،از آگاهی خالص تشکیل شده است و خود آگاهی خالص هم مانند عضلات که از بافتهای عضلانی تشکیل شده است و همانطور که در سمینار فرموده اند از قوایی تشکیل شده است که در بالا آمد . در احادیث هم آمده است نقل به مضمون پیغمبر (ص) فرموده اند که شما الان مانند افراد خوابی هستید ولی پس از مرگ ،بیدار (آگاه) می شوید.
با سلام
این بخش را فکر میکردم فهمیده ام بخصوص با راهنماییهای دوستان خیلی حس خوبی داشتم؛ آنجا که در بخش پایانی میفرماید: ” غلظت حجاب روانی مان را کم کنیم. چه چیزی این غلظت را ایجاد می کند؟ نفس اماره مان. نفس اماره, انرژی روانی منفی و مضری برای روح است که توسط ناخودآگاه روانی ایجاد شده و به سمت آگاهی پیش روی می کند و این انرژی دائما آگاهی ما را در اختیار خود می گیرد. ما خواه ناخواه و به طور مداوم زیر سلطه ی نفس اماره مان هستیم, به جز کسانی که با آن مبارزه می کنند.”
داشتم به مفهوم خالص که بخصوص در کامنت های ( ۶ و اشرف )عزیز آمده فکر میکردم ؛ با خودم فکر کردم مگر میشود آگاهی خالص باشد و آگاهی نا خالص؟ بعد سعی کردم ببینم خالص اینجا در مقابل چیست! در شیمی ما ماده خالص داریم و مرکب ؛ مثلا آب خالص و آبی که ناخالص است و در آن شیرینی حل کنیم و در اینصورت دیگر خالص نیست! میتوانیم هم بجای شیرینی خاک و چیزهای تلخ در آن بریزیم و مخلوط کنیم!
بازهم دیگر آب خالص نیست. در حالت اول آب کامل شده اما در حالت دوم آب با ناخالصی مخلوط شده چون وقتی راکد میشود ناخالصی ها ته نشین میشوند.
در ادامه تعریف نوین نفس اماره است :”نفس اماره, انرژی روانی منفی و مضری برای روح است که توسط ناخودآگاه روانی ایجاد شده و به سمت آگاهی پیش روی می کند و این انرژی دائما آگاهی ما را در اختیار خود می گیرد.”
فرموده است انرژی روانی منفی ! این یعنی اینکه انرژی روانی مثبت هم داریم. معمولا مثبت و منفی در مقبل هم نسبت به مبداء مفهوم پیدا میکنند. مبدا هم یعنی توجه دائمی آنوقت مثبت در جهت مبداء است و منفی هر چیزی که خلاف جهت است و مارا از رسیدن به مبدا دور میکند.در واقع چون حرکت سیر کمال صعودی و مثبت است ما منفی نداریم. بلکه منفی زمانی است که از حرکت مثبت و صعودی سیر کمال مان متوقف شویم. این در حالیست که طبیعی آن همواره مثبت است! یعنی تا توجه هست و ما با آگاهی رفتار میکنیم یا فکر میکنیم یا احساس میکنیم ؛ مثبت است ، اما گاهی توجه منحرف میشود و این یعنی جهت مان تغییر میکند و به سمتی متمایل میشویم که از مسیر منتهی به مبداء منحرف است و ما را دور میکند.حال این را انرژی نامیده اند یعنی نوعی جاذبه است به سمتی متفاوت یااینکه قوه یا نیرو است اما خارج از تعادل که موجب تغییر جهت میشود؛ همانطور که آمده است توسط نا خودآگاه روانی ایجاد شده؛ نا خودآگاه حوضه خارج از آگاهی ماست آنچیزهایی که به آنها آگاه نیستیم و موجب تضعیف یا قطع توجه ما میشوند ، پس توجه به مبداء آگاهی را تقویت میکند و عمل به آگاهی توجه را تقویت میکند! آنچه موجب تضعیف هر دوی اینهاست “غفلت یا عدم توجه است یا توجهی که دقیقا به سوی مبداء نیست یعنی خالص نیست و ناخالصی دارد و این ناخالصی موجب دور شدن از مبداء میشود و تولید دود غلیظی میکند که ناخالصی بیشتری را ایجاد میکند و این ناخالصی موجب دورشدن بیشتر از مبداء میشود.
خلاصه اینکه تا بحال فکر میکردم نفس اماره یعنی مجموعه ای از اعمال و افکار که منفی هستند اما با این تعریف اعمال و افکاری که با توجه به چیزی غیر از مبداء هم نفس اماره است ( مثلا عبادت با توجه به غیر مبداء- برای خود یا امیال و لذات مختلف یا مثلا هر عمل ریاکارانه ای) و بر عکس عملی را نمیدانیم مضر است اما توجه ما به مبداء است و از روی آگاهی نیست باز هم با اینکه مارا از مبداء دور نمیکند اما توجه ما را تضعیف میکند و نور مافوق علی را به خوبی نمی توانیم دریافت کنیم زیرا از روی ناآگاهی است و ضررش را میبینیم تا متوجه بشویم که لابد غافل بوده ایم که آگاهی لازم را نداشته ایم.
به نظرم آگاهی خالص را می توان با آگاهی در حال قوام یافتن به سوی پختگی مقایسه کرد. یعنی ابتدای شروع به کسب درک قوای موجود در روح و تشخیص نحوه استفاده صحیح از آنها از طریق تلاش و شکست در زندگی های زمینی.
آیا فکر نمیکنید چیزی به نام آگاهی ناخالص یا غیرخالص جزو ممتنع الوجود قرار بگیرد؟
با تشکر از مثال نیمای عزیز ، بله بنده نیز با شما موافقم ، یعنی آگاهی خالص معنی آنرا نمی دهد که آگاهی ناخالص هم وجود دارد ، بلکه بدان معناست هر چه هست آگاهی است .مثل همان گوشت خالص . به چربی های دور گوشت ،نمی گویند گوشت ناخالص ،آن ها چربی است، ولی وقتی چربی جدا شد به آن گوشت می گویند گوشت خالص.زیرا آگاهی مافوق علی است و نمی تواند ناخالص باشد.
در مورد طب جدیدِ روح : طب روح چگونه می تواند قدیم و جدید داشته باشد ، بنا بر اینکه طب روح همیشه همراه مخلوقات بوده و به نظر نمی رسد منشأ دوگانه یا چند گانه ای داشته باشد ، قدیم و جدید بودن چگونه معنی پیدا می کند ؟!
با سلام
دوست عزیز ۶
من عرض کردم که متوجه شدم چقدر اتلاف وقت دارم و به هیچ عنوان خودم را موفق نمی دانم.اتفاقا فهمیدم که چقدر ناموفق هستم!!
این کار را دو هفته است که انجام میدهم. مدت زیادی نیست که به آن پرداخته ام ولی خیلی جالب است… روش هم به همان صورتی است که عرض کردم. در برنامه Word برای خودم جدولی درست کرده ام و زمانها را نیم ساعت به نیم ساعت مشخص کرده ام و از آنجا که این فایل را همیشه همراهم دارم می توانم در هر موقعیتی که پیش می آید نحوه گذراندن ساعات گذشته آن روز را پر کنم..
مساله این است که الان زمان برایم “مهم” شده است و توجه ام به این نیم ساعت نیم ساعتها جلب شده است.. من که به ساعت و زمان بی توجه بودم برای مهم است که بدانم ساعت چند است چون شب یا فردا صبح آنروز باید جدولم و خانه های خالی را پر کنم . مساله روئین بودن زندگی یا پیش آمدن موارد ناگهانی نیست.. مساله این است که اگر موارد ناگهانی هم در جهت انجام وظایفم باشد خوشحال میشوم که زمان مفید گذشته است ولی الان در جدولم زمانهایی است که تعریف کار مفیدی برای آنها ندارم و در آن خانه ها می نویسم “هیچی” یا “نمی دانم” یعنی واقعا نمی دانم آن زمان را چه کرده ام.. مثل زمانهایی که بی انگیزه پای تلویزیون بوده ام و فکرم هزار جا گشت می زده است یا حتی زمانی که سر کار بوده ام ولی کاری پیش نبرده ام.. یا الان در جدول می بینم که تقریبا روزی ۲٫۵ الی ۳ ساعت در مسیر کار و بازگشت به منزل هستم..خوب این زمان هم می تواند به نحو مفیدی بگذرد نه صرف اینکه پشت ترافیک سنگین هستم این زمانها را از دست بدهم.
ممنون … خیلی خیلی ممنون
در ادامه صحبتهای دوستان به این گفتار اشاره میکنم که میفرمایند:
((هیچ موضوعی را ناگفته نگذاشته ام، فقط درک مطلب و اراده لازم دارد. اراده هم ناشی از روح است))
آثارالحق جلد۱ گ۱۷۸۸
دوست عزیز(_) بسیار از پیشنهادتان سپاسگزارم،بسیار جالب بود.تا همین حد هم که می فرمایید تا بحال توفیق نداشتم.
با تشکر از ۶ عزیز که روی مطلب ناقص حقیر تفکر و تعمق فرمودید.
با سلام به تمامی دوستان عزیز از تجارب خوبشان مخصوصاً نیما ،چقدر مثالهای ملموس راحت به دل مینشیند من از راهنمایی ایشان خیلی استفاده کردم باز هم ممنون
In jomalaat haghaayegand ke be zaaher saadeh wa ghaabele fahm hastand ama dar haghighat besiaar amigh wa por maniaa mibashand. Manawiyyat ehtiyaaj be amal wa tajrobeyeye shakhssi darad.
با سپاس از همه دوستان و متیس عزیز
آنچه هنوز موجب تفکر من است این نکته است که نه تنها برخی از آن دسته از افکار و اعمال که مثبت می پنداشته ام؛منفی و از نفس اماره هستند ؛ بلکه آنچه بنظرم توجه میآمده هم در اصل منشاء نفسانی داشته است!و همینطور آنچه را که آگاهی میدانسته ام؛ با معیار و محک توجه به مبداء؛ مشخص شده است که در اصل شبه آگاهی بوده است زیرا (یکبار دیگر هم میگویم) اگر واقعا این داشته ها آگاهی بوده اند پس نمی باید با دانستن آنها و آگاهی از آنها در شرایطی بحرانی بازهم توجهم از مبداء منحرف می شده است! مثال این نوع شبه آگاهی ها را همه ما میتوانیم در مواقعی بیابیم که با همه آگاهی مان باز هم دردام و حمله نفس اماره گیر میافتیم و باز هم به نفس می بازیم! درحالیکه بنظر خودمان آگاهی های لازم را برای کنترل آن نفس داشته ایم؟!!! اما آن آگاهی ها اصلا از جنس آگاهیی که موجب توجه دائمی به مبداء هستند نبوده اند؛
خلاصه اینکه با تعریف نوینی که از نفس اماره و در اصل توجه به مبداء در این سخنرانی توسط پروفسور الهی ارائه میشود بسیاری از نکات نهفته در مورد علل و عوامل موثر در مبارزه با نفس به سادگی تحلیل شده است ؛ آنقدر ساده که بیننده یا خواننده مطمئن میشود که فهمیده است ؛ اما نکته اصلی در عمل و تجربه است.
بعبارت ساده تر ؛ همانطور که نفس اماره عینکی کثیف با سوراخهای به اندازه سر سوزن است؛ توجه به مبداء نیز در مقایسه مانند عینکی است که دید شخص را تقویت نموده و بر روی آنچه لازم است متمرکز میکند تا شخص بتواند بوسیله آن،اطراف خود را و هدف اصلی را به درستی ببیند و آنچه را که موجب عدم تمرکز و توجه میشود با محدود کردن میدان آگاهی حذف کند!؛ آنچه در این میان به عنوان مبارزه با نفس مفهوم می یابد از یک طرف جلوگیری از ضعیف شدن تمرکز و توجه است؛ و از سوی دیگر نحوه استفاده از ابزار توجه است به عنوان یک محدود کننده و متمرکز کننده اراده بر روی موضوعات یا آگاهی ها زیرا هرگاه توجه در دست روح ملکوتی است و به سوی مبداء ؛ موجب حرکت به سوی جهت مثبت است؛ اما هرگاه توجه به عنوان ابزاری در جهت تمرکز بر امیال و یا تمرکز بر چیز دیگری غیر از مبداء (هم) هست موجب انحراف و دورشدن از مبداء است.
آنچه بسیار زیبا و بصورت کاملا ظریف عوان شده است و البته کلید طلایی ماست اینست که در کنفرانس میفرماید:”ما خواه ناخواه و به طور مداوم زیر سلطه ی نفس اماره مان هستیم, (به جز کسانی که با آن مبارزه می کنند.)”
.
با سلام وتشکر از همه ی کسانی که احساس مسئولیت می کنند ونظرات وتجربیات ارزنده شان را برای ما می گویند .
وبا تشکر از کامنت ۷۷ که با این توضیحات ساده در مورد عینک تیره منظور مطلب را برای ما روشن کرد . واقعا اگر توجه کنیم مبارزه با نفس در حقیقت یعنی انجام ندادن بعضی کارها وانجام دادن عکس همان کارها . مثلا افکار منفی یا تنبلی یا یا غیبت ..تهمت … عصبانیت ….. همه خواسته های نفس اماره است اگر این کارها را نکنیم وبه جایش عکس آنها را عمل کنیم می شود مبارزه بانفس .البته اگر همه ی اینها را به نیت رضای خدا انجام دهیم باعث بزرگتر شدن سوراخ عینکمان می شویم تا جایی که کلا عینک را از جلوی دیدمان برداریم . .
در مورد سوال ۶ گرامی (کامنت ۹۲) در قسمت هدایت از کتاب راه کمال توضیحات کاملی فرموده اند ،معذالک گوشه ایی از آنها در اینجا تایپ می شود :” خدا رب العالمین است و تنها به اوست که می توان لفظ استاد اطلاق کرد. برای اینکه مخلوقات (در اینجا نظر به انسان است ) بتوانند تعلیماتی به منظور رسیدن به کمال معنوی شان بگیرند، او هدایتش را همواره بر روی زمین قرار داده است . مهم تر و حساس تر از هدیت معنوی ،ماموریتی وجود نداردو لازمه ی آن این است که هادی خود ،خداشناس باشد .در زمین امر هدایت به نماینده او ،ولّی ، سپرده شده است ،کسی که گفتار و تصمیمتش ،گفتار و تصمیمات خداست”.
سلامت روح را به طب تشبیه کردن از قدیم بوده و در آثار فلاسفۀ یونان و غیره به چشم میخورد. برای همین استاد الهی میگوید ” طب جدید روح“ تمام اصطلاحات استاد دارای معنای مخصوص خودش است و برای زیبائی کلام نیامده است. امیدوارم این کامنت مورد استفاده قرار گیرد و اگر کسی مایل است، مطالب بیشتری به آن اضافه کند.
در ادامه کامنت ۱۰۳،همانطور که جسم نیازمند رعایت بهداشت، تغذیه مناسب، و … است روح نیز مستلزم رعایت اصولی برای حفظ سلامتش است و اگر این موارد رعایت نشود روح نمی تواند وظایفی را که برعهده اش است انجام دهد. کلمه «جدید» در مورد طب روح به معنی تقویت روح به روشی مطابق با نیاز واقعی آن است. استاد این روش را در اثر تجربیات شخصی به دست آوردهاند و به طور کامل توضیح دادهاند و گفتهاند در هر حالتی چه چیزی باعث تقویت روح و چه چیزی باعت تضعیف آن می شود و قدم به قدم آنچه را که برای سلامت روح ضروری است توضیح دادهاند. روش پیشگیری و نحوه درمان را در صورت ابتلا به بیماری روحی شرح دادهاند. از این رو طب جدید روح نامیده شده است زیرا که علت هر بیماری را ریشه یابی کرده و روش درمان آن مشخص شده است. منظور از ریشه یابی این است در بعضی مواقع بیماری را با مواد تسکین دهنده برای مدت کوتاهی آرام میکنیم ولی دوباره بعد از اینکه اثر مسکن از بین رفت دوباره بروز میکند ولی در طب جدید روح روش درمان داده شده است. و علاوه براین علائم هر بیماری مشخص شده است و خود شخص میتواند آنها را شناسایی کند مثلا برای حسادت علائم و نحوه پیشگیری مشخص شده است در صورت بروز بیماری روش درمان هم بیان شده است.
با سلام به متیس عزیز
واقعااز زحماتتون متشکرم.
بسیار استفاده کردم.
با سلام
ممنون می شوم در صورت امکان ویدئوهای کامل دکتر بهرام الهی را که امکان انتشار آنها است را در این قسمت قرار دهید تا بتوانیم از تمام آنها استفاده کنیم
دوستان چاره فراموشکاری چیست؟ من روزهای زیادی را از دست میدهم برای اینکه درطول این روزها مشغله فکری مرا از مبدأ دور میکند، و من به دنبال راهی میگردم که به توانم این ارتباط را ۲۴ ساعت داشته باشم، چون با تکرار یک آیه مخالفم زیرا بعد از مدتی گفته شدن ذهنم در جای دیگری غور میکند ولی من کماکان تکرار میکنم و حس میکنم این ارتباط از ته دل نیست و فقط خودم را موظف میدانم پس تکرار میکنم اما حتما شما راهی میدانید که من بتوانم ارتبا درست داشته باشم، اگر میدانید کمکم کنید، ممنون میشوم.
با سلام در مورد پاسخهایی که به پرسش در خصوص طب روح ؛ خواندم میخواستم بگویم : آنچه در قدیم به عنوان طب روح مطرح بوده است در حالت کلی موضوع روح را بررسی میکنند و بطور دقیق میخواهند از طب ظاهری به مداوای روح برسند و فقط به چیزهایی میپردازند که بنظرم میتوان آنها را طب سنتی روح نامید. به بیان دقیق تر در طب سنتی هیچ روشی علمی وجود نداشته ؛ بلکه انواع داروها را روی بیمار امتحان میکنند و ممکن هم هست حال بیمار بدتر شود؛ بعلاوه اینکه بر خلاف طب جدید روح که مفاهیم معنوی را در قیاس به کیفیتی قابل لمس بیان مینمایند. در طب سنتی روح مفاهیم غیر قابل لمس را که کاملا ذهنی هستند بکار میبرند . به بیان دیگر در طب سنتی روح؛ شخص برای مطالعه محیط را باید مطابق محیط معنویت تجسم میکرد و الگوی دروس و مفاهیم را از عالم معنوی میگرفتند در حالیکه امروزه و در طب معنویت فطری مفاهیم بروز شده است و قابل لمس هستند. در حالت سنتی برای توضیح یک پدیده معنوی ساده از مفاهیم ناشناخته یا ناملموس معنوی استفاده میکردند ولی در معنویت فطری یا طب جدید برای تعریف یک مفهوم معنوی آنرا به سایر مفاهیم منوط نمیکنند و فایده آین روش این است که برای درک یک پدیده لازم نیست از یک پدیده دیگر و برای آن هم از اولی استفاده کنیم و هرکدام به دیگری وابسطه باشند .
یک تفاوت مهم دیگر در نحوه مداوای روحی است در طب قدیم از روشهایی مانند ریاضات شاقه و دستوراتی که در زندگی روزمره قابل اجرا نبوده یا موجب ضعیف شدن بعد دنیایی میشده استفاده میشده است. در حالیکه دز طب جدید روشی کاملا نوین استفاده شده و با عمل کردن به روشهای درمانی جسم و بعد دنیایی تضعیف نمیشود بلکه کاملا برعکس بوده و به هر دو بعد تواما پرداخته میشود.
با سلام و تشکر از سوال زیبای دوست گرامی ۶
در مورد طب روح و مساله قدیم و جدیدش فکر می کردم. در علم پزشکی هم قدیم و جدید داریم. طب قدیم و سنتی به شیوه دیگری عمل می کرده است و طب جدید به شیوه دیگری.. کاری ندارم که در علم پزشکی, شاید( عرض کردم شاید..چون پزشک نیستم) طب قدیم بهتر از طب جدید باشد چون طب جدید خیلی سبک آنتی بیوتیک درمانی دارد که خودش مضراتی را در پی دارد..و شاید آن شیوه های طب سنتی این مضرات را نمی داشت.. ولی هر دو طب بالاخره بیماری را درمان می کنند ولی آنکه سلامت بیشتر جسم را به همراه دارد مسلما بهتر است..
در طب قدیم روح , روح بالاخره با نظر حق و کمک او به کمال می رسید ولی رشد عقل در بهترین حالت خود نبود و پشیمانی از بی توجهی به حق جسم در روح باقی می ماند.. (در عکسهای فصول آخر کتاب طب به صورت خطی نمایش داده شده است)
بنابراین در طب قدیم روح هم, روح به کمال می رسید ولی در طب جدید روح, روح بهتر رشد می کند, رشد عقل روح در بهترین حالت خود است و حق جسم و روح هر دو رعایت میشود.
در مورداینکه طب روح چگونه ممکنست جدید و قدیم داشته باشد!؟ ،اصولا چیزی در کائنات یافت نمی شود که مثلا ده سال بعد دقیقا همان چیزی باشد که الان می باشد ،چرا معنویت باید با تمام چیزهای دیگر کائنات فرق داشته باشد؟ ، معنویت را خداوند برای هدایت و تامین خوشبختی در این زندگی و زندگی ابدی انسانها ساخته و فرستاده اند در حالیکه این انسانها به گفته بعضی محققان ، هر ۲۵ سال تغییر عمده ایی از نظر تفکر و عقلانیت و… در آنها پیش می آید پس معنویت ِمتناظر با آنها نیز برای حفظ کارکرد هدایتی خود باید نو و متفاوت و متکامل شود. چارچوب و فوندانسیون اصلی معنویت همواره یکسان بوده است. در دنیایی که خداوند کوچکترین نیاز زیستی جسم فانی بشر را نیز از نظر دور نداشته اند خیلی بعیدست که مهمترین نیاز سرنوشت ابدی ما وارگانیزم جاویدان روحی روانیمان را فراموش کرده باشند ،که آن وجود معنویتیست متناسب و متناظر با مقتضیات هر عصر و ذهنیت بشر در هر زمان ،اگر مثلا میدان مغناطیسی زمین کمی ضعیف شود جسم تمام انسانها از اشعه ها وطوفانهای خورشیدی از بین می روند ، مشکلی نیست چون فقط جسم فانیشان در یکی از زندگیهایشان از بین رفته است ولی در صورت نبودن معنویت متناسب و حقیقی در هر زمان، معنویت انحرافی زندگی ابدی انسانها یا خود واقعی مارا به چالش و انحراف و مخاطره میکشاند، پس قطعا برای این اساسی ترین نیاز ِخود واقعی انسانها که معنویت حقیقی متناسب با رشد و تکامل آنهاست نیز خداوند مسیرهایی واقعی در زمین گذارده اند فقط باید صادقانه جست تا مشمول رحمت و هدایت الهی گردید.
باسلام
در مورد طب جدید روح، من برای طب قدیم ( مادی و معنوی ) احترام خاصی قائل هستم، چون گذشته گان ما در آن زمان با آن نوع طب آشنا شده اند و توانسته اند زندگی کنند و به مراحلی هم برسند. آن نو طب روحی در آن زمان کارایی داشته و همه اولیاء و انبیاء از آن برای تربیت بشریت استفاده کرده اند، نمی توان گفت که اشتباه کرده اند و… اما طب جدید روح، طبی سازگار با طبیعت حقیقی انسان و منطبق با قوانین علی که زندگی معنوی و مادی او را نظم می دهد. ما به وضوح می بینیم که طب قدیم با حال و احوال امروز بشر سازگاری ندارد، ما در علم ظاهر هر لحظه به آینده نگاه می کنیم و منتظر یه چیز جدید از علم هستیم، چرا ما انسانها در مورد علم معنوی به گذشته اتکا می کنیم و فکر می کنیم در مورد معنویت همه معنویت آن چیزی است که گذشته گان و اولیاء و انبیاء گذشته گفته اند تمام و کمال است، در واقع پس نگری می کنیم در مورد معنویت. چرا هر لحظه منتظر یه چیز جدید از معنویت نیستیم؟ چرا منتظر دانشمندان جدید از معنویت نیستیم؟ اگر قرار بود فقط به آنچه که دانشمندان علم ظاهر که در گذشته گفته اند، اکتفا می کردیم این همه علم پیشرفت نمی کرد، علت آن این است که باور کرده ایم که این همه آنچه نیست که گذشته گان گفته اند. اگر یادمان باشه وقتی چند سال پیش موبایل اختراع شد، همه با تعجب می گفتند که دستگاهی آومده که هر جا بری می تونی مثل تلفن با اون صحبت کنی، خیلی از آن زمان نمی گذرد، حالا می بینیم که چقدر پیشرفت کرده. چرا در مورد معنویت از خودمان همین تعجب را نکنیم که هنوز دانشمندان معنوی هستند و آنچه حاق واقع حقیقت است را بدون چشم داشت برای این زمان و مطابق با فطرت بشر این زمان می فرمایند و انسانها را هدایت می کنند.
با تشکر از سرکار خانم نیلوفر که باعث مرور این گفتار شدند: “هر کس هرچه بخواهد و بجوید در درون خود اوست، زیرا خداوند محیط بر وجود تمام موجودات است… پس اول خود شناسی، سپس در خود فرو رفتن است، تا آنجائیکه جز خدا چیزی نبیند، همانا بحق رسیدن است و بس. برای بخود فرو رفتن لازم است شخص در هر حالی هست (اعم از خلوت و جلوت و خواب و بیداری و حرکات و سکنات و غیره) خود را تنها نبیند و چنان باشد که در نزد خدا است و خدا همیشه حاضر و ناظر بر افکار و اعمال او است…” (برهان الحق ص ۲۶۷ و ۸).
!
چند هفته ایست که من یکشنبهها به کلیسا یی نزدیک خانهام میروم، و آنجا خیلی آحساس آرامش درونی دارم و این نزدیکی را احساس میکنم، نمیدانم که این کار تا چه حد درست است یا نه. راهنماییهای شما خیلی برای من مفید بوده. من در خود فرو شدن را در کلیسا احساس کرده ام.
باسلامlبا تشکر قلبی و سپاس فراوان از زحمات پرفسور بهرام الهی امیدوارم همگیمان خوب بفهمیم و خوب عمل کنیم
تشکر از این که این امکان را فراهم فرمودید
با سپاس از خداوند وتشکر فراوان از پرفسور الهی ومتیس عزیز
با سلام در پاسخ سوال زیبای نیلوفر عزیز ،مانند فرد عادی ایی هستم که نقاشی از او می پرسد چگونه می توانم بزرگترین نقاش جهان و در این زمینه اسطوره شوم ،توجه ۲۴ ساعتی که شما به آن اشاره فرموده اید تقریبا فکر میکنم فقط از اسطوره های معنویت برمی آید واصولا توجه دائمی هم مانند نقاشی هنریست که فرد باید بدنبال آن سالها تمرین و مطالعه و طلب از استاد و تلاش نماید… در عین حال من خودم تجربه و توجه اندکی دارم ،شخصا بسیار از موسیقی در این زمینه کمک می گیرم صداقت با خداوند که به نظر من همان مبارزه با نفس اماره است هم باعث می شود که در هنگام توجه به او خالصانه تر و صادقانه تر توجه و راز و نیاز با او نمایم ،بعضی ساعات خاصی برای عبادت خود قرار داده و خود را مقید به برنامه ایی خاص می نمایند زیارت و توجه هم برایم در این زمینه بینهایت موثر بوده است.اصولا باید بدانیم هر چه هست بدست اوست .فهمیده ام ما باید او را تحریک نماییم که به ما نظری بیفکند و دست ما را بگیرد و به طور ویژه ایی ما را کمک نمایند(چون او به همه کمک مینمایند) عبادات ،مبارزه با نفس و… نوعی تلاش برای جلب توجه و کمک بیشتر خدا به سمت ماست. بسیار با نفس مبارزه کرده ام اقیانوسیست بی انتها مگر او ما را با هواپیما از این اقیانوس بی انتها عبور دهند. من که مستاصل شده ام .
شاید به همین دلیل هم صرفا کوشش نمودن مهم است نه نتیجه گرفتن.شاید حتی اگر کوشش کنیم و نتیجه نگیریم برایمان بهتر باشد زیرا بیشتر دل او برایمان می سوزد.
با سلام در مورد طب جدید و قدیم روح ،فکر میکنم موضوع خیلی شبیه دنیای مادی ماست. مثلا شاخه ی حساب دودویی (باینری )را دانشمندی در علم ریاضیات تاسیس نمود در دنیایی که باز شد بسیاری از دانشمندان دیگر فعالیت نموده و مینمایند و به رشد و پیشرفتهای زیادی هم در این شاخه از علم و جهان مادی ما منجر گردید یا مثلا علم نانو تکنولوژی ، بیوتکنولوژی ، کامپیوتر و یا طب جدید در مقایسه با طب سنتی و…، شاخه های علوم نوین بسیاری بوده اند که دنیاها و درهای جدیدی به روی بشر گشوده اند و دانشمندان دیگر در آن حوزه های ایجاد شده به تحقیق و توسعه می پردازند و آن حوزه را گسترده تر و کاراتر ،بر حسب مقتضیات زمانشان مینمایند، طب جدید،طب سنتی را رد نکرده بلکه آنرا در خود دارد و هزاران بار هم به آن افزوده و آنرا متحول نموده است و شامل اجزای صحیح و امروزی آنست.
فکر میکنم در معنویت هم شاید همینطور است نوابغ معنوی بر طبق مقتضیات آن عصر برگی از معنویت جهان را ورق میزنند و دنیای معنویت را متحول نموده، طبی جدید تاسیس مینمایند و دیگر اولیای مانند دانشمندانی اند که در آن جهان معنوی متحول و ایجاد شده هر کدام پیشرفتی بنا به رشد و نیاز بشر زمانشان ایجاد مینمایند ، بنا به مقتضیات زمانشان توضیحات یا دانشها و روشهایی می افزایند ولی نمی توان نام محصول معنوی آن بزرگان را تحول عظیم یا تاسیس طبی جدید نامید..
باسلام و سپاس از زحمات شما
با خواندن مطالب دوستان عزیز مخصوصا” شماره ۵ بسیار استفاده کردم و کمی آرامتر شدم
واقعا” خداروشکرمیکنم که می توانم به این سایت خوب دسترسی داشته باشم و هرروز حتی یک جمله یادبگیرم.
از کامنت مینای عزیز خیلی متشکرم. چند سطر آخرش که برای من خیلی اثرگذار بود…انشاءالله که این سعادت را داشته باشیم که توجه و نظر خدا به سمت ما جلب شود.
با عرض سلام و سپاس از جواب همهء دوستانی که باصبر و حوصلهء مخصوصی، جواب کامنت ۹۲ از ۶ عزیز را پاسخ گفته اند، بنده هم مطلبی را خدمتشان عرض می کنم.
جدید و قدیم نشانهء تقدم و تأخر است. و در تمدن ما هنوز کسی یافت نشده که نظریه ای کاملتر و جدیدتر از ایدئولوژی استاد را به بشریت ارائه کند. نظریه ای که جواب تمامی سئوالات مطرح شده در تاریخ خلقت را با خود داشته باشد. به این دلیل که مطالب جدیدی نسبت به گذشتگان و راهنمایان حقیقی پیشین به همراه دارد، جدید به حساب میآید. اگر شما نکات جدید تعلیمات استاد را متوجه نشده باشید، خوشبختانه در کتب دکتر الهی به اختصار به آنها اشاره شده است. در هر صورت، اگر نیاز باشد، میتوانیم آنها با کمک دوستان باز بینی کنیم. البته سئوالاتی از این دست کمک میکند که ما از نظرات مختلف دیگران بهرمند شویم. از این جهت کار شما قابل تقدیر است.
با سلام و خسته نباشید.
و با تشکر از پروفسور الهی جهت زحماتشان و در اختیار
گذاشتن این حقایق علمی و الهی .
با تشکر از متیس عزیز وهمه دوستانی که در این سایت زحمت می کشند سوال :مدتی است نفسم در این مورد بر من مسلط شده وهرچه تعالیم واصول را به خود یادآوری می کنم نمی توانم کنترلش کنم لطفا راهکاری برایم بفرمایید . مدتی است که به برخی از اطرافیانم نمی توانم محبت کنم و روی خوش نشان دهم البته به خود فشار می آورم که باهاشون خوب باشم ولی همه اش ظاهرسازی است .واز این کار خودم خیلی در رنجم لطفا راهنمائیم بفرمایید . ممنون
ایجا یه چیزی که کمی برام مبهمه :
اگر در اینجا درکمون در حد یک نوک سوزن هستش چطور می تونیم از آگاهی کل حرف بزنیم که حتی برامون قابل درک و تصور نیست!!؟؟
و وقتی که عینک برداشته میشه همین آگاهی باقی میمونه،این یه خورده نا عادلانه بنظر نمیرسه؟!!
با سلام و تشکر از همه کسانیکه تجارب و آگاهی های خود را برای دیگران به رایگان مثال هدیه ای معنوی پیش کش نموده اند؛ گویی از بیکرانه هستی پیامی برای درک بهتر توسط ایشان رسیده است.
پیامی که توسط شخصی بنام niloofar نوشته شده است از همه بر من دارای تاثیر بیشتری است؛ ایشان در حقیقت اصل حضور الهی را همچون دانشجویی حق جوی در بوته آزمایش تجربه نموده اند. در کتاب معنویت یک علم است آمده :” اگر روزانه سه بار در وقت معین با خدا رازو نیاز نمایید خواهید دید که زندگی شما عوض خواهد شد!”(البته نقل به مضمون بود) اما من امیدوارم بتوانم چنین شجاعتی داشته باشم و تجربه کنم.
در مورد این سوال هم که آیا درست هست یا نه بنظرم در ادامه مطلب معنویت یک علم است آمده است! ضمنا بنظر خودم هم تا موقعی که مستقیما با خدا در ارتباط هستیم و پیامهای او را خواه در مسجد یا درکلیسا بی واسطه در یافت میکنیم همه چیز حل است ؛ اما بعضی وقتها ما به تعالیم کسی گوش میدهیم مثلا در کلیسا؛در چنین اوقاتی بهتر است دقت کنیم و ببینیم چه چیز داریم میگیریم و چه چیزی به دیگران میدهیم!
با سلام وخسته نباشید
بابت تشکر از ویدیوهای سخنرانی پروفسور الهی . دسستتان درد نکند خیلی خیلی ممنون واقعا نمی دانم چطوری از شما تشکر کنم .بی نهایت تشکر. منتظر ویدیوی سخنرانی های بعدی پروفسور الهی هستیم . ۷/۵/۹۰
با سلام به کامنت ۱۲۴
گفته بودید بنظر نا عادلانه می آید…….. بنظر من این در صورتی است که هیچ تعلیمی به ما نداده باشند و بعد از اینکه آنطرف رفتیم از ما توقع آگاهی داشته باشند! درسته که گفته اند درکمان به اندازه یک نوک سوزن است ولی در کنارش هم گفته اند که ما میتوانیم با مبارزه با نفس آنرا وسعت دهیم. مثل اینکه به بچه بگویند حد اکثر تحصیل فوق دکتراست آن بچه حتی ممکن است نفهمد که ما چی میگوئیم در حالیکه همه میدانیم و مثل روز برایمان روشن است که هر کسی اگر بخواهد- میتواند با سعی و تلاش و به تدریج به آن درجه برسد
با سلام در مورد سوال کامنت ۱۲۴ ، کلا عموم انسانها که به زمین بازگشته ایم در سطحی بسیار نازل از لحاظ دانش معنوی (عموما) قرار داریم وگر نه به زمین باز نمی گشتیم که تعبیر فرموده اند در زمین درکمان به اندازه ی سر سوزنیست حال اگر کوششی در ارتقای معنوی خود (مطالعه ،مبارزه و…)انجام ندهیم،بارها تاکید فرموده اند که پس از رفتن به آن دنیا دانش معنویمان به یکباره تحول بنیادی و اساسی و ناگهانی و خیره کننده پیدا نمیکند ،یعنی به صرف ِ مردن ، دانشمندی معنوی و در زمره اولیای خدا قرار نمیگیریم، همانطور که در جاهای دیگر هم نقل به مضمون فرموده اند مقدار کمی مرگ ،سطح دانش و بینش معنوی فرد را بیشتر مینماید و این اصلا هم ناعادلانه نیست چون در این دنیا فرصت داشته ایم که وضعیت خود را بهبود بخشیم ، اگر زمانی از ۵۰ هزار سال ضرب العجل نهاییمان مانده باشد احتمالا بعد از آموزشی کوتاه یا بلند در برزخ به زمین یا کرات دیگر یا… برمان می گردانند تا شاید بتوانیم گواهینامه ی دوره ابتدایی معنویمان را کسب نماییم (البته به دلیل ضیق زمان و مکان بسیار خلاصه و ناقص مطالب را مطرح نمودم کامل آنرا در کتب استاد الهی می توانید مطالعه فرمایید)راه کسب رشد و سلوک معنوی هم عنوان بحثیست که در معنویت استاد الهی بطور مفصل به آن پرداخته میشود.
برای کامنت ۱۲۴: به نظر من پاسخ این است که وقتی آگاهی بیشتر شود، روزنۀ عینک بازتر میشود و اگر همین طور ادامه دهیم به آگاهی بالاتر و بالاتری خواهیم رسید و دید بهتری پیدا خواهیم کرد که در علم معنا کمک مان میکند.
درخصوص سوال خانم نیلوفر/درخود فرو رفتن نیاز به زمان ومکان خاصی ندارد.چراکه سیروسلوک به شیوه استاد الهی نیازمندحضورفعال دراجتماع است.درخود فرو رفتن باید یک فرایند دائمی باشد.یعنی در همه حال متوجه اعمال وافکاروگفتار و کردارمان باشیم وآنها را با اصول صحیح الهی تطبیق بدهیم.واینجاست که متوجه میشویم نفسمان چه میخواهدوچه میگوید و کجاباید با او مبارزه کنیم.که منتهی به شناخت از خود میشود.
درخصوص کامنت ۱۲۴:این عینک همان غبار نفسانی ماست که به واسطه اعمال خودمان ایجاد شده است که پس از مرگ چون نفس همراه با جسم از بین میرود این عینک از روی چشممان برداشته میشود.ولی اگر دراین دنیا بانفسمان مبارزه کنیم وتحت کنترل خودمان بیاوریمش آن حجاب کمتر میشود وبه میدان آگاهی ما افزوده میشودو درنتیجه میدان دید ما وسیع تر میشود.
خیلی ممنون از لطف دوستان در پاسخگویی به سئوال حقیر..یک مسئله اصلی که اینجا میشه ازش بعنوان جمله خبری یاد کرد :اینکه هم اکنون میزان آگاهی ما به اندازه نوک سوزن میباشد..
با این وصف باید بخود یاد آور شویم که اینهمه ادعا و غرور ذره ای بیش نیست،این تنبلی ها که بسان کپک سرمان را به زیر برف برده ایم هیچ نمی ارزد..
یا مثال آبی که آنقدر راکد مانده،که به طرز فجیعی گندیده،باید روزی به حرکت در بیاید!چرا حالا نه؟!؟حرکت روحی ما مساوی است با مبارزه..شاید مبارزه ای باشد بدون پیروزی اما نشانه ای از حرکت و امید برای جذب انرژی..
کمتر از ۱قرن گذشته برای مردمان آنزمان مسطح بودن کره زمین مثل روز روشن بود!اما آینده ی علم چیز دیگری را اثبات کرد،ما نیز باید این باور را درخودایجاد کنیم که باورها و دانسته هایمان در حد سر سوزنی بیش نیست!چرا که این تنها راهی است که دانسته های جدید را به زندگیمان جذب کنیم..
با عرض سلام و تشکر از همه دوستان عزیز . در مورد طب جدید و قدیم فکر کنم نحوه انجام آن باشد یعنی روش مرید و مرشدی (طب قدیم) و روش استاد و دانشجویی (طب جدید) باشد در طب جدید هر یک از ماخود باید به تنهایی عمل و تجربه کنیم نه اینکه طبق اوامر کورکورانه عمل کنیم .
با سلام ،سوال:
چگونه می توان در معنویت خود را “مطابقِ زمان” رشد داد؟پس گرا نبودن ،قانع نشدن به آنچه می دانیم ،تنظیم طول موج با طول موج خدای زمان و…چگونه حاصل می شود ؟
با سلام در مورد سوال زیبای ۶ بزرگوار ،خلاصه : برای رشد مطابق زمان به نظر حقیر باید به تعالیم به روز و مطابق زمان ایمان بست و عمل نمود ،برای سیری ناپذیری در معنویت باید درد دین داشت .
توضیح : همانطور که خود بهتر از حقیر می دانید دروس اولیای خدا در تمامی زمانها آخرین و به روزترین می باشند ولی این به این معنا نیست که من که خود را راهروی ولی خدا میدانم در معنویت صددرصد به روز و پیشرفته ام این مسئله خیلی به ایمان و تلاش فردیمان بستگی دارد ،همانطور که استاد الهی نقل به مضمون فرموده اند ،اصول اساسی معنویت از ابتدا تاکنون یکسان بوده است فقط شکل ظاهری عمل به بسیاری ازاصول تفاوت پیدا کرده است ،واقعا شخصا بسیاری از این اصول اخلاقی را در مکاتب چندین هزار سال پیش هم مشاهده نموده ام که باعث تعجبم هم گردیده که درد و مشکل انسانهای آنموقع هم چقدر در ریشه واساس شبیه ما بوده ،مهربانی ، گذشت و رعایت حال دیگران وپسندیدن آنچه بر خود می پسندیم برای دیگران و… مشکل بشر از هزاران سال قبل تا به امروز و راه حل رهایی او ازین سیاه چال زمین و کسب ِ توانایی برای ادامه ی سیر کمالش در عوالم بسیار زیباتر و محبت آمیزتر برزخ و… بوده است دریغا که همین مسائل را هم در طول تاریخ ،بعضی مایه ی استیلا و بدست آوردن قدرت و ثروت و رفاه مادی و تنبلی نموده اند.
رعایت نکردن این اصول و دنبال کردن هوای نفس باعث دور شدن طول موجمان از او می شود امروزه هم تمام این معنویت خلاصه و پیراسته از زواید و خرافات انسانی و پالوده شده و در کتب راه استاد الهی و اولیای واقعی دیگر خداوند در هر فرهنگ و ملت و… به دست طالبین واقعی داده شده است حال هر چقدر بیشتر مداقه و عمل نماییم رشدمان را جلوتر انداخته ایم و خود را به روزتر کرده ایم .
««ایمان»» به این مطلب که اول و آخر تمامی مطالب ِمعنوی مورد نیازمان و سعادت دنیوی و اخرویمان در راه استاد، امروزه در دست ماست باعث می شود قویتر و با عزمی محکمتر به ریسمان هدایت الهی که الان در دسترس مان است چنگ بزنیم ، ایمان موتور حرکتی ماست ،متاسفانه شخصا آنقدر ایمان ندارم که بتوانم به راهی درست ، با دل و جان قلبا کاملا اطمینان نمایم(و البته کسب اطمینان کامل هم خود یک پروسه است) .
این خیلی مهمست که دغدغه ی اصلیه ما چه باشد۱- پول و مادیات و خودنمایی و راحتی و … که البته در حد رفع نیاز هم لازمست و یا ۲-معنویت و حیات ابدی و تقویت ایمان و مابقی پارامترها و پولهای رایج معنوی ، به هر شکلی نگاه کنیم چاره ایی جز درست کردن نقاط ضعفمان نداریم ، ابزارمان: تلقین ، مطالعه ، کمک خواستن از مبدا ، عبادت ، برنامه ریزی ، تفکر ، کارعملی و… با تشکر از سوالات زیبای شما.
باسلام وخسته نباشید متاسفانه بدلیل سرعت پایین اینترنت امکان
استفاده از سخنرانی آقای دکتر الهی را ندارم.چنانچه امکان ارایه
متن در کامنتی میباشد متشکر میشویم.باتشکـر
با تشکر از ۵ جهت ارسال متن کنفرانس آقای دکتر الهی
،دسترسی به چنین موضوعات ناب و بی نظیر بسیار امید بخش است.خیلی استفاده کردم و لذت بردم و بی صبرانه در انتظار ادامه مطالب و موضوعات بعدی هستم.
با سلام خدمت جناب آقای دکتر بهرام الهی و دوستان عزیز
آیا منظور از این جمله :
نفس اماره, انرژی روانی منفی و مضری برای روح است که توسط ناخودآگاه روانی ایجاد شده و به سمت آگاهی پیش روی می کند
این است که اثر این انرژی منفی ایجاد شده در نا خودآگاه در خودآگاه و آگاهی ما بروز میکند و نمایان میشود؟
سینا جان منهم برداشتم از آن جمله مانند شما بود و بنظرم برداشتی منطقی بنظر میرسد.
با سلام وتشکر از متیس بزرگوار وهمگی کارکنان برای در
اختیار گزاردن این مطالب علمی ومعنوی . سپاسگزارم
با تشکر از ۵ عزیز که متن کنفرانس را در اختیار گذاشتند.
سلام
باتشکر وقدر دانی
امیدوارم خداوند توفیق دهد بتوانیم از این متنها ومقاله ها نهایت استفاده راببریم
با تشکر از دست اندر کاران این سایت
می خواستم از زحمات بی سابقه آقای دکتر الهی خیلی تشکر کنم و ما نیز بتوانیم گوشه ای از زحمات ایشان را با عمل کردن به این تعالیم جبران کنیم …
با سلام وتشکر فرا وان از زحمات شما
امید وارم این درسها مرتب با ترجمه فارسی در این سایت باشد تا بتوانیم بهترانهارا مورد مطالعه وعمل قرار دهیم.
بسیار بسیار ممنون
سلام خیلی ممنون از زحمت کشیده شده در ارائه ویدئو ها اما منتظر فایل کامل ویدئو ها هستیم ارداتمند
متن سخنرانی را دوباره خوندم ولی انگار کهنه شدنی نیست.مثل خوردن اب یا نفس کشیدن میمونه.تکرارش نه تنها ملال اور نیست بلکه جانی تازه میبخشه.
لطفا راهنمایى ام بفرمایید
فرمودند نفس أماره أنرزى منفى و مضرى براى روح است که توسط ناخود إکاه روانى إیجاد شده است و به سمت اکاهى بیش روى میکند
أیا این بدین معنى ست که تمام روان در ناخود اکاهى است
متشکرم
با سلام وتشکر إز زحمات متیس بلا گ
با شنید ن روز انه به
کنفرانسها إحساس زنده بودن میکنم و أنر ژی کسب شده درمان کننده است
با در یافت این أنر ژی اگاه ام در روز به ر یز ه کار ی نفسم .
هر روز چیز جد یدی إز نفسم سر می زند و اثر انرژی داده شده را در این شرائط می بینم که به چه صورت به یادم می أندا زد که هد فم در اینجا چیست و به چه ظر ا فتی در وجودم عشق به خدا وشوق کار کردن پیدا می شود بنظرم همه چیز أوست
دوست عزیز امیدوار..
بله. قسمت اعظم روان در ناخودآگاه است. مثل همان مثال کوه یخ. قسمت کوچک بیرون آن کوه یخ همان خودآگاه ما هست و قسمت اعظم آن که شامل ناخودآگاه روانی و ناخودآگاه روحی میشود دیده نمیشود و پنهان از دید ماست.
در همین سخنرانی آمده از کلِ آگاهیمان فقط سرسوزنی در اختیارمان است
با سلام وتشکر از متیس بزرگوار و همه دست اندرکاران
با سلام به همه عزیزان، تشکر از همه کسانی که تجربیات خودشون رو می نویسند، منم مشکل اصلیم فراموشی کاریه که به عنوان کار عملی برای خودم در نظر گرفتم.یه هو میبینم حتی دو روز گذشته و من به کلی یادم رفته کارم چی بوده. دلیل میارم که خیلی مشغله دارم ولی کسی تجربه مثل من داشته که تونسته باشه صدای نفس با این دلیلش رو خاموش کنه؟ممنون
فراموش نمی کنیم سالهایی که به انتظار نشسته بودیم، و قدردانی می کنیم از متیس که زیبایی جهش تکنولوژی رو اینطوری برای ما به نمایش گذاشته ،این فضای سرشار از نقطه ی عطر گل. شخصاً فکر می کنم کسانی که با نفس اماره(حتی حداقل) مبارزه می کنند میتوانند از نقطه عطر گل مست و سرشار شوند.
مرضیه عزیز سلام..
من هم همین مساله را داشتم. در طی روز درگیر کار بودم و شب هم که میرسیدم یا خسته بودم یا خوابم می آمد..خلاصه نمی تونستم درست توجه به مبدا داشته باشم و فکر وذکر رو انجام بدم. راهی که پیدا کردم اینه: صبحها یک ربع زودتر از همیشه ساعتم را کوک میکنم. تا زنگ ساعت میخوره یک موسیقیای که برای توجه مناسب هست میگذارم توی گوشم و می بینم مثل اینکه واقعا بیدار شدم و سعی میکنم بیست دقیقه-نیم ساعت توجهام را قبل از رفتن از خانه داشته باشم. دیگه اینطوری نگران نیستم که توجه ندارم و نمیرسم و گرفتارم..
به نظرم کارعملی یا برنامه ای که برای خودتون در نظر گرفتید را در اولین فرصت، صبح انجام بدید.
انشاءالله موفق باشید
با سلام و تشکر یا دیدن سخنرانی آقای دکتر بهرام الهی امیدوار شدم با تلاش و مبارزه با نفس اماره وکمک از مبدا بتوانیم قوا را به عمل درآوریم.
سلام.
فکر میکردم هرچقدر بیشتر تلاش میکنم : نفس اماره قوی تر میشود واز راههای مختلف بسراغم می آید.
متوجه شدم: زمانی که خدارا حاضروناظر با خود می بینم.برایم یک هشدار بوجود میآید ونفس عقب نشینی میکند.
هرچقدر بیشتر بدیهایم را بشناسم،با کمک از مبدأ وباز حاضرو ناظر دانستنش بیشتر موفق خواهم شد.
با سلام وعرض ادب
مهرداد عزیز از اینکه فرمودید چون همگى انسانها از پائینترین سطح کمال ، سیر کمال خودرا شروع مى کنند ، پس قطعا” حتى آنکه امروزه به بالاترین نقطه ى کمال رسیده است قطعا” قبل از این مرحله خطاهاى زیادى انجام داده است. والى آخر
اینجانب به نظر جنابعالى انتقاد دارم .زیرا این گفته عمومیت ندارد و شامل همگى انسانها نمیشود بعلت اینکه بعضى انسانها از بدو خلقت نورى خلقت هستند وبعضى ها براى مأموریت فرستاده مى شوند وبعضى براى امتیاز بیشتر.وقطعا مرتکب گناه هم نخواهند شد
با سلام به همه دوستان ودست اندرکاران گرامی :
دیشب که داشتم یک فیلم نگاه می کردم ودر انتهای فیلم درستکاری انسانی را نشان می داد اینقدر تحت تأثیر قرار گرفتم ، واحساس لذتی را که از این عمل به انسان برمی گردد را حس کردم. نمی دانم چطور شد ،که یک صحنه از عملی که (البته نقطه ضعفی است که سالها مرا رنج می دهد وهر دفعه به نوعی شکست می خورم ) امروز با ان مبارزه کرده بودم را بخاطرم اوردم.
بقیه ماجرا مثل یک سنایور برایم مجسم شد ناگاه دیدم که این یک مبارزه ای بود که مدت سه روز برای خودم گرفته بودم که به ان عمل کنم ،(بدون اینکه با یاداوری کار عملی ان روزم باشد )و به یادم امد که ان روز باید می دیدم که چند بار در روز موردامتحان قرار می گیرم ، وقتی فکر کردم دیدم این موضوع چرا امروز باید برایم پیش بیاید؟ وقتی متوجه شدم ودست خدا را در ان دیدم ، دقیقه ها از این موضوع چنان اشک می ریختم ومرتب خدا را شکر میکردم ،که چطور کمکم کرد اصلا قادر نبودم جلوی این احساس ام را بگیرم .احساس لذت و شعف از اینکه او به تمام جوانب زندگی مان حتی اگر به ظاهریک عمل کوچک باشد نظارت دارد وکمکمان می کند بزرگی وقدرت او را حس کردم وبه یاد ان جمله از استاد :که می گویند(هیچ لذتی با لاتر از گذشتن از لذت نفس نیست ) افتادم ومن اون لذت همراه با کمک او را با تمام وجودم حس کردم ودیدم اگر هر روز ،هر ساعت ،از او کمک بخواهیم در مواقع ضروی چنان کمکمان می کند که قابل وصف نیست.
همان طور که در دعا می گویم ( وبطور کلی چنان نگه داری ام فرمایید در دنیا وعقبی از من راضی باشید وهر چیزی هم که خلاف رضاییت است هرگز نگذاریید به هیچ علت و سببی مرتکب یا راغب شوم یا با ان مواجه گردم. أمین
وامروز معنی این جمله راحس کردم. (اگر بتوانیم حضور سیاله الهی را روی خود حس کنیم این طور می شود)
باعرض سلام وادب باتوجه به اینکه نفس اماره بسیارزیرک وباهوش میباشد ومانیز اکثراوقات غرق غروروخودخواهی خودمان هستیم نفس ازاین قضیه سواستفاده میکند وهمه چیز را بنفع خود میکند دراین موقع سالک با اسلحه توجه به مبدا وتلقینات مثبت وپناه بردن بخدا میتواند
ممنون وتشکر فراوان و سپاسگزار از زحمات دست اندرکاران
با عرض سلام و ادب و خدا قوت به متیس عزیز برای مطالب بی نظیر و ارزشمند.
امکان داره من رو راهنمایی بفرمایید و تمرین فکر و ذکر رو برای من توضیح بدید؟
ممنونم
با عرض سلام
اما در روی زمین, از کل این آگاهی چه مقداری در اختیارمان است؟ مقداری که در اختیارمان است, متاسفانه به اندازه ی یک سر سوزن است. از کل آگاهی مان فقط سر سوزنی در اختیارمان است که «من آگاه» نامیده میشود. چرا فقط سر سوزنی از این آگاهی را داریم؟ به علت یک حجاب روانی غلیظ. این حجاب روانی ارتباط ما را با تمام – تقریبا تمام آگاهی مان قطع می کند.
شناخت واگاهی ما روی زمین از طریق همین سر سورنی است که روی عینک دیدمان است ،وان هم به خاطر حجاب تار روانی مان است.
وکسانی می توانند این دید را افزایش دهند که با نفس اماره خود یعنی بزرگترین وقوی ترین وپر زور ترین دشمن خود مبارزه کنند ، وتنها راه موفقیت امیز ان ، استفاده از انرژی فراعلی است که تا از او کمک نگیریم موفق نمی شویم.
الان هم که همه درگیر این بیماری به ظاهر خطرناک هستند وکل جهان را به دغدغه انداخته اگر واکسن وداروی ان را پیدا کنند دریگر این زور وقدرت را ندارد. ما هم اگر این توان را پیدا کنیم و بتوانیم انرا را در خود شناسایایی کنیم با کمک این انرژی توان مند فراعلی می توانیم این بزرگ ترین دشمن روح مان را به زانو در اوریم. با کمک وتوفیق خودش.
با عرض سلام
مطالبی را که در طی سالها برای اموزش طی طریق ،برای پرورش عقل سلیم از طریق عمل به اصول اخلاقی و الهی صحیح در دانشگاه استاد الهی برای شناخت خود و خدا داده اند و هنوز هم ادامه دارد را همه مان کم و بیش می دانیم ، مهم درک اهمیت و شناخت واقعی ،و اعتقاد به عمل انها است، که فقط دانستن کافی نیست باید به درک واقعی انها از طریق عمل این ویترو به انها برسیم. که انهم باز با توفیق خودش همراه با درک اهمیت شناخت واقعی از عمل این ویترو به ان قابل انجام است.